واضح آرشیو وب فارسی:متا ورزش:
![photo_2016-01-23_03-41-17](http://www.metavarzesh.com/m-v/wp-content/uploads/2016/01/2016-01-23_00-11-31-696x485.jpg)
متا ورزش- نوشتن از اتفاقی که حتی اگر در خانه پدریت هم باشی و عمر را می گذرانی باز مغمومت می کند، حتی در واکنشت می تواند با رفتار تمسخرآمیز اهالی منزل همراه باشد، با عکس العمل های سردی مثل همین رفتارهایی که در روزمرگی در جامعه هر روزه وجود دارد، دیدن بازی تیم ملی امید ایران هر بار متعهدوارانه بهعنوان یک برنامه ساعت کاری تنظیم شده اما با هر چه بی میلی صدچندان شده در کنار آدمهایی که هنوز آویزه گوششان است فکر نان باید بود، چون خربزه آب است، نشستن در کنار پدری که هفتمین دهه زندگیش را می گذراند و خوب می دانی در بی تفاوتی دیداریش به صفحه نمایش تلویزیون، تمامی آن حوادث گذشته را در ذهن تداعی میکند، دستش را به زیر چانه می گیرد و پوزخند می زد به تکراریترین اتفاقی که هر بار دیده و برای رد گم کردن پوزخند می زند. تیم ملی امید به المپیک نرفت، خبری که اگر غیب نگفته باشیم در دلهایمان که ملقب به کیروشیپورها هستیم افتاده بود، نسل طلایی که در اوج توانمندی اما باز اسمهایشان در سالیان پیش رو مرور خواهیم کرد و (می کردیم) اما می دانستیم این گلها رنگ بهار را نخواهند دید چه برسد به تابستان پر حرارتش. یک پای ماجرا رییسی بنام حاج حبیب و یار غارش حاجی مایلی است و در سمت دیگر اینکه نمیدانیم چرا این وسط حاج حبیب کاشانی محو ست از حق انتخاب تاثیر گذارش در پیش کش دادن سمت مدیر فنی همه فن حریف و شاگرد در قالب سرمربی و کادری که سنگش را نه تنها به سینه خود بلکه به سر و کول دیگران نامحسوس می زد؛ و حکایت اتفاق افتاده، که در سویی دیگر مردمی که قایمکی دیداری را رصد می کردند که هم میل دوست داشتن در آن بود، و هم بی سرانجامی از دیکتهای که همیشه غلط از آن به هزار بیرون زده بود. باختن با دریافت سه گل مثل اتمام حجت با مخاطبی بود که حتی علاقهای به متاثر شدن نداشت، ایران با امیدش مانند چهل سال گذشته ناامیدانه به خانه باید باز می گشت. دیگر حتی حسرت هم برای ما بی معنی شده، یک اتفاق روتین که چهار سال به یکبار مثل برق و باد خواهد گذشت، ما می مانیم و حوضی که رییس خندان و شرکا در آن پاچهشان زدهاند بالا و آب بازی می کنند، از یک بی عرضگی که از تعدد سالهای پشت سرهم رد شده، رنگ وارنگ آمدند و رفتند و نسلها در حسرت یک صعود کامروا نشدند، حکایت المپیکی که داغ حضورمان را بر دل خود گذاشته، از یک بی تدبیری و فضایی که هر بار به آشوب کلامی و زبانی کشاندیمش، از هدر رفتن و بعدش تفره رفتن از آن چیزی که هیچ وقت برایش توضیحی نبود، مثل جواب هایی که در پستوهای مدیریت ورزشی کشور زمزمه می کنند، نرفتیم که نرفتیم؛ نشد که نشد، آسمان به زمین که نیامده!
3 بهمن 1394 - 10:42
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: متا ورزش]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 8]