محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان می‌شوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستوران‌ها و کافه‌ها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیه‌های کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1830725349
روایتی از دلگویه های خواندنی طلبه شهید با مردم
واضح آرشیو وب فارسی:عصر دنا: به گزارش « عصر دنا » به نقل از شهید همایون (ابراهیم) معدنی در سال1346 در تهران متولد شد و دومین فرزند اینجانب می باشد. در سال1353 به شهر تهران نقل مکان کرده و از تهران به رجائی شهر کرج آمدیم. وی دوران ابتدائی را در مدرسه کبریایی آغاز نمود و دورۀ دبیرستان را در مدرسه دهخدای کرج مشغول گردید. شهید در کنار درس به من نیز در تراشکاری کمک می کرد. بعد از اخذ دیپلم به او پیشنهاد دادم که در کنکور شرکت کند، قبول نکرد و گفت: می خواهم به حوزه علمیه قم بروم. علاقه خاصی به کتاب های مذهبی و دانستن احکام و احادیث داشت. بالاخره در امتحان ورودی حوزه شرکت کرد و قبول شد. در یکی از مدرسه های حوزه علمیه به نام امام صادق(ع) شرکت کرد. ناگفته نماند طبقه بالای خانه را برای وی ساخته و تزئین کرده بودم ولی او بدون کوچک ترین علاقه ای به خانه و زندگی راهی قم گردید و در حجره ای کوچک ساکن شد. وی به طور فعال به درس مشغول بود و دوستان بسیاری نیز پیدا کرده بود. چندین بار با تیپ 77 قم به جبهه رفت و حقیقتاً قلبش برای اسلام و انقلاب می تپید و می گفت؛ اگر ممانعت درسی نداشتم، خود را وقف جبهه ها می کردم. آخرین مرتبه که به جبهه رفت همراه برادرش بود و زمانی بود که قطع نامه پذیرفته شده بود ولی صدام در منطقه خرمشهر حدود پنج کیلومتر تجاوز کرده بود این دو برادر به لشکر رسول الله (ص) ملحق شده و در گردان حبیب ابن مظاهر آماده شدند. مسئولیت وی در جبهه آرپی جی زن بود. به مدت 3 ساعت درگیری در خاک عراق شهید معدنی در اثر اصابت ترکش به کتف و شکم نیمه جان بر روی زمین می افتد که یکی از دوستانش که زخمی بود، سینه خیز به سمت عقب حرکت می کند که متوجه صدای صوت قرآن می شود. وقتی خوب گوش می کند می بیند که شهید همایون در حالی که غرق به خون است مشغول خواندن قرآن می باشد. پیکر وی به مدت 3 روز در آن جا باقی می ماند که در اثر تابش شدید آفتاب سوخته بود و بعد از 3 روز پیکر را بیرون می آورند. مدت حضور در جبهه: 7 ماه، دفعات اعزام: 4 بار، ارگان اعزام کننده: لشکر رسول الله (ص) گردان حبیب ابن مظاهر، آخرین مسئولیت در جبهه: آرپی جی زن، سابقه مجروحیت: یک بار، تاریخ مجروحیت: 1365، ناحیه آسیب دیده: شیمیایی. تاریخ شهادت: 2/5/1367، نحوه شهادت: بر اثر اصابت ترکش، محل شهادت: خرمشهر، مزار: امامزاده محمد کرج. * نکات برجسته در زندگی شهید الف) فعالیت های مهم عبادی و معنوی اهمیت زیادی به مسائل مذهبی می داد و هیچ وقت نماز جماعت و جمعه و نماز شب وی ترک نمی شد. ب) فعالیت های مهم سیاسی و اجتماعی شهید سن کمی داشت که انقلاب شد ولی همراه پدرش به تظاهرات ضد رژیم پهلوی شرکت می کرد و حرف وی این بود که باید با به دست آوردن علوم دینی و علوم فنی، کشور را از دست بیگانگان نجات دهیم. ج) ویژگی های اخلاقی بسیار باتقوا و با ایمان و مهربان بود و به مستمندان بسیار کمک می کرد. با بچه ها مهربان و به بزرگ ترها خیلی احترام می گذاشت. * خاطره ای از پدر شهید به خاطر دارم یک روز عروسی یکی از بستگان بود و ما را هم دعوت کرده بودند همگی به عروسی رفتیم و من دیدم در عروسی نوار گذاشته اند و مسئله رقص در کار است. شهید گفت: پدر برویم بیرون و ما به بیرون رفتیم تا 11شب وقتی برگشتیم جشن تمام شده بود. قسمتی از وصیت نامه شهید خدایا مرا قبول کن. گناهانم را بریز تا سبک شوم و بتوانم به پرواز در قله عرفان در آیم. حبیب من! مرا با لباسى که خودت دوست دارى بطلب؛ سیدى اُخرج حبّ الدنیا من قلبى. مولاى من دوستان همه رفتند همه را با لباس خوبى طلبیدى من را هم همچون آنان بطلب. اى مولایى که پناه براى بى پناهانى؛ قلبم را آماده براى امرى بزرگ قرار ده. برادران و خواهران! قدرى به فکر فرو روید براى چه متولد شده ایم براى چه زندگى مى کنیم چرا بعضى ها این قدر در معنویات هستند؛ مگر آنها چه مى بینند اصلاً هدف از خلقت بشر چه بود؟ چرا باید از هدف خلقت فاصله بگیریم و این قدر افتراق باشد تا راه را گم کنیم و به انحراف کشیده شویم و خط و خط بازى را در شهرها رواج دهیم مگر نمى دانید که حرف حق یک کلام مى باشد اگر دو تا شد یکى باطل است پس این همه خطب ازى چیست؟ مقدارى به فکر فرو روید، من رفتم، دیگران هم رفتند شماها هم روزى مانند ما باید بروید. دنیا محل کار و محل عمل است. از پاداش و اجرت خبرى نیست ببینید براى روز قیامت و رستاخیز چه چیزى را کاشتیم تا در آن جا درو کنیم. ببینید در آخر جاده مولایم با جام ایستاده و اشاره مى کند؛ به ما مى گوید بیایید تا از این مى در جامتان بریزم تا جاودان بمانید. شربت شهادت را بنوشید تا مخلّد بمانید. شربتى که شیرین تر از آن در هیچ جا سراغ ندارم و پیدا هم نمى شود. شهید قبل از شهادتش آهنگى بر گوشش مى رسد که تمام دردها را فراموش کند. شهید وقتی که به شهادت مى رسد در هنگام افتادن بر زمین ملایکه زیر بغل او را مى گیرند تا هیچ دردى را احساس نکند. *لاله های محراب البرز
یکشنبه ، ۱۶اسفند۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر دنا]
[مشاهده در: www.asrdena.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 22]
-
گوناگون
پربازدیدترینها