واضح آرشیو وب فارسی:شوشترنامه: õدر حالی که همه ناباورانه نگاه می کردند و انتظار چنین کاری را نداشتند عمر آتشگیره را به هیزم هایی گرفت که خار مغیلان زیر آنها قرار داده بود و آنها را شعله ور ساخت. با شعله گرفتن هیزم ها ، آتش به در خانه سرایت کرد و دود وارد خانه شد در حالی که حضرت زهرا (س) پشت در نشسته بود. در ین حال قنفذ سعی می کرد در را باز کند تا به داخل خانه هجوم بیاورند. حضرت زهرا (س) برخاست و دو دست خود را به دو طرف چهار چوب درگذاشت و با تمام بدن خود مانع باز شدن در شد در حالی که می فرمود: شما را به حق خدا و پدرم قسم می دهم که از ما دست بردارید و باز گردید. با گرفتن آتش به در ، باز کردن آن آسانتر شده بود ولی حضرت زهرا (س) همچنان در را محکم گرفته بود تا باز نشود. در این حال عمر تازیانه ای از قنفذ گرفت و آماده هجوم به خانه شد. õکم کم آتش به این سوی در خانه رسید در حالی که شعله می کشید و حرارت آن بر بدن و صورت حضرت زهرا می خورد. در آن لحظه ناگهان عمر ، چنان با لگد به درِ نیم سوخته زد که آن را از جا کند و شکست. پیش از آنکه حضرت زهرا (س) بتواند کنار برود، در با تمام سنگینی برروی آن حضرت افتاد، در این حال فاطمه بین در و دیوار قرار گرفت و بر همه بدن آن حضرت آسیب رسید. با شکستن در عمر بی محابا وارد خانه شد و در حالی که حضرت زهرا بین در و دیوار بود بار دیگر با محکم ترین لگد به درزد. سپس چنان در را بر روی حضرت زهرا فشار داد که نزدیک بود روح از تن آن حضرت خارج شود. در شعله گرفته با ضرب لگد بر صورت و سینه و پهلوی صدیقه کبری برخورد کرد و میخ در بر سینه حضرت فرو رفت و خون جاری شد. همچنین فشار شدیدی که بر سینه آن حضرت وارد شد به گونه ای که یکی از استخوانهای سینه اش را شکست و صدای ناله اش بلند شد. õفشار در بر بدن حضرت زهرا (س) به حدی بود که در همان لحظه حضرت محسن در رحم مادر به شهادت رسید. در اثر این ضربات حضرت زهرا (س) با صورت بر زمین افتاد و در حالی که آتش همچنان زبانه می کشید که صدای حضرت زهرا بلند شد : یا ابتاه یا رسول الله آیا باید اینگونه با حبیبه و دخترت رفتار کنند؟آه ای فضه مرا دریاب به خدا قسم فرزندی را که در رحم داشتم کشتند. قبل از رسیدن فضه عمر وارد خانه شده بود و بر هر دو طرف صورت حضرت زهرا (س) چنان از روی پوشش صورت سیلی زد که چشمان حضرت پر از خون شد و آنگاه با لگد بر پهلوی آن حضرت زد که ناله حضرت زهرا (س) به فریاد تبدیل شد. و ناگهان با تازیانه به گونه ای بر بازوی حضرت نواخت که جایش متورم شد و مانند بازوبندی سیاه و سوخته نقش بست. õتمام این وقایع در چند لحظه اتفاق افتاد. در همان لحظات امیرالمومنین با چشمانی سرخ از غضب فوراً به طرف در خانه آمد. آن حضرت عبای خود را روی همسرش انداخت و او را به سینه چسبانید و با صدای بلند خطاب به فضه فرمود: ای فضه نزد بانویت بیا که از فشار و ضربت در محسنش کشته شد. بدن محسن را در انتهای خانه دفن کن که به جدش رسول خدا ملحق شود و نزد او شکایت خواهد کرد. در آن حال حضرت زهرا (س) خواست نفرین کند ولی امیرالمومنین مانع شد فضه آمد و امیرالمومنین حضرت زهرا (س) را به او سپرد. تا خودش سراغ مهاجمین برود. امیرالمومنین سراغ عمر آمد و فرمود: ای پسر خطاب از خانه ام بیرون برو قبل از آنکه شمشیرم را آشکار کنم عمر بیرون آمد و حضرت به دنبالش آمد و گریبان او را گرفت و تکانی داد و بر زمین زد و بر بینی و گردنش کوبید و تصمیم به قتل او گرفت امّا سخن پیامبر و وصیت حضرت درباره صبررا به یاد آورد و فرمود: ای پسر صهّاک، قسم به خدایی که محمد را به نبوت کرامت داد اگر نبود عهد و پیمانی که از طرف خداوند نوشته شده و عهدی که پیامبر با من نموده می فهمیدی که هرگز نمی توانی داخل خانه ام شوی . آنگاه عمر را رها کرد و به داخل خانه اش بازگشت و نزد همسرش آمد تا حال او را جویا شود. õوقتی عمر شنید پیامبر به امیرالمومنین دستور صبر داده است فهمید که می تواند به کار خود ادامه دهد بنابراین از ابوبکر نیروی کمکی خواست. سیصد نفری که از قبل آماده بودند برای کمک عمر آمدند. قنفذ با گروهی به خانه هجوم آورد. در این هنگام امیرالمومنین به سراغ شمشیرش رفت ولی آنان زودتر به سمت شمشیر حضرت رفتند و دسته جمعی بر سر او ریختند. عده ای با شمشیرهایشان به امیرالمومنین حمله ور شدند وحضرت را در میان گرفتند و طناب سیاهی بر گردن او انداختند. و حضرت را کشان کشان به طرف مسجد بردند. در ان هنگام حضرت زهرا (س) با پهلوی شکسته و سینه خون آلود از جا برخاست تا مانع بردن علی (ع) شود. لذا دامان امیرالمومنین را گرفت. این بود که عمر شمشیر خالد را گرفت و سه بار با غلاف آن بر کتف حضرت زهرا (س) زد به طوری که او را مجروح کرد و خون جاری شد ولی آن حضرت همسرش را رها نکرد. õعمر که دید بعضی از مردم به خاطر مناظر و ماجراهای بوجود آمده عقب نشینی می کنند به قنفذ گفت: آنقدر فاطمه را بزن تا دست از علی بکشد. قنفذ به دستور عمر تازیانه بر سر حضرت زهرا (س) زد به گونه ای که انتهای تازیانه بین دو کتف آن حضرت اصابت کرد و خون جاری شد. خالد نیز با غلاف شمشیر محکم به حضرت زد همچنین مغیره ضربتی به حضرت زهرا (س) زد که از جای آن خون جاری شد. کوچه های مدینه پر از مردم شده بود و همه ایستاده بودند و نگاه می کردند و عده ای می گریستند. آنگاه امیرالمومنین را با طناب سیاهی که بر گردنش انداخته بودند به سوی مسجد بردند در حالی که یک طرف طناب در دستان عمر و طرف دیگر در دستان خالد بود. . . . علی اکبر صوفی
سه شنبه ، ۱۸اسفند۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: شوشترنامه]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 15]