واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: شهيدي كه مردانگياش ضد انقلاب را به كرنش و احترام واداشت
روايت كوتاه زير در خصوص نحوه شهادت محمد جمال صالحي است كه سال 1340 در شهرستان بيجار به دنيا آمد و دوم اسفندماه 1362 نيز در درگيري با ضد انقلاب به شهادت رسيد.
نویسنده : مبينا شانلو
روايت كوتاه زير در خصوص نحوه شهادت محمد جمال صالحي است كه سال 1340 در شهرستان بيجار به دنيا آمد و دوم اسفندماه 1362 نيز در درگيري با ضد انقلاب به شهادت رسيد. محمد جمال بعد از پيروزي انقلاب در سال 1358 به جرگه سبزپوشان سپاه پيوست و در شروع جنگ راهي سومار شد تا مقابل دشمن متجاوز بايستد. با توجه به مهارتي كه در كاربرد انواع سلاحهاي سبك و سنگين داشت، مدتي مسئول آموزش سپاه سقز شد و سپس مسئوليت تخريب واحد عمليات آنجا را پذيرفت. او كه مدتي را هم در دادستاني سنندج مشغول خدمت شده بود، عاقبت در دوم اسفند ۱۳۶۲ در جريان يك درگيري با نيروهاي ضد انقلاب در يكي از مناطق سقز از ناحيه صورت مورد اصابت گلوله قناسه قرار گرفت و آسماني شد. سخاوت و بخشندگي محمد جمال باعث ميشد تا بيشتر حقوقي را كه از سپاه ميگرفت به تهيدستان و محرومان ببخشد.
پس از اينكه محمد جمال در درگيري با ضدانقلاب به شهادت رسيد، نيروهاي كمكي به محل شهادت او و همرزمانش اعزام شدند. اين نيروها در كمال ناباوري مشاهده كردند كه دشمن اجساد شهدا را به گلوله بسته و وسايل و اموالشان را به غارت برده است. اما پيكر جمال را به گلوله نبسته بودند و حتي ساعت و انگشتر روي دست و آرم سپاه روي پيراهن دست نخورده باقي مانده بود.
اين نكته براي همرزمانش معمايي شده بود و همه به دنبال جوابش بودند. همرزمان محمد جمال نميدانستند چرا همه پيكرها به غارت رفته و تكهتكه شدند، اما ضد انقلاب با پيكر جمال كاري نداشتند. شش ماهي گذشت تا اينكه يكي از نيروهاي ضد انقلاب به اسارت نيروهاي سپاه درآمد. او در اعترافات خود اين راز را بر ملا كرد و گفت: من قبلاً جزو گروهكها بودم كه مدتي توبه كردم و جزو نيروهاي پيشمرگه كرد مسلمان شدم. از همان زمان با شهيد محمدجمال صالحي آشنا شدم و چون وضعيت مالي خوبي نداشتم، محمد جمال بخش زيادي از حقوقش را به من ميبخشيد. مدتي بعد من دوباره گمراه شدم و به ضد انقلاب پيوستم. همين طور بود تا اينكه در درگيري روستاي كسنزان شركت كردم. زماني كه چند نيروي رزمنده را به شهادت رسانديم، بالاي سر شهدا رفتيم تا اموالشان را به غنيمت ببريم. همان جا متوجه حضور محمد جمال بين شهدا شدم. دست بر سر زدم كه چرا چنين انسان خوبي را به شهادت رساندهايم. هنگامي كه دوستانم خواستند پيكر شهيد صالحي را هم مثل ديگر پيكرها متلاشي كنند و اموالش را به غارت ببرند، من جلوي آنها را گرفتم تا حداقل اداي ديني به پيكر شهيد كرده باشم. اينطور شد كه جوانمردي يك پاسدار شهيد حتي ضد انقلاب را هم به حيرت و احترام واداشت.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۲۴ فروردين ۱۳۹۵ - ۱۹:۵۷
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 116]