واضح آرشیو وب فارسی:پایگاه خبری آفتاب: خاطرهای از فوتبال بازی کردن فرزند امام (ره)
«مؤسس باشگاه فوتبال شاهین، به دنبال حضور حاج احمد آقا در تمرینهای تیم بود. حاج احمد چند جلسهای در تمرین حاضر شد اما به دلیل اینکه فوتبال را مانعی برای نهضت و مبارزات خود میدانست، تمرینهایش را ادامه نداد.»
آفتاب : «آستان» مینویسد: مرحوم سیداحمد خمینی بیش از آنکه به عنوان یکی از شخصیتهای برجسته و تاثیرگذار در روند انقلاب و تشکیل حکومت جمهوری اسلامی ایران شناخته شده باشد، به عنوان فرزند امام خمینی(ره) شناخته شده است. این امر باعث شده است تا بسیاری از ویژگیهای شخصیتی ایشان ناخواسته نادیده گرفته شود. رسانهای نبودن، عدم جنجالسازی و بزرگنمایی امور و به طور کلی ویژگیهای منحصربه فرد شخصیتی یادگار حضرت امام (ره) نیز به این مغفول ماندن کمک کرده است.
با این وجود، واقعیت آن است که مرحوم سیداحمد خمینی، که در تمام عمر مبارک حضرت امام (ره) لحظهای از آن یگانه دوران جدا نشده بود، تاثیری انکارناپذیر در روند انقلاب اسلامی داشت. علایق شخصی، نقش میانجیگری و ریشسفیدی یادگار امام در بسیاری از مواردی که میتوانست به بحرانی در مسیر انقلاب منجر شود، پس از سالها به مرور توسط نزدیکان و معاشران هویدا میشود.
در سالروز وفات فرزند امام (ره)، چند خاطره درباره آن مرحوم را مرور میکنیم:
حاج احمد بهاءالدینی، از نزدیکان به بیت حضرت امام (س)
رابطه قلبی امام (ره) و سید احمد آقا خمینی بسیار نزدیک بود
سید احمد آقا بعد از رحلت امام (س)، پنجشنبهها یا روزهایی که مناسبت خاصی داشت در مرقد مطهر نماز میخواندند و با دوستان به بحث و گفتوگو مینشستند و سپس به سمت جماران حرکت میکردند. شبی حاج احمد آقا از دوستانشان درباره یک فردی پرسید که آن فرد فوت شده بود. حاضرین ابراز بیاطلاعی کردند اما سید احمد آقا بیشتر پرسید تا جایی که گفت هر طور شده همسر این فرد را پیدا کنید و او را به جماران بیاورید. با هر سختی شد همسر آن مرحوم را پیدا کردیم و به نزد سید احمد آقا آوردیم وی به هرکس که در آن اتاق بود گفت که آنجا را ترک کنند. وی از آن خانم عذرخواهی کردند که به دلیل مشغله و کار زیاد نتوانستند احوال وی و خانوادهاش را جویا شوند و از حال و روز زندگیاش پرسید که یکدفعه آن خانوم به گریه و زاری افتاد. حاج آقا فکر کردند که این زن ناراحت شده و حس تحقیر به وی دست داده. سید احمد آقا کمی سکوت کردند تا حال آن خانم روبهراه شود. بعد از چند لحظه آن خانم شروع به صحبت کرد و گفت: دیشب زمانی که شما نماز جماعت را به پا داشتید من هم آنجا بودم و پشت سر شما نماز خواندم بعد از اینکه شما رفتید من بر سر مزار امام (س) رفتم و گریه و زاری کردم و از ایشان خواستم تا برای من کاری بکنند تا اوضاع بد من سر و سامان بگیرد، فشار مالی روی خانواده من زیاد است و فرزندانم همه بیکار هستند به هر کدام از آشنایان هم که میگویم اعتنا نمیکنند و میگویند از امامت، این چیزها را بخواه که من دیشب این چیزها را از آن بزرگوار خواستم و امروز شما مرا احضار کردهاید. رابطه قلبی امام (س) و سید احمد بسیار نزدیک بود به صورتی که نمونه این قبیل اتفاقات بسیار زیاد بود.
حاج حسین سلیمانی، از نزدیکان به بیت حضرت امام(س)
وقتی حاج احمدآقا در قم عمامه را برداشت و عینک زد
رفتار صمیمی و معنویت حاج احمد آقا بر همه عیان بود. آن مرحوم بسیار با بصیرت بود و خیلی کم اتفاق میافتاد که عصبانی شوند. یکمرتبه ما به همراه وی در ایام دفاع مقدس به قم سفر کردیم. هواپیماهای دشمن بر فراز شهر دیده میشدند. حاج آقا به من گفت: حسین آقا ماشین را نگهدار تا ببینم چه اتفاقی میافتد و آن مرحوم نگران این بودند که مبادا آن هواپیماهای جنگی شهر قم را بمباران کنند. در همان لحظه که حاج احمد آقا آسمان را نگاه میکردند، سهراه قم را بمباران کردند که آن مرحوم گفت برویم ببینیم چه اتفاقی برای مردم افتاده است. ما به سمت محل بمباران راه افتادیم. ایشان عمامه خود را برداشت و عینکی بر چشم زد که شناخته نشود ما تا آنجا که امکانش بود جلو رفتیم و سید احمد آقا وقتی این صحنهها را میدید واقعا متاثر میشد.
علی علییاری، خادم حرم امام (ره)
حاج احمد آقا حقوق یک ماهم را در یک شب دادند
حاج احمد آقا بعضی پنجشنبهها و جمعهها نماز را در مرقد مطهر امام (س) برگزار میکردند. روزی در صحن نشسته بودند و در حال بحث و گفتوگو با دوستانشان بودند. نیمههای شب حاج آقا به همراه آقای سراج و هاشمی در مرقد حضور یافتند. من خدمت آن مرحوم رفتم و خود را معرفی کردم و گفتم یکی از خادمان امام (س) هستم. آن بزرگوار دست در جیبشان کردند و مبلغ 5 هزار تومان به من دادند. آن مبلغ به اندازه حقوق یک ماهم که به من دادند.
کاظم رحیمی، از دوستان یادگار امام (ره)
فوتبال حاج احمد آقا در سطح تیم ملی بود
در دبیرستان حکیم نظامی شهر قم ما به بازی فوتبال مشغول بودیم که مقامهای متعددی نیز در سطح آموزشگاههای قم بدست آوردیم. یک روز که ما در همین زمینها که در آن زمان غروی نام داشت مشغول بازی بودیم که آقای ابوذری کارشناس استعدادیاب باشگاه فوتبال شاهین سر زمین آمد و مشغول آموزش کارهای تکنیکی به من و دوستانم شد. بعد از مدت زمان یک یا دو هفته دکتر احتشامی موسس باشگاه فوتبال شاهین در کنار زمین تمرین ما حاضر شدند. بازی به صورت جدیتر ادامه یافت. دکتر اکرامی بعد از بازی من را صدا کرد و برنامه تمرین تیم شاهین را به من داد و اعلام کرد که من از این به بعد عضو تیم شاهین هستم. بعد از بازیهای تیم شاهین من به عنوان بازیکن تیم ملی انتخاب شدم. دکتر احتشامی از طریق من اعلام کرد که به حاج احمد خبر بدم تا برای تمرین بیاید. فوتبال حاج احمد آقا نیز در سطح تیم ملی بود. دکتر احتشامی به دنبال حضور وی بر سر زمین تمرین بود. آن مرحوم چند جلسهای در تمرین حاضر شد اما به دلیل اینکه فوتبال را مانعی برای نهضت و مبارزات خود میدانست، تمرینهایش را ادامه نداد.
تاریخ انتشار: ۲۲ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۶:۲۱
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پایگاه خبری آفتاب]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 21]