تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 30 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):خداوند عزوجل کسی را که در میان جمع ، بدون ناسزاگویی شوخی کند، دوست دارد .
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1831372310




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

کاسبی که هنوز حساب دفتری دارد و نسیه هم می دهد


واضح آرشیو وب فارسی:ایسکا نیوز: به گزارش ایسکانیوز در این مغازه از کیسه های حبوبات و آجیل چیده شده روی تخته های چوبی کف مغازه بگیرید تا دخل حاج صمدی، همه چیز به سبک دیروز و دست نخورده باقی مانده است؛ البته جز ترازوی دیجیتالی روی پیشخوان که امروزی است و دقیق. در این محله انتخاب اول اهالی برای خرید سوپرمارکت «غلامرضا صمدی» کاسب 57 ساله محله است که از 4 سالگی در این محله بزرگ شده و چهره ای آشنا برای همه محل است. از کارمندی تا مغازه داری مقابل مغازه او را مشغول صحبت با اهالی محله می بینیم. طوری با ما سلام و احوالپرسی می کند که انگار سال هاست ما را می شناسد. همین صمیمیت و خودمانی بودن آقای صمدی شروع گفت وگو را برایمان راحت تر می کند. او که متولد 1337 است و از 4 سالگی به همراه خانواده اش از خیابان مولوی به اینجا نقل مکان کرده، از روزهایی می گوید که از شغل کارمندی استعفا داده و به عنوان کاسب محلی کارش را شروع کرده است «فوق دیپلم زمان قدیم هستم. روزگاری در کمیته امور صنفی مسئول حسابداری بودم. برای خودم برو و بیایی داشتم اما طولی نکشید که متوجه شدم این کار، کاری نیست که بتواند رضایت مرا جلب کند. پس از بیرون آمدن از کار دولتی به عنوان یکی از مسئولان بسیج اقتصادی محله کارم را شروع کردم. به جای پدرم کار را ادامه دادم و تلاش کردم در سال های جنگ بهترین خدمت را به مردم کنم.» او درباره دفترچه های بسیج اقتصادی که روزگاری با مهر او معتبر شناخته می شد، می گوید: « قدیمی ها می دانند من چه می گویم زیرا آن زمان این دفترچه ها حکم کارت ملی الان را داشت. با آن دفترچه ها مشخص می شد هر شخصی ساکن کدام محله است، چند خانوار است و یا چه شغلی دارد. اهالی اگر می خواستند وامی بگیرند، زمین شهری خریداری کنند و یا ارزاق کوپنی دریافت کنند، باید از این دفترچه ها استفاده می کردند. بعد از جمع آوری این دفترچه ها در سال 63، با کمک پدرم و اهالی یک تعاونی محلی راه اندازی کردیم؛ تعاونی ای که با سرمایه گذاری مردم راه افتاد و همه محله در آن سهیم بودند. هر کدام از اهالی در حد توانشان برای افتتاح تعاونی سرمایه گذاشتند. من هر ماه سود حاصله را میان اهالی تقسیم می کردم و نمی گذاشتم حق کسی پایمال شود. در نهایت بعد از 30 سال فعالیت تصمیم گرفتم این مغازه را باز کنم و در گوشه ای از محله به کارهایم ادامه دهم.» سررسید برای اهالی در حین صحبت مان یکی از اهالی داخل مغازه می شود و از آقای صمدی می خواهد که حسابش را بررسی کند. صمدی از پشت دخل سررسیدی قطور بیرون می آورد و در میان نام ها به دنبال اسم آن شخص می گردد. وقتی نامش را پیدا می کند، آخرین مبلغ پرداخت نشده را به او می گوید و از آن مرد می خواهد که اگر هنوز دستش خالی است به فکر بدهی نباشد. بعد از رفتن مشتری درباره نسیه فروختن به اهالی از او سؤال می کنیم. صمدی می گوید: « در این مغازه به رسم گذشته نسیه فروشی هنوز هم برپاست. الان وضع اقتصادی مردم خوب نیست. اگر ما با آنها کنار نیاییم، پس چگونه نان سر سفره ببرند. هیچ کس از در مغازه من دست خالی بیرون نمی رود. حتی اگر پولش کافی نباشد، به گونه ای که آبرویش حفظ شود، جنس را ارزان تر به او می فروشم. مثلاً می گویم امروز جنس ها حراج است، یا قیمتش همین است و روی کالا اشتباه برچسب خورده. به نظر من همین هاست که برایمان می ماند. اگر دلی شاد شود، خدا هم شاد می شود و برای من همین کافی است.» به دفتر نسیه اش که نگاه می کنیم، برخی تاریخ ها برای 5 سال پیش است. صمدی می گوید: « هیچ وقت برای پول به دنبال کسی نمی روم و در خانه ای را نمی زنم. قطعاً اگر داشته باشند خودشان می آورند. اگر نداشته باشند هم که خدا حلالشان کند. نان حلال این کار در رضایت مشتری است. اگر از هر 10 نفری که به مغازه ام می آیند، 9 نفر راضی بیرون بروند، همین برای من کافی است. حال برای 10 یا 100 هزار تومان بروم در خانه مردم و موجب شرمندگی شان شوم؟ » در ساعتی که مشغول صحبت با آقای صمدی بودیم، مشتری های زیادی وارد مغازه شدند. وقتی قیمت روی اجناس و مبلغ نهایی اعلام شده از سوی صمدی را مقایسه می کنم، متوجه ارزان فروشی اش می شوم. او می گوید: « برای من 10 درصد سود هم کفایت می کند و می توانم با آن زندگی ام را بچرخانم. پس دلیلی ندارد آن همه روی اجناس سود بگیرم. همه اجناس من پایین تر از قیمتی است که روی کالا برچسب خورده است و من این کار را نه برای جذب مشتری بیشتر، بلکه تنها برای رعایت حال اهالی این محله انجام می دهم. اغلب اهالی این محله جزو قشر متوسط و متوسط به پایین جامعه هستند برای همین سعی می کنم حالشان را درک کنم و برای مقداری سود بیشتر، زندگی آنها را سخت نکنم.» خدا از او راضی باشد خانم معینی یکی از اهالی محله است که از سال ها پیش از مغازه صمدی خرید می کند. او درباره کسب و کار آقای صمدی می گوید: « خدا از او راضی باشد چون همه اهالی از او راضی هستند. هم پدرش و هم خودش دستی در کار خیر دارند و همیشه هوای نیازمندان محله را داشته اند. هیچ وقت نشده بدهی کسی را به رویش بیاورد. هر وقت وارد مغازه شویم حال و روز اعضای خانواده را می پرسد و از مشکلاتمان جویا می شود. علاوه بر این هیچ وقت هم جنس مانده و کهنه دست مشتری نمی دهد.» «محسن هاشمی» یکی دیگر از اهالی محله می گوید: « شاید برخی از کاسبان به خاطر ارزان فروشی از دست او شاکی باشند اما همیشه دعای خیر اهالی پشت سرش است زیرا در شرایط سخت هیچ وقت دست ما را خالی نمی گذارد. او حتی به خاطر رعایت حال مغازه های دیگر از چسباندن نوشته «ارزان تر از دیگران می فروشیم» هم خودداری می کند. زیرا معتقد است آنها هم باید روزی شان را در بیاورند و این درست نیست که او با این کار بقیه را تشویق به حضور در مغازه اش کند. هدف او فقط کمک به مردم است نه چیز دیگر و مردم نیازمند هم به خوبی راه مغازه او را می شناسند.» تعاونی برای محله ذهن صمدی پر است از خاطرات دوران همدلی اهالی محله. او از روزی می گوید که همدلی ها در اوج بود و اهالی محله تصمیم به راه اندازی تعاونی گرفتند؛ روزی که مردم در مسجد محله جمع شدند و پدر او را به عنوان نماینده و مسئول تعاونی انتخاب کردند: « یادم می آید که سال 60 بود. به علت جنگ تحمیلی اقلام مورد نیاز و ضروری مردم به سختی در این محدوده پیدا می شد. وقتی در محله پیشنهاد ساخت تعاونی با مشارکت مردم مطرح شد، همگی اهالی شب در مسجد جمع شدند. با رأی مردم پدرم به عنوان مسئول تعاونی انتخاب شد و من هم مسئول حسابداری آن تعاونی شدم. همه مردم پس انداز های کمی را که داشتند به مسجد آوردند تا با همکاری هم این تعاونی را راه بیندازیم. با پول جمع آوری شده مغازه ای در کوچه شهید اشرفی اجاره کردیم و اجناس مورد نیاز اهالی را خریدیم و داخل آن ریختیم. مردم با دفترچه هایی که من و پدرم مهر می زدیم از تعاونی جنس می خریدند و در آخر هر ماه سهامداران که خود اهالی بودند، سود حاصله را دریافت می کردند. به نظرم راه اندازی آن تعاونی بهترین راهکار برای جلب مشارکت مردمی بود. حالا هم اگر چنین تعاونی هایی با مشارکت خود مردم راه اندازی شود، بسیار خوب است. زیرا وقتی سهامدار خود مردم باشند، برای خرید راغب تر می شوند. وقتی قرار باشد خود مردم سود دریافت کنند مطمئن باشید که نهایت مشارکت و همراهی را خواهند داشت.» گفت وگو با زبان هم محلی با حضور یکی از مشتریان ارامنه، زبان حرف زدن صمدی نیز تغییر می کند. از شنیدن لهجه ارمنی او بسیار تعجب می کنیم و بعد از رفتن مشتری از او درباره ارمنی حرف زدنش سؤال می کنیم. او به همشهری محله می گوید: « وقتی ارمنی حرف می زنم همه تعجب می کنند. من این زبان را در همین محله و از همین همسایه ها یاد گرفته ام. به نظرم استعداد خوبی در یادگیری زبان دارم که توانستم تا این حد پیشرفت کنم. حالا که درباره این موضوع حرف زدیم بگذارید یک خاطره دیگر برایتان بگوییم. یکی از روزها یک مشتری ارمنی به مغازه آمد و من طبق معمول با او ارمنی صحبت کردم. خانمی در مغازه بود که جنس خریداری کرده بود. وقتی ارمنی حرف زدن من را دید بسیار تعجب کرد زیرا می دانست من مسلمانم و زبانم ارمنی نیست. وقتی گفتم که این زبان را از مشتری های ارامنه ام یاد گرفته ام برایش جالب بود و از اینکه این قدر تلاش می کنم تا ارتباط خوبی با مشتری هایم داشته باشم خوشحال شد.» معصومه مهدیانی -سرویس اجتماعی 105105


سه شنبه ، ۱۸اسفند۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایسکا نیوز]
[مشاهده در: www.iscanews.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 15]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن