تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 16 دی 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):بهترین چیزی که بنده بعد از شناخت خدا به وسیله آن به درگاه الهی تقرب پیدا می کند، ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای اداری

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1850737047




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

نوجوان عاشق شناسنامه اش را دستکاری کرد تا به معشوق خود برسد


واضح آرشیو وب فارسی:آزادگان ایران: وقتی شناسنامه محمد تاجیک را نگاه می کردم متوجه شدم که شناسنامه او عکس دار نیست این یعنی اینکه او هنوز به سن قانونی نرسیده بود. سال تولد او مخدوش به نظر می رسید و چیزی بین 1344و 1346 را نشان می داد؛ او نتوانسته بود سال تولدش به حروف را تغییر دهد به خاطر همین هم مسئولان اعزام متوجه دستکاری شدن شناسنامه محمد شده بودند.پایگاه اطلاع رسانی آزادگان ایران : حاج آقا امام جماعت مسجد رضوی موقع نماز مغرب وقتی مادرمحمد را در مسجد دید به او گفت حاج خانم محمد شناسنامه اش را دستکاری کرده که به جبهه اعزام شود آیا شما اطلاع دارید؟ مادر گفت محمد راه خودش را پیدا کرده حالا که علاقه دارد به جبهه برود دیگر از دست من چه کاری ساخته است ؟من هم رضایت می دهم برود جبهه. محمد نمی دانست که مادرش از موضوع دستکاری کردن شناسنامه خبر دارد، وقتی ام لیلی از مسجد برگشت محمد کنار او نشست، این پا وآن پا می کرد که یک جوری موضوع اعزام را به مادر بگوید. مادرکه دلیل رفتار های محمد را می دانست خود را به ندانستن زد و وانمود کرد که از ماجرای دستکاری شناسنامه خبرندارد. اما محمد سر حرف را طور دیگری باز کرد، رو به مادر کرد وگفت: مادر تا حالا عاشق شده ای؟ مادر متعجب شده و کم مانده بود سیلی آبداری بیخ گوش محمد بنوازد. با تندی وتشر گفت: پدر سوخته خجالت بکش ،هنوز پشت لبت سبز نشده برای من عاشق شدی؟! بگذار بزرگ شوی سربازی بروی و برگردی، بری سرکار ، دستت بره توی جیب خودت، بعد عاشق شو؛هنوز گشنگی نکشیدی که عاشقی از یادت بره… اما مادر از آنجایی که آرزو داشت پسرش را در لباس دامادی ببیند بند دلش پاره شد و آرزویی که سالها انتظارش را می کشید نزدیک شده بود حس مادری اش وسوسه شد و بدش هم نیامد که بداند پسرش در این سن وسال چطور شده که هوای زن گرفتن به سرش زده و عاشق کیست!؛ رو به محمد کرد و گفت: آخه ننه من ۱۲ سالم بود که شوهر کردم ؛ چه می دانم عشق وعاشقی یعنی چه. محمد که دید مادرش نرم شده، جرات پیدا کرد وادامه داد: مامان باید عاشق معشوقت باشی تا بفهمی چه می گویم؛ من عاشقم باید بروم و به معشوقم برسم . مادر گفت: حالا این ذلیل مرده که قاپ تو را دزدیده کدوم از خدا بیخبری هست؟ محمد گفت: نگران نباش مامان اسم و رسم داره و خانواده دار است .مادر گفت: خانواده اش تو سرش بزنه که اون هم دهنش بو شیر میده عاشق یکی از خودش بچه تر شده. محمد گفت:مامان من چند سال است که یک راز را در سینه ام پنهان کرده ام و تا حالا به کسی نگفته بودم اما انگار الان موقع آن است که بگویم. دل مادرمثل سیر و سرکه می جوشید و تاب حاشیه رفتن را نداشت، فکر اعزام به جبهه و جنگ را فراموش کرده بود و احساس می کرد مشکل بزرگتری جلوی پایش سبز شده است. رو به محمد کرد وگفت: خیر است انشاءالله مادر. زود تر بگو ببینم چی شده جون به سرم کردی ! مادر ادامه داد: من به محمد گفتم قدیم ها دخترها را زود شوهر می دادند من آن زمان دوازده سال بیشترنداشتم که شوهر کردم و تا آمدم از نوجوانی چیزی بفهمم یکدفعه خودم را درلباس عروس دیدم و تا چشم باز کردم و خودم را شناختم بچه های قد ونیم قد دور وبرم را گرفته بودند. محمدم گفت: پس شما عاشق نشدی که بدانی دوری از معشوق یعنی چه! مادر من عاشق شده ام؛ اما نه عاشق دختر ها بلکه عاشق خدا شده ام می خواهم بروم پیش خدا . مات و منگ شده بودم حالا کم کم داشتم متوجه صحبت های محمد می شدم. سرم سنگین شد وخانه دور سرم می چرخید، صحنه تشییع پیکر شهدای محل در ذهنم تداعی شد و در ذهنم مجسم می کردم که بزودی عکس و اعلامیه های شهادت محمد را روی دیوارهای محل می چسبانند و محمد دیگر مال من نیست و دیر یا زود باید با او خداحافظی کنم. محمد ادامه داد: من چند سال پیش خواب دیدم که ۱۷ سالم شده است، درهمان حال امام زمان(عج) ظهور کرده بودند و من در رکاب امام زمان(عج) شمشیر می زدم. با شنیدن نام صاحب الزمان (عج) ،هیجان غیر قابل وصفی تمام وجود مادر را فراگرفته بود، محمد خیلی ساده ومعصومانه ادامه داد: مامان از اینکه امام زمان(عج) من را به عنوان سرباز خودش قبول کرده بود خیلی خوشحال بودم ؛ من سرباز امام زمان شدم و بعد از مدتی در حین انجام ماموریت شهید شدم . الان احساس می کنم اتفاقاتی که درحال شکل گیری است آشنا به نظرم می آید و احتمالا به خوابی که چند سال پیش دیدم مربوط می شود، سرنوشت من رقم خورده است .اکنون امام خمینی انقلاب اسلامی را بنیان گذاشته است و به عنوان نایب امام زمان(عج) سخن امام خمینی (ره) خواسته امام زمان (عج)است و این خواست خداست که بعد از این همه سال چنین شرایطی پیش بیاید ومن به جبهه بروم و در رکاب امام خمینی فرزند رسول الله از اسلام پاسداری کنم. ام لیلی تاجیک صحبت هایش که به اینجا رسید اشک در چشمانش حلقه زد، بغض گلویش را گرفت و دیگر نتوانست صحبت کند، هر چه تلاش کرد بغض خود را فرو دهد نتوانست و گریه امانش نداد. با گوشه روسری چشمانش را گرفت و چند لحظه ای گریست. بعد ادامه داد: بچه ام رفت جبهه و دیگر برنگشت . خواب محمد من تعبیر شد و محمدم شهید شد ، دوباره سیل اشک از گونه هایش سرازیر شد . گریه می کرد و می گفت: محمد من خیلی خوب بود ، مومن بود، باخدا بود، مهربان بود … محمد تاجیک بالاخره رضایت پدر ومادر خود را جلب کرد و به منطقه اعزام شد. حدود یکسال در جبهه حضور داشت ؛ دراین مدت چند بار هم مجروح شد ، یک بار نزدیک دوماه در بیمارستان بستری بود اما از ترس اینکه مبادا مادر از اعزام مجدد او جلوگیری کند صدایش را درنیاورد اما مادر به طور اتفاقی متوجه مجروحیت محمد و بستری شدن او در بیمارستان شد . مشهدی عزیز تاجیک، پدر محمد می گوید: محمد در طول مدتی که در جبهه حضورداشت نامه های بسیاری برای ما می نوشت اما کم کم نوع نگارش او رنگ و بوی دیگری گرفت، حالا طوری نامه می نوشت که انگارمی خواست وصیت نامه بنویسد. یک روز نامه ای از طرف محمد آمد که نوشته بود پدر و مادر عزیزم! ما یک هفته دیگر به خط مقدم اعزام می شویم، من معلوم نیست که دیگر به مرخصی بیایم یا نه ولی مرتب نامه می نویسم وشما را از حال واحوال خودم بی اطلاع نمی گذارم. نامه بعدی با این مضمون نوشته شد: همه بچه هایی که در جبهه هستند و مجروح یا شهید می شوند مثل برادران من و یا فرزندان شما هستند، مادر شما هم برای تمام رزمندگان دعا کنید و بدانید که من با دیگر رزمندگان هیچ فرقی ندارم ؛ مادر عزیزم! اگر خداوند شهادت را روزی من گردانید اول باید برای شهادت حسین بن علی (ع)گریه کنی و بعد برای من، اگر هم برگردم به این فکر نکن که دست از این راه بر می دارم آنقدر به جبهه می روم و می جنگم تا شهید شوم… سخنی هم با جوان ها دارم: ای جوانان نکند در رختخواب ذلت بمیرید که حسین(ع) در میدان نبرد شهید شد، ای جوانان مبادا در غفلت بمیرید که علی(ع) در محراب عبادت شهید شد ومبادا در حال بی تفاوتی بمیرید که حضرت علی اکبر (ع) در راه امام حسین (ع) وبا هدف شهید شد و شما ای مادران! مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری کنید که فردایی هم هست و در محضر خداوند نمی توانید جواب حضرت زینب(س) را بدهید که داغ ۷۲ شهید کربلا را تحمل کرد. محمد با وجودی که در سنین نوجوانی قرار داشت مطالبی را بیان می کرد و تفکراتی داشت که در سالهای اول انقلاب اوج شعور و فهم یک جوان ۱۴ ساله را نشان می داد . متن نامه هایی که می نوشت نشان از بلوغ فکری و تهذیب نفس و مطالعه سیره ائمه معصومین(ع) داشت؛ او در دهه اول انقلاب از نفاق و تفرقه میان مردم ومسئولان سخن می گفت و درنامه هایش می نوشت در راه خدا قدم بردارید و مراقب باشید هرگز دشمنان میان شما تفرقه نیاندازند وشما را از روحانیت متعهد جدا نکنند که اگر چنین شود آن روز، روز بدبختی مسلمانان و روز جشن دشمنان و ابر قدرت ها است. در نامه اش به مادران توصیه می کرد که جوانانتان را به جبهه های نبرد بفرستید و مانند مادر« وهب» که حتی جسد فرزندش را تحویل نگرفت و در مقابل لشکر کفراعلام کرد : من فرزندم را درراه خدا داده ام وپس نمی گیرم، صبور ومقاوم باشید. محمد در آخرین نامه اش در اصل وصیت نامه خود را نوشت. هنگامی که مادر در حال خواندن نامه فرزندش بود مارش عملیات از رادیو وتلویزیون پخش می شد و مادر احساس کرد این آخرین دستخط پسرش محمد است که اکنون می خواند . بخشی ازمتن آخرین نامه یا بهتر بگویم وصیت نامه محمد این بود: بسم الله الرحمن الرحیم (الذین آمنوا وهاجروجاهدوا فی سبیل الله باموالهم وانفسهم اعظم و درجه عبدالله و اولئک هم الفائزون) «سوره توبه-آیه ۱۹» آنانکه ایمان آوردند واز وطن هجرت گزیدند و در راه خدا با مال و جانشان جهاد کردند آنها را نزد خدا مقام بلندی است و آنان رستگاران وسعادتمندان دو عالمند. برادران دعا واستغفار را از یاد نبرید که بهترین درمانها برای تسکین دردهاست و همیشه به یاد خدا باشید. و تو ای مادر مبادا در مرگ من که همانا شهادت در راه خدا و زنده نگه داشتن راه امام حسین (ع) وانبیاء است گریه کنی! اول باید به یاد حسین ابن علی(ع) گریه کنی، بعد به خاطر علی اکبر حسین(ع) وقاسم(ع) وبعد به خاطر بقیه یاران امام حسین (ع) گریه کنی .مادر به خاطر بسپار که فقط فرزند تونیست که در این راه قدم برداشته وشهید می شود، بلکه ده ها هزار جوان دیگر هم هستند که در این راه شهید می شوند. وتو ای پدر مهربانم! مبادا در جلوی دوست ودشمن گریه کنی چون ممکن است منافق فاسقی از این کار شما سوءاستفاده کند و برعلیه انقلاب سمپاشی و اظهار کند که پدران ومادران ایرانی از شهادت فرزندانشان ناراحت و مخالف انقلاب وآرمان های امام هستند . از حقوقی که در سپاه دارم گوسفندی خریداری کنید و تمامی آن را بین فقرا توزیع کنید، چون قبل از اینکه به جبهه بیایم نذر کرده بودم گوسفندی بخرم و بین مستمندان توزیع کنم. کتاب های درسی ام را که مورد نیاز شما نیست به کسانی بدهید که احتیاج دارند و کتاب هایی را که از قم خریده ام را به ارگان های انقلابی اهدا کنید ودر دسترس مردم بگذارید. لباس ها وچیزهایی که مربوط به من است به افراد مستمند بدهید و از طرف من به میزان ۲۰۰تومان صدقه به محرومین بدهید شاید من به کسی بدهکار باشم و ندانم. محمد تاجیک ۱۳بهمن ۱۳۶۱ محمد بار سوم و برای آخرین بار از ناحیه صورت به سختی مجروح شده بود، ترکش بزرگی هم به پهلوی او اصابت کرده و تا ناحیه قلب او را متلاشی کرده و داغ عشق را بر قلب او نشان کرده بود تا با قلبی مالامال آتش عشق به وصال معشوق خود برسد.ترکش های زیادی بدن او را متلاشی کرده بود و او با خون خود وضوی عشق گرفت و عاشقانه به وصال معبود خود رسید. در آن ایام امام رحمه الله علیه نیز اعلام کردند: شهدایی که در خون پاک خود می غلطند نیازی به غسل دادن ندارند.محمد وهمرزمانش مورد خیانت منافقان و ستون پنجم قرار گرفته لو رفته بودند.آنها در درگیری با منافقان ونیروهای ارتش بعث عراق به محاصره درآمدند. درگیری آنها به قدری شدید بود که محمد در این درگیری ها به شدت از چند ناحیه مجروح شد، صورت او متلاشی شده بود پهلو وشکمش را با روزنامه پر کرده بودند تا بتوانند روی آن را با چفیه ببندند، استخوان پایش بر اثر اصابت گلوله شکسته بود وبا آتل آن را بسته بودند، بدنش همانند بدن یاران امام حسین(ع) زیر سم اسبان یزید کوبیده شده بود و یک جای سالم در بدن نداشت به گونه ای که هنگام خاک سپاری نتوانستیم پوتین را ازپایش درآوریم، پایش متلاشی شده بود و او را درحالی که با خون خود غسل کرده بود به خاک سپردیم. علی اشرف خانلری


جمعه ، ۶فروردین۱۳۹۵


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: آزادگان ایران]
[مشاهده در: www.badriyoon.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 32]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن