واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: قصد انتقام داشتم
مرد معتادی كه به روي مدير يك پاساژ تجاري در تهران اسيد پاشيده بود، جزئيات بيشتري از حادثه را شرح داد.
مرد 40 ساله روز گذشته همراه مأمور بدرقه وارد شعبه هشتم دادسراي امور جنايي شد و مقابل قاضي ايلخاني تحقيق شد. حادثه اسيدپاشي 25 فروردينماه در پاساژي در خيابان خيام اتفاق افتاد و مدير پاساژ كه مرد 42 سالهاي بود از ناحيه دست، صورت، بدن و چشم چپ دچار سوختگي و به بيمارستان منتقل شد. گفت و گوي ما را با او بخوانيد.
علت اسيدپاشي را توضيح بده؟
قصد انتقام از مدير پاساژ را داشتم.
مگر او چه بدي به تو كرده بود كه انتقام گرفتي؟
راستش را بخواهي به هر كس ميگويم فكر ميكند كه ديوانه شدهام و حرفم را باور نميكند. سه سال قبل بود كه من وارد اتاق او شدم. يعني ماجرا از همان روز شروع شد. او به من آبميوه تعارف كرد كه خوردم. بعد از آن بود كه ديگر چيزي نفهميدم. يعني اينكه بيهوش شدم. وقتي حالم بهتر شد، احساس كردم كه صداهاي زيادي ميشنوم. انگار كسي مدام در حال فحش دادن بود. گاهي هم صداي زمزمه افراد غريبهاي را ميشنيدم. آن روز فهميدم كه مدير پاساژ به بدنم مادهاي روغني ماليده كه ميتواند من را كنترل و حرفهايم را شنود كند. حس ميكردم داخل سرم دستگاهي گذاشته كه ميتواند با تلفن همراهش من را شنود كند. وقتي او تلفن ميزد سيگنالها به جريان ميافتاد و كنترل كردن من شروع ميشد. حتي وقتي به شهرستان ميرفتم، ميتوانست با سيگنالهايي كه ارسال ميكرد، من را كنترل كند. من ماجرا را براي دوستانم تعريف كردم، اما كسي حرفم را باور نكرد. حتي عليه او شكايت كردم، اما شكايتم را هم جدي نگرفتند.
مگر تو چه داشتي كه كنترل ميشدي؟
راستش را بخواهي نميدانم چرا اين كار را ميكرد. من كارگر سادهاي هستم و ميخواستم بدانم براي چه من را چك ميكرد.
در سوابقت آمده كه معتاد به مصرف شيشه هستي؟
من ترياك و سيگار مصرف ميكنم.
اما دوستانت گواهي دادهاند كه بارها تو را هنگام مصرف شيشه ديدهاند.
آنها همه دروغ ميگويند.
درآمدت چقدر بود؟
روزي 50 يا 60 هزار تومان.
خب حالا درباره روز حادثه توضيح بده؟
آن روز نزد دكتر رفتم تا گوشم را معاينه كند و دستگاه را از آن خارج كند. به پزشك گفتم كه داخل گوشم دستگاه شنود كار گذاشتهاند، اما او بعد از معاينه عصباني شد. فكر كرد كه او را سر كار گذاشتهام. گفت كه داخل گوشم چيزي نيست. عصباني شدم؛ چرا كه پزشك هم حرفم را باور نكرد. به طرف مغازه توليد صاحب پاساژ رفتم تا با او دعوا كنم. در راه يك قوطي جوهر نمك پيدا كردم. آن را برداشتم و به اتاق مدير رفتم. با همان قوطي شيشه اتاقش را شكستم و وارد شدم. جوهر نمك را روي صورتش ريختم و فرار كردم، اما مردم من را دستگير كردند.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۲۹ فروردين ۱۳۹۵ - ۰۹:۲۵
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 27]