تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833484199
زندگی عشقی مصطفی زمانی! 19 سالگی عاشق شدم!
واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: مصطفی زمانی بازیگر 34 ساله کشورمان که این روزها با سریال شهرزاد مهمان خانه ها شده است, به بیان عقایدش از عشق و عاشقی پرداخته است.
عشق و عاشقی از نظر مصطفی زمانینقش عاشق پیشه مصطفی زمانی در سریال شهرزاد باعث شد که محور گفت و گویمان با او عشق باشد. نظرات شخصی زمانی درباره عشق بسیار متفاوت است با نقشی که ایفا کرده. او صریح صحبت می کند و بداهه پردازی طنازانه را دوست دارد. با هم بخش های قابل انتشار این گپ و گفت را مرور می کنیم.
تا به حال کسی به خاطر نقش فرهاد سریال شهرزاد، با شما ابراز همدردی کرده؟
آره. همه ابراز همدردی می کنند. انگار همه یک چیزهایی در این فضا دارند و رویشان نمی شده روکنند. من اتفاقا بعد از شهرزاد چیزی دیدم که برایم خیلی جذاب بود. مردم ما هنوز دوست دارند اینطوری باشند ولی تصویرش خوب نیست. انگار تصویر آدم عاشق، تصویر قشنگی نیست. نمی دانم، شاید چون خیلی درگیر ذهنیات شده اند و وقتی یک تصویر وجودی را می بینیم حاضر نیستیم آن را بپذیریم.
قدیمی ها می گفتند مرد گریه نمی کند، شما با این طرز فکر موافقید یا مثل فرهاد، گریه را برای مرد عار نمی دانید؟
مرد گریه نمی کند؟ مرد غلط می کند! مرد مگر انسان نیست؟
اگر برای بازی در یک نقش مجبور باشید گریه کنید و گریه تان نگیرد، چه می کنید؟
تا به حال چنین اتفاقی نیفتاده است. نمی دانم چرا، گریه همیشه دم دستم است.
پس راحت گریه می کنید؟
ای... غم به دل ما راحت می نشیند.
چرا راحت گریه می کنید؟
این به ذات و طبیعت هر کسی بر می گردد و من با طبیعتم نمی جنگم.
در این صورت نقش فرهاد به شخصیت خودتان شبیه است.
بله به دوران بیست و دو سالگی ام نزدیک است ولی به الان نه.
الان چه فرق هایی با آن دوران کرده اید؟
الان بیشتر به احساسات می خندم.
اگر الان در موقعیت مشابه در سریال شهرزاد و در مثلث عشق قرار داشتید، عکس العمل شخصی تان چه بود؟
نمی دانم. فکر می کنم خودزنی می کردم. یعنی تسلیم منِ خودم می شدم. می دانید چه می گویم؟
نه!
یعنی سعی نمی کردم با این مسئله بسازم. خودم را می خوردم. از خودم و درون خودم که باعث شده این اتفاق عاشقانه برایم بیفتد، انتقام می گرفتم.
چطور انتقام می گرفتید؟
پدر خودم را در می آوردم و به خودم خیانت می کردم. قطعا با این اتفاق نمی ساختم.
این نساختن شما از جنس مقاومت نبود؟ اینکه با رقیب عشقی مبارزه کنید؟
نه ببینید فرهاد به جای اینکه مبارزه کند، می پذیرد.
این ماجرا در مورد شخصیت خودتان چطور است؟ خود شما چطور رفتار می کنید؟
من می توانم بپذیرم، اما به نظرم خوشمزگی اش به این است که نپذیری. می دانید، گاهی اوقات دلت می خواهد به خودت خیانت نکنی. دلت می خواهد بپذیری. اصلا از نظر من عشق پذیرفتنی نیست. عشق باید جور دیگری دست و پا بزند، به همین خاطر پذیرفتن مسخره است.
به نظرتان فرهاد چقدر بازنده است و چقدر عاشق؟
بازنده کسی است که در عشق فکر می کند. فرهاد که فکر نمی کند. فرهاد، اگر دقت بکنید، یک عشق را تا ته می رود. عشق برنده و بازنده ندارد. عشق رفتن است که فرهاد می رود. فرهاد آدمی است که با قلبش زندگی می کند. جهان اطرافش را درک می کند اما تصمیماتش را با قلبش می گیرد.
شما با چندضلعی عشقی موافقید؟
خیلی. اصلا طنز عشقی راه بیندازیم. این جمله از یک دوست عزیزی است که می گوید عشق هم جزئی از عمل و عکس العمل است. من خیلی وقت ها دوست داشتم، عشق ها را واکاوی کنم، نهایتان به طنز عجیبی می رسیم. خیلی وقت ها خودمان هم نمی دانیم چیست، به نظر من خیلی از عشق ها به غرایز باز می گردد.
یعنی عشق ها را هورمونی می بینید؟
آره. به نظر من هورمونی است. یعنی حتی عکس العمل و عمل هم نیست. خیلی عقب افتاده تر از این حرف هاست. بیشتر هورمونی است.
به نظر شما، شکل عشق ها در گذشته و حال فرق کرده؟
نه. به نظر من عشق های قدیم با عشق های الان فرقی نکرده است. تصوری که عاشق ها از هم دارند فرق می کند. می دانید، تصویر یکدیگر را دوست دراند. چون دنیا به وسیله اینترنت بزرگتر شده، آدم ها به خودشان در عشق شان شک می کنند. قبلا ثبات داشتند. عشق یک خلوت لازم دارد و الان دنیا در این خلوت هست و خودت را مقایسه می کنی در حالی که عشق منحصر به فرد است و نباید قیاسش کرد. شما اگر چیزی را باور کنید، هست و اگر چیزی را باور نکنید، نیست. الان دلشان نمی خواهد باور کنند. قدیم ها باور می کردند و آدم ها با باورهایشان زندگی می کردند اما الان نه.
شما تا به حال عاشق شده اید؟
دوبار! اولین بار فکر کنم 19 یا 20 سالم بود. دومین بار هم بماند.
در این عشق ها اتفاقات بامزه ای برایتان افتاده است؟
بامزگی و جذابیتش این است که نمی دانی و نمی فهمی که عاشق شدی و این خیلی برایم بامزه بود. یعنی آن موقعی که فهمیدم یک خنده قشنگ به خودم کردم. گفتم باریکلا! بالاخره شدی.
همان 19 سالگی؟
نه. بعدیش. 19 سالگی خیلی زجر داشت. خیلی احساسی بودم.
اگر در یک فضای رسمی و یا حتی غیررسمی، خانم محترمی با صدای بلند از شما خواستگاری کند و بخواهد شما با او ازدواج کنید. چه عکس العملی نشان می دهید؟
می گویم دمِ شجاعت گرم. من چنین شجاعتی ندارم. می گویم دیوانه ای! من می ترسم از چنین دیوانه ای. کسی که اینقدر دیوانه است که در جمع بگوید و خواسته اش را می تواند فریاد بزند، اگر دوستش داشته باشی باید خیلی آدم وحشی یا آدم رهایی باشی. من به این آدم قظعا خیلی احترام می گذارم. ولی این باعث نمی شود هر که از راه برسد داد بزند! ولی خیلی به آن فرد احترام می گذارم و این رسوایی اش برایم قشنگ است.
تا به حال ابراز علاقه عجیب و غریبی به شما شده است؟
بله... به خاطر نقش یوسف پیامبر به من دست می کشیدند که شفا بگیرند.
جالب ترین شایعه ای که در مورد خودتان شنیده اید چه بوده؟
شایعه زیاد راجع به خودم شنیده ام، اما جالب ترین این است که می گویند ازدواج کرده ام. خیلی بامزه است... من خودم دلم می خواهد ببینمش.
قصد ازدواج ندارید فعلا؟
ازدواج به قصد نیست. می افتی توی ش. هر وقت شد می پریم.
تا به حال در رودربایستی مانده اید؟
چه نوع رودربایستی؟
هر نوع رودربایستی.
بیشتر فیلم هایی که بازی کرده ام را در رودربایستی بازی کرده ام.
مگر فیلمنامه را نمی خوانید؟
فیلمنامه را می خوانیم، اما بعد از اینکه وارد کار می شویم، می فهمیم چه خبر است! از نیت تا عمل خیلی فاصله هست.
کدام فیلم را بعد از اینکه بازی کردید، پشیمان نشده اید؟
خیلی فیلم بوده که پشیمان نشده ام. چند فیلم بود که آن هم پشیمانی نیست بیشتر از بازی در آن فیلم لذت نبرده ام و کیف نکرده ام.
می رویم سراغ سوالات شخصی تر، شما چه فوبیایی دارید؟
نمی دانم... شاید فوبیای اینکه من را بشناسند.
چرا؟ مگر درونتان چطور است؟
ظاهرم خوشگل و پاک به نظر می رسد اما درونم خراب است و می ترسم مردم بفهمند و دستم رو شود.
خب پس کمی زا شیطنت هایتان برای ما بگویید.
خودم را سر کار می گذارم. مثلا صبح از خواب بلند می شوم و می بینم هیچ دستم نیست، اما بعد می بینم چقدر این تصویر از من هست و با آن تصویرها خودم را گول می زنم و با آن حال می کنم.
عجیب ترین بیماری ای که به آن دچار شده اید چه بوده؟
دو سال پیش می خواستم روزه بگیرم. روز اول روزه گرفتن آپاندیسم ترکید. برایم اتفاق بامزه ای بود.
اگر تا آخر عمر فقط یک انتخاب برای غذا داشته باشید، چه غذایی را انتخاب می کنید؟
آخ آخ آخ... سوپ. عاشق نودل هستم. عشق است دیگر، فقط رشته داشته باشد کافیست. یعنی من می توانستم در دهات های چین هم زندگی کنم و مدام نودل بخورم.
اگر در فیلم «اره» به شما نقش بدهند و بگونید خودتان نوع مرگتان را انتخاب کنید، انتخابتان چه خواهدبود؟
مدلی که با همه خداحافظی می کنی و می بوسی و به رختخواب می روی. مرگ آگاهانه.
این که فیلم عاشقانه می شود نه فیلم «اره»!
مرگ سینمایی؟ مرگی را انتخاب می کنم که در «amour» برای بازیگر نقش زن انتخاب شد. کسی که دوستم دارد، خفه ام کند.
اسم خودتان را هم گوگل می کنید؟
نه بابا. البته یکی، دو بار عکس برای پاسپورت و این چیزها می خواستم، این کار را کرده ام. برای اینکه تا عکاسی نروم عکس پرتره با سرچ گوگل داده ام.
تا به حال اتفاق افتاده که کسی شما را اشتباه گرفته باشد و شما به رویش نیاورده باشید؟ یا حتی به رویش آورده باشید؟
نه. ولی پیش آمده است که سر صحنه فیلمبرداری با گریم های متفاوت من را نشناسند. مثلا من با گریمی متفاوت بوشهر بودم، بعد یک آقایی آمد و پرسید «این کیه اینجا داره بازی می کند؟» کلی با هم گپ زدیم و گفتم «همین پسره مصطفی زمانیه». اینطوری شده است که پنج دقیقه با کسی صحبت کنم راجع به خودم و حتی فحش هم به خودم بدهم، ولی آخرش متوجه می شده. سر کار نگذاشته ام، اما به صورت معمول اختلاط کرده ام.
اگر یکی به شما بگوید می خواهد حرف مهمی بزند و شما را کنجکاو کند ولی بعد بگوید ولش کن مهم نیست، با او چه کار می کنید؟
من خودم این شیطنت را برای کسانی که کنجکاو هستند دارم. یعنی اگر بدانم کنجکاو هستند، از قصد این کار را با آنها می کنم.
اگر کسی این کار را با خود شما بکند، چه کار می کنید؟
هیچی. وقتی خودم این رکب را به همه از کسی چنین رکبی نمی خورم. ولی ممکن است ادا دربیاورم و خواهش کنم بگوید که فکر کند حرفتان مهم است.
اگر به یک جزیره تبعید شوید و بتوانید پنج شی یا شخص را با خود ببرید، انتخاب تان چیست؟
اول یک موبایل می برم که اینترنتش فعال باشد، دوم چند کتاب می برم که نمی گویم چه کتاب هایی است تا دستم رو نشود ولی معمولا رمان هایی که انسان محور باشد، یک اسلحه می برم که در مقابل حیوانات بتوانم از خودم دفاع کنم و یا اگر دیدم خودم از بقیه حیوانات، حیوان تر شده ام، خودم را بزنم. سه تا شی و حالا دو تا آدم. ترجیح می دهم زن داشته باشم که با خودم ببرم و آخری هم یک دوست خیلی عزیزی را با خودم می برم که بعد از بلاهایی که زنم بر سرم می آورد، با او درد دل کنم. اینطوری خوش می گذرد.
تا به حال در شرایط اضطراری، کار عجیبی انجام داده اید؟
من در شرایط عجیب و غریب گیر نکرده ام. البته یک بار رفتم پرتقال بدزدم، یاد می آید فرار کردیم و از دیوار پریدیم. یادم نیست، پرتقال بود یا گردو یا چیز دیگری، خیلی بچه بودم. آهان... بستنی بود. بستنی از مغازه مادربزرگم دزدیدم. فکر کنم چهار پنج سالم بود و شهرستان بودم. کشیک می دادیم، بعد مغازه دار خودش این طرف بود و بستنی هایش آن طرف. من و پسرخاله هایم هوس بستنی کیلویی کرده بودیم. پریدیم آن را برداشتیم و فرار کردیم، بعد از آن مامانم آمد و ما با سرعت دررفتیم. خیلی کتک بدی خوردم.
حالا بچه دار شوید، بچه تان را می زنید؟
نه. می گذارم هر کاری دلش می خواهد انجام دهد. حتی اگر خواست مدرسه نرود هم نرود. اصلا اجازه می دهم هر جا دلش می خواهد بزرگ شود. هوایش را دارم که خودش را نابود نکند، اما نمی گذارم برای چیزهای بی اهمیت خودش را ناراحت کند.
زمان کودکی، انرژی تان را چطور تخلیه می کردید؟
فوتبال بازی می کردم. گاهی اوقات هم می رفتم به رختخواب که خیالبافی کنم. این کار را خیلی دوست داشتم.
بامزه ترین خیالبافی ای که کرده اید، چه بوده؟
همین خریت بوده که می دانستم مشهور می شوم.
دور از جان، دوران بچگی تان از چه فیلمی می ترسیدید؟
من هنوز هم از فیلم گودزیلا و این ها می ترسم. فیلمی که یک جانور خزنده در آن بود می ترسیدم. اما الان از این فیلم هایی که سر و ته ندارد می ترسم. مثل خیلی از فیلم هایی که در ایران ساخته می شود و نمی توانم اسم ببرم. هر کسی یک جایش را می زند و می شود فیلمی که اثر همه عزیزان هست به جز کارگردان.
در دوران نوجوانی دوستان تان به شما چه لقبی داده بودند؟
استیو.
به خاطر استیو مک کویین؟
نه، استیو مک منمن. چون آن موقع موهایم بلند بود و شمال که بازی می کردیم فر می شد و دوستان اینطور صدایم می کردند.
شما باشگاه می روید؟
نه نه نه نه... باشگاه تنیس می روم.
پس اهل باشگاه بدنسازی نیستید.
خودم بدم نمی آید ولی نمی توانم تحمل کنم. خنده ام می گیرد وقتی کسی کنارم فریاد می زند تا بتواند یک چیزی را بلند کند.
اگر با کسی در برف و یخبندان گیر کنید و آن فرد شروع به خوابیدن کند، برای اینکه نخوابد چه می کنید؟
با او حرف می زنم تا نخوابد.
شاید حرف زدن جواب ندهد و مثل لالایی عمل کند.
نمی دانم، اگر کبریت دم دستم باشد کبریت روشن می کنم و گاز مونواکسید کردن را هنگام دم اش زیر دماغش می گیرم. از همان کارهایی که دوستانمان در بچگی انجام می دادند. آن گاز به سرفه می اندازدش و خوابش را می پراند و نمی گذارد بخوابد. با این راه تا دو دقیقه نمی داند اصلا دنیا چی هست!
شما رابطه خوبی با رضا یزدانی دارید، این رابطه باعث نشده که بخواهید خوانندگی را تجربه کنید؟
نه. اتفاقا این رابطه باعث شده که من نخواهم خوانندگی را تجربه کنم! (خنده)
گویا در فضای مجازی خیلی فعال نیستید و به تازگی اینستاگرام باز کرده اید، درست است؟
من عاشق فضای واقعی هستم. بله تازه باز کرده ام. آن هم چون خیلی اصرار کردند و حق داشتند. من هم باز کردم. فقط هر چند روزی از آدم یک عکس خیلی ویژه می خواهند و من زندگی ام آنقدر ویژه نیست.
رابطه تان با سلفی چطور است؟
من اصلا نمی فهمم این دنیایی را که آدم ها از خودشان عکس می گیرند ولی خب، مجبورم بندازم. وقتی از خودم عکس می اندازم خیلی خیلی برایم خنده دار است. چون همیشه یکی در مغزم می گوید که آدمیزاد مگر از خودش عکس می گیرد نمی دانم این به عادت هر کسی بر می گردد، نه اینکه بگویم خوب یا بد است.
گردآوری : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
منبع : روزنامه قانون
مصطفی زمانی
زیر مجموعه: سینما دسته: چهره های سینمایی
بازدید: 586
منتشر شده در 1395/02/04
1395/02/04
###12##12###
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 17]
صفحات پیشنهادی
پرفسور سمیعی:11 سالگی عاشق شدم
پرفسور سمیعی 11 سالگی عاشق شدم فوق تخصص مغز ئ اعصاب جهان گفت مطالب منعکسشده در فضای مجازی ایران اکثراً متعلق به من نیست به گزارش فرهنگ نیوز پرفسور مجید سمیعی جمعهشب در پاسخ به سؤال خبرنگاران در خصوص مطالب منتشرشده در فضای مجازی کشور بانام پرفسور سمیعی تأکید کرد مطالمطالب موجود در فضای مجازی متعلق به من نیست/ ۱۱ سالگی عاشق شدم
پرفسور سمیعی در پاسخ به مهر مطالب موجود در فضای مجازی متعلق به من نیست ۱۱ سالگی عاشق شدم شناسهٔ خبر 3605138 - شنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۰۸ ۱۹ استانها > فارس شیراز – فوق تخصص مغز ئ اعصاب جهان گفت مطالب منعکسشده در فضای مجازی ایران اکثراً متعلق به من نیست به گزارش خبرنگار مهر28 ساله عاشقانه های جنگ و زندگی را ورق می زنم/ امروزسالگرد شهادت فرمانده لشکرمکانیزه 31عاشورا است
زهره حاجیان- ایسکانیوز 28سال نبودن ها را با خیال عاشقانه هایی که در تنهایی اش پرسه می زند مرور می کند و اما با همه غم دلتنگی و بغض نبودن ها می بالد به همسر شهید بودنش به اینکه 6 سال از بهترین روزهایش را در کنار مردی زندگی کرده که لحظه به لحظه اش درس اخلاق و زندگی بوده است گفتگورفتارهای عاشقانه ناشی از وسواس عشقی
هورمون عشق باعث چه تغییراتی در افراد می شود کسانی که به فرد خاصی علاقه پیدا می کنند و دچار وسواس عشقی می شوند چه نوع رفتارهایی از خود نشان میدهند دکتر فاطمه منفرد پویا روان شناس اظهار کرد افراد دارای چند بعد هستند که یکی از این بعد ها احساس علاقه ی فرد نسبت به دیگری است در آنعلیاکبر صالحی: مادرم با سریال یوسف پیامبر زندگی میکند
علیاکبر صالحی مادرم با سریال یوسف پیامبر زندگی میکند علیاکبر صالحی با اشاره به اینکه برای مادرش نسخه خانگی سریال یوسف پیامبر را تهیه کرده است و او مداوم سریال را میبیند گفت مادرم با سریال یوسف پیامبر زندگی میکند به گزارش نامهنیوز رییس سازمان انرژی اتمی در مراسم بزرگداهدای 97 زندگی با اهدای اعضای 21 بیمار مرگ مغزی
مهدی عسکری - از ابتدای سال تاکنون 38 نفر از شهروندان مشهدی دچار مرگ مغزی شدند که 21 مورد به اهدای عضو منجر شد اما وداع با این 21 نفر به 97 نفر دیگر امید زندگی بخشید و حالا 38 نفر صاحب کلیه شده اند 18 نفر کبد گرفته اند چشمان 23 نفر با اهدای قرنیه به نور و روشنایی رسیده است 15 نسن اميد به زندگي در ايران
سن اميد به زندگي در ايران معاون تحقيقات و فناوري وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي گفت در ابتداي انقلاب اسلامي ميزان اميد به زندگي در ايران 50 سال بود كه اين رقم در زمان حاضر به 73 5 سال رسيده است خبرگزاری ایرنا معاون تحقيقات و فناوري وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي گفت در اب«محمدعلی فردین»، از زندگی تا سینما
مقدمه ای کوتاه بر یک زندگی محمدعلی فردین از زندگی تا سینما محمدعلی فردین در 15 بهمن 1309 در خیابان ادیب الممالک کوچه صحت متولد شد خودش درباره محل تولدش به نگارنده گفت ادیب الممالک محلی بود بین شهباز سابق و خیابان ری آن زمان خیابان شهبازی وجود نداشت روزنامه سینما - فریدونآیا مهم ترین کلید زندگی را دارید؟
فرهنگ نگار در زندگی هر کس لحظاتی هست که احساس یاس بر تمام ارکان زندگی غلبه می کند و امید در کوچه بن بست از حرکت می ایستد این حس ممکن است فقط برای ساعاتی یا تمام عمر طول بکشد اما چرا برخی افراد تسلیم نمی شوند و سعی می کنند نا امیدی شان برطرف می شود و برخی نه به گزارش پایگاه اطعسگرپور: سینما ظرفیت بینظیری برای نمایش زندگی روحانیون دارد
عسگرپور سینما ظرفیت بینظیری برای نمایش زندگی روحانیون دارد محمدمهدی عسگر پور معتقد است سینما پتانسیل بالایی برای شناساندن زوایای تازه از زندگی واقعی و مشكلات روحانیون در جامعه دارد به گزارش حوزه سینما گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان به نقل از پایگاه خبری حوزه هنری-
گوناگون
پربازدیدترینها