تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 11 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):در عمل مؤمن يقين ديده مى‏شود و در عمل منافق شك.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819793540




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

«گود» وارد گود کتابفروشی ها شد


واضح آرشیو وب فارسی:مهر:
«گود» وارد گود کتابفروشی ها شد

رمان گود


شناسهٔ خبر: 3580811 - سه‌شنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۶:۱۱
فرهنگ > کتاب

رمان «گود» نوشته مهدی افشارنیک توسط نشر چرخ و نشر چشمه منتشر و راهی بازار نشر شد. به گزارش خبرنگار مهر، رمان «گود» نوشته مهدی افشارنیک به تازگی توسط نشر چرخ و نشر چشمه منتشر و راهی بازار نشر شده است. این کتاب هفتاد و هفتمین عنوان مجموعه کتاب های قفسه آبی است. داستان این رمان، درباره زندگی چند نسل است و می توان در آن، دختران چریک، پسران مدافع خرمشهر، مردان سنتی بازار تهران و یا زنانی را که تیمسارهای زمان شاه را نوک انگشت شان می چرخاندند، مشاهده کرد. «گود» اولین رمان مهدی افشارنیک است و این داستان نویس در آن به سراغ شکاف هایی رفته که از سال های پیش از کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ شکل گرفته و تا همین سال های نزدیک، ادامه پیدا کرده است. شکاف عمیق اجتماعی ای که این رمان به آن می پردازد، موجب تولد فدایی، چریک، انقلابی، مذهبی، کارگر و بازاری شد. داستان، وقایعی تکان دهنده را در بر می گیرد و نشان می دهد بعد از پیروزی انقلاب، جای آدم های این گروه ها چگونه عوض شده است. در قسمتی از این رمان می خوانیم: محمود سرش روی پای عباس بود. سر تکون داد که «آره آره. باس راهش بندازیم.» از همه کوچه ها صدای الله اکبر می اومد. مردم بالای پشت بوم بودن. شهر اون بالابالاها بود. شب و شهر روی بوم خونه ها دور می خورد. تمام خیابونِ زیبا، تمام ادیب، دم مسجد سنگی، دم کوچه باریکه، تمام آب منگل، مسجد ته خیابون، درخت کلفت دم مسجد، همه یه صدا بودن. محمود چشم باز کرد و گفت «عباس یه کاری کن بچه م برگرده. دیدی دامادم رو؟» «آره آره دیدمش. خیلی آقاست. اومده بود دم دکون.» رسیدن بیمارستان. پرستارها پشت پنجره ها واستاده بودن و الله اکبر گفتنِ مردم روی پشت بوم ها رو تماشا می کردن. یدی برانکارد آورد. «عباس دستم رو ول نکن» «باهاتم حاجی.» «عباس می دونی چند شبه خوابه حاج ممد رو می بینم؟ خواب اون گود و زورخونه... یادتونه نورَس بودیم نه همه ی کشتی ها می رفتیم چرخ می زدیم؟ باید دوباره زورخونه رو راه بندازیم. هفته ای یه بار هم واسه حاج ممد و حاج حسن روضه بگیریم.» معطل پذیرش بودن. یدی و منیر دنبال کارها بودن. دیگه باید عباس دست محمود رو رها می کرد. «من پیشش می مونم تا فردا.»... این کتاب با ۴۵۲ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۳۲۰ هزار ریال منتشر شده است.









این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 13]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن