واضح آرشیو وب فارسی:رکنا: رکنا: 27 سال دارد و می گوید دانشجوی انصرافی است. پلیس او را به اتهام کیف قاپی و درحالی دستگیر کرد که قصد داشت گوشی تلفن همراه سرقتی را جلوی خانه مالباخته رها کند و متواری شود. با انتقال متهم به کلانتری ، مالباخته نیز در کلانتری حاضر شد و رضایت خود را اعلام کرد، اما تحقیقات پرونده ادامه دارد. پسر جوان که ابراز پشیمانی و ندامت در چهره اش موج می زند با صدایی بغض گرفته گفت: من فریب دوستم را خوردم. وی افزود: دوستم می گفت به راحتی می توانیم پولدار شویم و فکر می کرد دزدی از آدم هایی که دستشان به دهان شان می رسد به جایی برنمی خورد. با این حرف ها وسوسه ام کرد. با موتورسیکلت به خیابان رفتیم و اولین سرقت را انجام دادیم. ما کیف خانمی جوان را قاپیدیم و متواری شدیم. نزدیک خانه که رسیدیم داخل کیف را نگاه کردیم. یکصد و 72 هزار تومان پول نقد ،یک گوشی تلفن همراه و یک عدد عینک دودی و کمی خرت و پرت داخل کیف بود. گوشی تلفن ، عینک و 24 هزار تومان پول نقد را من برداشتم. به خانه رفتم. در حال بررسی گوشی تلفن همراه با چند عکس روبرو شدم. داشتم شاخ در می آوردم. این زن جوان با خواهرم چند عکس گرفته و در حافظه گوشی ذخیره کرده بود. حتی شماره تلفن همراه و تلفن خانه خواهرم نیز داخل گوشی بود. تازه متوجه شدم گوشی تلفن دوست خواهرم را دزدیده ایم. متهم افزود: با دیدن عکس های خواهرم شرمنده شدم. نرگس همیشه از این دوستش تعریف و تمجید می کرد و آنها همدیگر را خواهر صدا می زنند. آنچه بیشتر از همه مرا عذاب می داد این که پدر این خانم ، شوهر خواهرم را سرکار برده و در یک شرکت استخدام کرده است. تا غروب ذهنم درگیر این ماجرا بود. به دوستم زنگ زدم و گفتم کیف سرقتی را باید بدون هیچ کم و کسری به صاحب آن برگردانیم. می گفت 60 هزارتوان از پول های داخل کیف را برداشته و برای خانواده اش غذا از رستوران خریده است. مانده بودم چه کارکنم. سر شب بود، خواهرم با بچه اش به خانه ما آمدند. با دیدن نرگس از خودم بدم آمد. تصمیم گرفتم گوشی را برگردانم. به راه افتادم. جلوی در خانه مالباخته ، زنگ را زدم و گوشی را روی زمین گذاشتم،اما لحظه ای که برگشتم و می خواستم فرار کنم. او و شوهرش که داخل ماشین نشسته بودند دستگیرم کردند. با گزارش موضوع به پلیس مرا به اینجا انتقال دادند. دوست خواهرم وقتی فهمید برادر نرگس هستم مرا بخشید . ولی من نمی توانم خودم را ببخشم. آبرو و حیثیت خواهرم و خانواده ام را به باد دادم. شاید این کار خدا بود که از همین جای کار خلاف برگردم. برای خودم واقعا متاسفم. به جای آن که به فکر یک کار درست و حسابی باشم و آینده ام را با پول حلال بسازم این کار را کردم . حالا نمی دانم چه طور به صورت پدر و مادرم که یک عمر برایم زحمت کشیده اند خون دل خورده اند و همچنین به چشم های خواهرم نگاه کنم؟ متهم آهی گشید و افزود: البته یک مطلب هم باید بگویم. همه تقصیرها را نباید گردن دوست ناباب انداخت. هرکسی اگر با خودش دوست باشد بهترین ها را در مسیر زندگی انتخاب می کند و این یعنی پیدا کردن راه درست زندگی ، استفاده از فرصت هایی که می توانند ما را به خوشبختی برسانند و دور شدن از گناه و معصیت و اشتباه.
دوشنبه ، ۹فروردین۱۳۹۵
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: رکنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 98]