واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها: تو را دوست دارم چون کوبیده و پاپ کورن
چرا سینمای جهان چشم به ایران دوخته؟!
چند سال پیش وقتی بزرگی اعلام کرد که: «ما نمی خواهیم سینمای ایران را یبن المللی کنیم، می خواهم بین الملل را ایرانی کنیم» عده ای کوته فکر تصور کردند که این ادعاها هم مثل کاغذپاره خواندن قطعنامه ها و مدیریت جهان ادعایی گزاف بیش نیست.
ویژه نامه نوروزی روزنامه قانون - حسین یعقوبی: چند سال پیش وقتی بزرگی اعلام کرد که: «ما نمی خواهیم سینمای ایران را یبن المللی کنیم، می خواهم بین الملل را ایرانی کنیم» عده ای کوته فکر تصور کردند که این ادعاها هم مثل کاغذپاره خواندن قطعنامه ها و مدیریت جهان ادعایی گزاف بیش نیست. خوشبختانه گذر زمان نشان داد که مثل همیشه حق با بزرگان ماست. می شود، می توانیم خوب هم می توانیم.
پیروزی فیلم های سینمای وطنی در مقابل محصولات بنجل هالیوود در داخل کشور که مسئله ای اظهر من الشمس است، سال های سال است که در بین ده فیلم پرفروش سال حتی یک فیلم هالیوودی هم حضور ندارد اما مسئله ای که بیشتر از این کفر سران هالیوود را در می آورد، این است که محصولات هالیوودی حتی در میان ده فیلم کم فروش سال سینماهای ایران هم جایگاهی ندارند البته این افراد معلوم الحال ممکن است این بهانه واهی را مطرح کنند که محصولاتشان کلا در ایران اجازه اکران ندارند که هر بیننده عاقلی- که چه عرض کنیم- حتی مرغ پخته هم با شنیدن این بهانه غیرموجه خنده اش می گیرد.
موفقیت های بین المللی سینمای ایران هم که دیگر گفتن ندارد، خودتان بهتر از ما می دانید. سینماهای آلمان و کانادا و آمریکا گر و گر دارند «آدم باش» و «در مدت معلوم» و «این سیب هم برای تو» اکران می کنند. اما واقعا علت شور و اشتیاق روزافزون مردم اروپا و آمریکا به خصوص جهان غرب که روز به روز بیشتر به پسرفت و حس پوچی و سرخوردگی اخلاقی مبتلا می شوند، به سینمای فاخر و مودب و نجیب و دست به سینه ایران چیست؟ از دلایل مهم و مهملی چون حضور فعال سینماگران ایرانی در اینستاگرام و فیس بوک و پوسترهای جذاب فیلم های ایرانی- که به عنوان یک فرم هنری جدید با نام هنر چینش کله در جهان شناخته شده- که بگذریم، می توان به دلایل زیر اشاره نمود.
پیام های روشن و آشکار فیلم های ایرانی
برخلاف فیلم های آمریکایی و اروپایی که مخاطب خودشان را درگیر باتلاق های فلسفی بی نتیجه در حوزه اختیار و اراده می کنند و نتیجه گیری درباره داستان و مضامین مطرح شده در فیلم هایشان را به مخاطب واگذار می کنند، فیلم های ایرانی خیلی صریح و مستقیم حکم صادر می کنند و خیال مخاطب را از فکر کردن- که در اکثر اوقات کار دشواری است- راحت می کنند.
مثلا ببینید همین مسئله غامض مهاجرت که یک اقلیت معدود چندمیلیون ایرانی نما مرتکبش می شوند، چقدر زیبا در فیلم های ایرانی مطرح می شود: افرادی که مهاجرت کرده اند دو حالت دارند، یا روی برگشتن به ایران ندارند و در غربت با هزار جور درد و مرض از اعتیاد و افسردگی گرفته تا سلاطون و کوفت و کاری دست و پنجه نرم می کنند یا یک تک پا برگشته اند از ایران و عطر نان بربری و طعم خورشت قورمه سبزی چنان از خود بی خودشان کرده که قید اقامت در خارج را برای همیشه زده اند و می زنند.
آدم هایی هم که می خواهند مهاجرت کنند دو دسته اند، یا آدم های ساده لوح و زن ذلیلی هستند که براساس چشم و هم چشمی همسر یا یک دلخوری کوچک از کوتاهی یک کارمند جزء اداره قصد مهاجرت دارند که دست آخر هم از خر شیطان می آیند پایین، یا آدم های خلافکار و اختلاس گری هستند که پلیس فتا و غیرفتا که همیشه حواسشان به هم چیز هست، به موقع مچ شان را می گیرند و مانع از مهاجرتشان به کانادا و همسایگی شان با افراد معلوم الحال می شوند.
پیشگیری از توهم و اعطای آرامش روحی
فیلم ایرانی با توجه ویژه ای که به کرامت های انسانی و ارزش های لایتغیر دارد، تماشاگر خودش را بی خود و بی جهت دچار هول و ولا نمی کند. عدم استفاده از مسائل زائدی چون خط داستانی، شخصیت پرداز، اوج و فرود، گره افکنی و به جایش استفاده از یک آپارتمان و چند شخصیت محدود که از اول تا آخر فیلم یک ضرب ور می زنند، باعث می شود که ذهن تماشاگر درگیر مسائل دنیای خیالی نشود و فکرش فقط و فقط درگیر بدبختی های خودش باشد.
دیالوگ های ماندگار و تاثیرگذار
اکثر صاحب نران خبره، حوزه «موفقیت سینمای ایران در عرصه بین المللی» را دیالوگ های پرمغز این فیلم ها می دانند که خیلی زود ورد زبان مخاطب غربی می شود این چند نمونه را از فیلم های روز ایرانی داشته باشید:
بیتا مثل یه باغ پرمیوه است که حاضر نیست یک سیب به کسی بده (این سیب هم برای تو).
من سن تو بودم ده تا سیخ جوجه کبابو تو سه سوت می زدم تو رگ (خبر خاصی نیست).
مامان جیش دارم، جیش (شیفت شب).
جهان بینی خاص سینماگران ایرانی
مخاطب آمریکای شمالی و اروپا به خصوص قسمت جهان غربش سال هاست که از جهان بینی ناقص و ناکارآمد اگزیستانسیالیستی و مبتنی بر فردیت کارگردان هایی مثل اسپیلبرگ و کوبریک و نولان و... (اسامی آن کارگردان های سه نقطه را می توانید از خان سحر قریشی بپرسید) سرخورده شده اند و به جهان بینی نوین سینماگران ایرانی که توجه ویژه ای به جمع و جمیعت و دسته و باند دارد گرایش نشان داده اند. مثلا جهان بینی زیبای استاد عالم عشق و معرفت و رفاقت سینمای ایران را در نظر بگیرید:
«آدم ها دو سته اند: آدم های دسته دار و آدم ای بی دسته. آدم های بی دسته دوست دارند کلکشون یک جورایی حسابی کنده بشه و آدم های دسته دار هم دوست دارند از زندگی بی دسته ها فیلم بسازند و به کمک نوشته های دسته رسانه ای شان که در این مورد منتقدان بزرگی چون امیر.پ و جواد.ط را شامل می شود (که در آداب نوچه گری و فنون «اوستا دوست» دست امثال مرتضی عقیلی و بهمن مفید را از پشت بسته اند) این فیلم ها را به عنوان شاهکار به خلق الله قالب کنند.»
تاریخ انتشار: ۱۸ فروردين ۱۳۹۵ - ۰۸:۱۱
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 41]