واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاری پانا: اول اردیبهشت؛ زادروز شهید محمد حسین فهمیده در قم اول اردیبهشت سال 1346 سالروز تولد شهید محمد حسین فهمیده است، شهیدی که رهبر فرزانه انقلاب او را رهبر 13 ساله نامید.
۱۳۹۵ چهارشنبه ۱ ارديبهشت ساعت 10:57
به گزارش پانا از قم، در چنین روزی محمدحسین در اول اردیبهشت 1346 در محله پامنار خیابان آذر قم و در خانوادهای مذهبی دیده به جهان میگشاید. او تازه به سن مدرسه رسیده بود که نوارها و اعلامیههای امام خمینی در بین مردم، دست به دست میچرخید و جان شیفتگان حق و حقیقت را سیراب میساخت و همین بود که محمدحسین هم از همان دوران کودکی و نوجوانی و به دلیل حس کنجکاوی و البته علاقه وافرش به مطالعه، با کلام امام اُنس گرفت. انقلاب اسلامی که در سال 1357 وزیدن گرفت، محمدحسین تنها 11 سال داشت، اما کاملا در جریان اوضاع زمانه بود و تصمیم گرفت در روز 12 بهمن و همزمان با ورود امام به میهن، به تهران برود تا ایشان را زیارت کند؛ اما حادثهای برایش پیش آمد و در بیمارستان بستری شد و نتوانست به زیارت امام نائل شود. تنها چند روز بعد و پس از مرخصی از بیمارستان بود که با اصرار فراوان، پدر و مادرش را مجاب کرد تا به همراه داوود، برادر بزرگترش، برای دیدار امام به تهران بروند. روزهای بعد که ضد انقلاب، اوضاع کردستان را به هم ریخت؛ محمدحسین بر آن شد تا از طریق بسیج، به آنجا برود که رفت اما به دلیل سن کم و قامت کوتاهش، بازگردانده شد و از خانوادهاش تعهد گرفتند که دیگر به کردستان نیاید؛ اما خودش تعهدنامه را امضا نکرد و گفت: «من دروغ نمیگویم. من هرجا که امام دستور دهند میروم ...» و این بود که تنها مادرش تعهدنامه را امضا کرد. شهریور ماه 1359 که فرا رسید و حمله ددمنشانه رژیم بعث به میهن عزیز اسلامی آغاز شد، او تنها 13 سال داشت؛ اما کاملا مشتاق بود که خود را به غریو ایثارگران و مجاهدان راه خدا بسپرد و به جبهه بشتابد. در همان روزهای شروع دفاع مقدس، نزد پدر رفت و از ایشان اجازه گرفت؛ پدر هم با اینکه محمدحسین کمک خرج و کمک حال او و خانواده بود، مخالفتی نکرد. خانوادهاش تا چند روز خبری از او نداشتند. او به جبهه رفته بود و از طریق یکی از دوستانش، پیامی برای خانواده فرستاد: «من جبهه هستم؛ نگران من نباشید.» او به همراه دوستش، محمدرضا و در همان روزهای نخست، راهی جبهههای جنوب شدند. در همان هفته نخست، زخمی و به بیمارستان منتقل شدند. روزهای بستری در بیمارستان چندان طول نکشید. آنان پس از بهبودی، دوباره و به سرعت به جبهه شتافتند و هوای خط مقدم در سر داشتند؛ اما فرمانده اجازه نمیداد. محمدحسین برآشفت و گفت: «به شما ثابت خواهم کرد که من توانایی رفتن به خط مقدم را دارم؛ و دست به کار شد.» چند روز بعد دیدند نوجوانی کوتاه قامت با لباس سربازان عراقی به سمت جبهه خودی میآید؛ برخی از رزمندگان تصمیم به تیراندازی گرفتند؛ اما فرمانده مانع شد: خودش دارد به سمت ما میآید؛ بگذارید ببینیم کیست. نزدیک که میشود، میبینند محمدحسین است با لباس سربازان عراقی! او توانسته بود با دست خالی و بدون تجهیزات، از چند سنگر عراقیها، تعدادی لباس و اسلحه به غنیمت بگیرد تا بتواند با این کار، فرمانده را مجاب کند تا اجازه رفتن محمدحسین به خط مقدم را صادر کند. چنین شد و آن دو به خط مقدم شتافتند. همچنان روزهای نخستین جنگ تحمیلی است که محمدحسین فهمیده و محمدرضا شمس، در نزدیکترین سنگرها به دشمن و نزدیک ایستگاه راه آهن خرمشهر، کنار هم بودند و این در حالی بود که دشمن، محاصره خرمشهر را تنگ و تنگتر میکرد. محمدرضا مجروح شده بود و محمدحسین، با همه تلاش خود، دوست و همسنگرش را به پشت جبهه رساند تا مداوا شود. او در پشت خط نماند؛ چراکه دلش راضی نمیشد تا سنگرشان خالی بمانَد. به سرعت و با زحمتی تمام، خود را به سنگر رساند و متوجه حمله پنج تانک عراقی به قلب نیروهای خودی شد. محمدحسین میداند که باید اقدامی انجام دهد؛ اما با توجه به غافلگیری حضور تانکها و احتمال محاصره رزمندگان و شهادت تعداد زیادی از آنان، تنها راهی که به ذهن محمدحسین میرسد، مقابله فردی با تانکهاست؛ اما او جز چند نارنجک، چیزی در اختیار ندارد. محمدحسین 13 ساله، تعدادی از آخرین نارنجکهای باقیمانده را به خود بست، برخی از نارنجکها را نیز در دست گرفت و به سمت تانکها حرکت کرد. در همین فاصله، تیری به پای حسین خورد و به زمین افتاد؛ اما کشان کشان خود را به تانک پیشرو میرساند و ضامن نارنجکها را میکشد. با صدای انفجار تانک پیشتاز، سربازان دشمن در چهار تانک دیگر گمان میکنند که حمله ای از سوی نیروهای ایرانی صورت گرفته است؛ به همین دلیل همگی با سرعت تانکها را رها کرده و پا به فرار میگذارند. در نتیجه، حلقه محاصره شکسته میشود و در ادامه و با حضور نیروهای کمکی، آن منطقه از وجود متجاوزان پاکسازی میگردد. تنها چند ساعت بعد بود که خبر عملیات شهادت طلبانه یک دانش آموز نوجوان 13 ساله از صدا و سیما پخش شد و در کشور پیچید و پس از آن بود که پیام و جمله تاریخی امام، همه را میخکوب کرد: «رهبر ما آن طفل 13 سالهای است که با قلب کوچک خود ـ که ارزشش از صدها زبان و قلم ما بزرگتر است ـ با نارنجک، خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید.» پدر محمدحسین نقل میکند که همان شب که خبر شهادت نوجوانی 13 ساله از صدا و سیما پخش شد، ما در حال خوردن شام بودیم که مادر محمدحسین با شنیدن این خبر، میگوید: «به خدا قسم، این نوجوان، حسینِ من است.» اما همین خانواده، شهید دیگری هم در راه اسلام و انقلاب فدا کردهاند و او نیز داود فهمیده، برادر بزرگتر محمدحسین است که سه سال پس از شهادت او به برادر شهیدش پیوست. اینگونه است که محمدحسین فهمیده، جاودانه میشود و نامش قرنها و نسلها، بر تارک تاریخ میدرخشد و خواهد درخشید. رهبر انقلاب نیز زنده نگه داشتن نام و یاد او را، اصالتی برای دوران دفاع مقدس ملت ایران بر میشمرند و میفرمایند: «زنده نگه داشتن یاد حادثه شهادت دانش آموز بسیجی، شهید فهمیده از اصالتهای دفاع مقدس است.» معظمله در دیدار با خانواده محمدحسین فهمیده نیز در ارتباط با فداکاری و شجاعت او میفرمایند: «بروز چنین حوادثی که از تربیت صحیح و اصالتهای خانوادگی است، صرفا در محیطهای اسلامی جلوهگری و نورافشانی میکند.» سید شهیدان اهل قلم، سید مرتضی آوینی هم با اشاره به شهدای مطهر تکه تکه شده در زیر تانکهای دشمن – که به نظر میآید اشارهای به شهید محمدحسین فهمیده است - درباره او مینویسد: «... خرمشهر ، از همان آغاز خونین شهر شده بود. خرمشهر، خونین شهر بود. آیا طلعت را جز از منظر این آفاق میتوان نگریست؟ آنان در غربت جنگیدند و با مظلومیت به شهادت رسیدند و پیکرهایشان زیر تانکهای شیطان تکه تکه شد و به آب و باد و خاک و آتش پیوست. اما راز خون آشکار شد؛ راز خون را جز شهدا در نمییابند. گردش خون در رگهای زندگی شیرین است؛ اما ریختن آن در پای محبوب شیرینتر است. » و محمدحسین از جان شیرین خود گذشت و این در حالی بود که تنها چند هفته از آغاز دفاع مقدس هشت ساله میگذشت. از همان زمان بود که با پیام منحصر به فرد حضرت روح الله، نام محمدحسین فهمیده به عنوان یک رهبر 13 ساله، ثبت شد تا الگویی شایسته برای همه دانش آموزان بسیجی و البته همه نوجوانان، جوانان و همه جویندگان ایثار و فداکاری باشد؛ نامی که امروز هم در جای جای عالَم طنین انداز است و حتی رزمندگان جوان و نوجوان حزب الله و مدافعان حرم نیز از رفتار او درس میگیرند و فرهنگ ایثار و فداکاری او را پاس داشته، میدارند و خواهند داشت. حسن شیخ حائری
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاری پانا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 22]