واضح آرشیو وب فارسی:مازند مجلس: مازندمجلس : احتمالا «بادیگارد» در کارنامه سینمایی حاتمی کیا، فیلمسازی که هم حرف برای گفتن دارد و هم معمولا می داند حرفش را در فیلم هایش چگونه تصویر کند، فیلم ضعیفی است. بادیگارد اگرچه به پشتوانه ٣٠ سال سابقه فیلمسازی ابراهیم حاتمی کیا و بازی درخشان پرویز پرستویی، قابل تحمل و تا اندازه ای خوش ساخت است، اما چه از نظر ساخت درام و چه از نظر خلاقیت های تصویری و کلامی و قصه گویی سینمایی، نه تنها چیز تازه ای به حاتمی کیا نمی افزاید، بلکه از اکثر آثار گذشته او عقب تر است. قدرت درام، خصوصا از زمانی که حاج حیدر به دلیل قصور در محافظت از معاون رییس جمهور در جریان یک عملیات تروریستی انتحاری، از حفاظت شخصیت های سیاسی کنار گذاشته می شود، و برای محافظت از یک دانشمند هسته ای جوان ماموریت می گیرد، سقوط می کند. فیلم توفیقی برای آشنا کردن مخاطب با احساسات حاج حیدر و استاد جوان هسته ای ندارد. کشمکش های حاج حیدر در این فصل از فیلم، که می خواهد بیانگر بیشترین چالش ها و تحولات روحی او باشد، کم اثر است. اتفاقا حاتمی کیا در اغلب آثارش، به خوبی این توانایی را داشته که بیننده اش را به موثرترین شکل به دنیای درونی آدم های کمیاب فیلم هایش بکشاند و مخاطب را کاملا در حال و هوای درونی قهرمان های فیلم هایش ببرد و در آنها حس همدلی یا حتی همذات پنداری ایجادکند. از «هویت» تا «از کرخه تا راین» و از «بوی پیراهن یوسف» تا «به رنگ ارغوان»، از «آژانس شیشه ای»تا« ارتفاع پست» و... و حتی در روبان قرمز، با قصه و آدم هایی مهجور و سوررئال، حاتمی کیا به خوبی توانسته بود بیننده را با آدم های کمتر شناخته شده جنگ و حاشیه جنگ یا شخصیت ها و تیپ های اطلاعاتی و امنیتی آشنا کند و تاثیر دراماتیک زیادی بر مخاطب بگذارد. اگر بازی پرویز پرستویی و موسیقی متن خوب فیلم، که تقریبا در تمام لحظه های فیلم بیش ازحد اشباع به گوش می رسد نبود، همین مقدار تاثیر هم به شدت کاسته و کم رنگ می شد. نمی دانم چه چیزی باعث شده است که حاتمی کیا، با آن سابقه درخشان در توصیف های انسانی از مفهوم جنگ و دفاع و آدم های جنگ و دفاع مقدس در قالب فیلم، این بار تا این حد در روایت قصه و شخصیت پردازی و انتقال مفهوم، ناتوان و ضعیف است. در حالی که اغلب فیلم های حاتمی کیا سرشار از صحنه های خلاقانه به یادماندنی اند اما «بادیگارد» تقریبا از آفرینش خلاقانه تصویری یا گفتاری که در خاطر ثبت شود خالی است. شاید فقط دیالوگ کوتاه حاج حیدر در پایان فیلم با همسرش راضیه بتواند کمی در خاطر بماند. حیدر که دچار عارضه بی خوابی است، در جریان جنگ و گریز برای نجات جان دانشمند جوان از ترور، به شدت مجروح و مصدوم می شود. در مقابل راضیه، همسرش، که سعی می کند به او روحیه بدهد و برش گرداند، حیدر با صدایی خسته به راضیه می گوید خوابم میاد. بگذار بخوابم... حیدر تمام می کند و راضیه چادرش را روی خودش و حیدر می کشد و هر دو زیر چادر راضیه از دید پنهان می شوند. اما فیلم از نظر نوع بینش و نگاهی که عرضه می کند، دچار ایرادی اساسی است. ضدقهرمان بادیگارد، نه تروریست ها و نه بمبگذاران انتحاری، هیچکدام نیستند. ضدقهرمان بادیگارد، بازرس شورای عالی امنیت ملی است که مسوول تحقیق درباره عملکرد حیدر به عنوان محافظ معاون رییس جمهور در مقابله با بمبگذار انتحاری است. پرورش این نقش در فیلم از او نه یک شخصیت که یک نماد ساخته است. به عبارت دیگر، تضاد اصلی درام، نه تضاد محافظ - تروریست، بلکه تضاد محافظ - بازرس و در حالتی کلی تر تضاد نظامی- سیاسی است. بازرس شورای عالی امنیت ملی آدمی خشک و بی روح است که از ناحیه پا دچار ناتوانی کامل جسمی است و روی یک صندلی چرخداربرقی شیک و راحت و گرانقیمت حرکت می کند. از عوالم درونی حاج حیدر به کلی جداست و گویی هیچ احساسی در او نیست. بازرس شورای عالی امنیت ملی، که نمادی از شورای عالی امنیت ملی است، فلج است. ناتوان است. این حاج حیدر و همکارانش هستند که با عشق و تحرک فراوان جان شان را گذاشته اند وسط دایره و از همین اهل سیاست مراقبت می کنند. بازرس شورای عالی امنیت ملی، یعنی عالی ترین رکن سیاسی امنیت ملی کشور، به عنوان نماد شورا، فقط فکر مواخذه و تنبیه و تعلیق حیدر است و در مقابل شخصیت حاج حیدرنظامی که دوست داشتنی و متعالی تصویر شده است، حس تنفر در مخاطب ایجاد می کند. گویی این حاج حیدر دوست داشتنی نظامی نمادین است که همه بارها را بر دوش می کشد و این بازرس سیاسی افلیج بی روح خشک و تاحدی نفرت انگیز، انگل وار به اتکا و با عصاره وجود کسی مانند حیدر خودش را نگه داشته است. تخلف حاج حیدر این است که در جریان بمبگذاری انتحاری، فقط چند ثانیه، برای پایین کشاندن معاون رییس جمهور او را ازپشت سر می گیرد و معاون جلوی حیدر قرار می گیرد و مجروح می شود و نهایتا می میرد. بازرس بدون درنظرگرفتن همه اوضاع و احوال موقعیت انفجار و جزییات اقدام حاج حیدر ذبیحی و بدون توجه به اینکه در همان عملیات او جان ده ها نفر را با واکنش سریعش نجات داده، این تخلف را به حیدر نسبت می دهد که معاون رییس جمهور، یعنی شخصیت سیاسی را، سپر خودش کرده است. حیدر به عنوان محافظ باید سپر شخصیت سیاسی می شد. در حال و هوایی که فیلم ایجادکرده است سخن بازرس مقبول نیست و بیانگر مظلومیت حاج حیدری است که همه زحمات مرارت بار شبانه روزی اش در حفاظت ازنظام از طریق حفاظت این آدم های سیاسی، نادیده گرفته شده است. اگرچه، از نظر حرفه ای، محافظ باید سپر جان شخصیت باشد، ولی فیلم این سوال را با رنگ و بویی انکاری در ذهن مخاطب می نشاند که چرا باید این گونه باشد و کسی، یا کسانی که باجان و زندگی و خانمان شان، همه چیز را، حتی همین اهل سیاست را حفظ می کنند، باید سپر آدم های سیاسی شوند؟ حتی در مرگ حاج حیدر، همین اهل سیاست بی تقصیر نبودند. به حکم شورای عالی امنیت ملی، حاج حیدر از کار تعلیق می شود و اسلحه اش را طبق مقررات، تحویل می دهد. اگر در زمانی که او عملیات تروریستی علیه میثم زرین (دانشمند هسته ای که فرزند همرزم شهید حاج حیدر و از سلاله جنگ دیدگان پاکباز است) را دید، مسلح بود، می توانست به راحتی با حمله تروریستی مقابله و آن را خنثی کند. اما او بدون اسلحه است، بی دفاع است. بدون اسلحه اقدام می کند و در حالی که سپر دانشمند جوان شده تا او سالم بماند، هدف رگبار مسلسل قرار می گیرد و کشته می شود. در مرگ حیدر ذبیحی مقامات سیاسی که بدون شناخت عمق وجود و اخلاقیات و وظیفه شناسی و نظام ارزشی حاج حیدر، او را تعلیق و خلع سلاح کرده اند، بی تقصیر نیستند. در داوری میان دوشخصیت نمادین و متضاد حاج حیدر نظامی دوست داشتنی و فداکاروعاشق مسلک و بازرس سیاسی بی روح و افلیج و ناتوان شورای عالی امنیت ملی، برنده، حاج حیدراست. در بستر تضاد اصلی درام، حاج حیدر ذبیحی نمادین، قربانی تروریسم نیست. او قربانی ضدقهرمان نمادین فیلم است. اصولا امور نظامی تحت مدیریت سیاست قرار دارد و قدرت نظامی، از ابزارهای سیاست است. این قاعده، از اصول بنیادین نظم قانونی و بقای امنیت عمومی درهر کشوری است و هیچگاه نافی ارج و منزلت هیچکدام نیست. اما بینشی که حاتمی کیا در بادیگارد ارایه می دهد چنان است که می خواهد نگاهی وارونه را عرضه کند. سیاسیون آدم های بی توان و افلیجی اند که جز تبختر و جلال و جبروت ظاهری، هیچ ندارند و اگر جاه و مقامی یافته اند و برقرارند، محصول کار کسانی همچون حیدر ذبیحی است. حیدر، نه قربانی تروریست ها، که ذبیح سیاسیون ناتوان خشک بی روحی است که هیچ آشنایی و آگاهی به نظام ارزشی او ندارند و با آنها بیگانه اند. اگر در آژانس شیشه ای، مقابله و مناظره حاج کاظم (پرویز پرستویی) به عنوان نظامی صادق و اخلاقگرای جنگ دیده ای که همچنان با همان منطق مغایرنظم حاکم یا حتی ضدنظم به امور نگاه می کند از یکسو و احمد، نظامی جنگ دیده دیگری که به منطق نظم حاکم پیوسته است و سلحشور (رضاکیانیان)، مامور امنیتی که در هر حال وظیفه اش دفاع از نظم موجود است ازسوی دیگر، مناظره ای برابر است و مخاطب به سختی ممکن است یکی از آنها را بر دیگری غلبه دهد و برحق بداند، یا شاید هم اصلا نتواند، اما در بادیگارد، حاتمی کیا تکلیف خود و مخاطب را با رویکردی نظامی گرایانه کاملا معلوم می کند. در برابر اهل سیاست ناتوان و توخالی حقانیت و اثربخشی از آن حاج حیدر ذبیحی، یعنی نمادی از کهنه نظامیانی است که گویی همه چیز را آنها زنده و سرپانگه داشته اند.
یکشنبه ، ۱۵فروردین۱۳۹۵
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مازند مجلس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 11]