واضح آرشیو وب فارسی:جامعه آنلاین: مهمترین مناسبت، عید نوروز بود. آغاز بهار برای اسرا بسیار غم انگیز بود. این غم ناشی از خاطرات فراوانی بود که از این عید ملی داشتیم. از کودکی، از کفش و لباس نو، از ماهی قرمز، از تنگ بلور، از هفت سین و از صندوق چوبی مادربزرگ که به ما عیدی می داد. از بوسه های گرم مادر و دستان پدر. از دید و بازدید، لبخند فرزند، چهره ی شاد همسر و وزش نسیم بهاری بر گونه های خاک.عید نوروز تو جبهه ها عید نوروز تو جبهه هم عیدی از جنس بسیجی ها بود قبل از تحویل سال آداب نوروز رعایت می شد و رزمنده ها سنگر تکانی می کردند .سنگرها با گل و گیاه های اطراف سنگر و شقایق هایی که در اطراف سنگر روییده بوده تزیین میشد هنگام تحویل سال بچه ها سعی می کردند در یک سنگر تجمع کنند و با هم دعای تحویل سال رو می خوندند. بعد از تحویل سال بچه ها به منظور دیدو بازدید عید به سنگر همدگیر می رفتد و حتی عیدی هم میداند عیدی ها معمولا اسکنان 100 ریالی بود که بعضاً روی آن جملاتی هم نوشته شده بود. سفره هفت سین هم همیشه با سین های موجود تهیه میشد که که عبارت بود از:مین سوسکی،مین سبدی،سیم تله،سیم چین،سیم خاردار،سرنیزه،سی چهارC4)) نوعی خرج و مواد منفجره غیر حساس، سوزن اسلحه، سیمینوف، سمبه و سنگرو.. و جبهه همواره و بخصوص در ایام تحویل سال مصداق بارز (فرحین بما آتاهم الله من فضله) بودند. خاطرات عید نوروز در اسارت ... مهمترین مناسبت، عید نوروز بود. آغاز بهار برای اسرا بسیار غم انگیز بود. این غم ناشی از خاطرات فراوانی بود که از این عید ملی داشتیم. از کودکی، از کفش و لباس نو، از ماهی قرمز، از تنگ بلور، از هفت سین و از صندوق چوبی مادربزرگ که به ما عیدی می داد. از بوسه های گرم مادر و دستان پدر. از دید و بازدید، لبخند فرزند، چهره ی شاد همسر و وزش نسیم بهاری بر گونه های خاک. یادم می آید اولین عید اسارت برایم بسیار پراندوه گذشت. برای نخستین بار عید نوروز دور از خانواده بودم. دیگران هم حال مرا داشتند. سکوتی گلوگیر بر آسایشگاه حاکم شده بود. تحویل سال، نیمه شب بود، یکی شمعی روشن کرده بود و در جلوی خود گذاشته بود و به سوختنش می نگریست. دیگری در زیر پتو خود را به خواب زده بود، ولی از غلت خوردن دایمش معلوم بود که خواب نیست، بلکه عکس زن و فرزند خود را در دستان می فشارد. افکار گذشته در جلوی چشمانم جان می گرفتند. من به خانواده ام فکر می کردم، به مادرم، به پدرم، به خواهران و برادرهایم. نمی دانستم با این بمباران شهرها هنوز زنده اند یا نه، ولی یقین داشتم که به یاد من هستند. بغض گلویم را گرفته بود. یکی از دوستان داشت آرام برای خود آواز می خواند. چند دو بیتی را زمزمه می کرد. سکوت آسایشگاه باعث شد صدایش بلندتر شود. صدای گرم و خوبی داشت. مسلمانان دلم یاد وطن کرد نمی دانم وطن کی یاد من کرد نمی دونم که زن بید یا که فرزند خوشش باشه هرآنکه یاد من کرد آرام بغضم شکست و بعد از شش ماه اسارت برای اولین بار، گریستم. لحظاتی بعد، کم کم سکوت شکست. غصه ها به نوعی وازدگی و بی اعتنایی مبدل شد و شوخی آغاز گردید. دوستی، هفت سین چید. از سنگ، سکه، سیگار، سیم (کابل)، سمون (نوعی نان عراقی)، درست یادم نیست دو تای دیگر چه بود. هرچه بود خنده دار بود و لبخند تلخی بر لبان بیننده می نهاد. سالیان بعد که اسرا تجربه ی کافی اندوخته بودند در هنگام سال نو، قرآن و بعد فرازهایی از سخن امام (ره) قرائت می شد و اسرا آغاز سال جدید را به همدیگر تبریک می گفتند. در یکی دو آسایشگاه با هماهنگی عراقی ها نمایشگاه عکس برپا می شد. عکسهای بچه های اسرا که از ایران آمده بود. به دیدنش می ارزید. در حاشیه، چند کار تبلیغاتی هم صورت می گرفت. در دیگر مناسبتها همچون روز ارتش، روز قدس، روز سپاه پاسداران، روز زن و هفته ی دفاع مقدس به همان منوال برنامه ها مهیا و اجرا می شد که در بالابردن روحیه ی اسرا نقش بسزایی داشت. سین های نوروز در جبهه آغاز سال نو و جشن عد نوروز به همراه دید و بازدید ها، تبریک و تهنیت و عیدی دادن و عیدی گرفتنها کم و بیش در منطقه مثل شهر جریان داشت، منتها با همان رنگ و بوی منطقه ای. موقع تحویل سال، چنانچه قبل از عملیات، بعضی سفره هفت سین می انداختند که "سین های آن بسته به نوع دسته ای که بچه ها داشتند فرق می کرد. در تخریب که بیشتر با مین سر و کار داشتند، به نحوی بود و در زهی به نوع دیگر، و به همین ترتیب در سایر دسته ها. سلاحهایشان که به هم تکیه می دادند از قبیل سمینوف و سام هفت (نوعی موشک)، و وسایلش نظیر سمبه و سرنیزه و بقیه از آنچه از لوازم جنگی بود و حرف اول اسم آن ها سین (س) بود. منبع : پیام آزادگان
سه شنبه ، ۳فروردین۱۳۹۵
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جامعه آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 28]