واضح آرشیو وب فارسی:قدس آنلاین: سعودی ها برای بازکردن کلاف سردرگم تحولات منطقه و فرار از شکست های اخیر، لبنان و حزب الله را کلید گشایش این کلاف یافته اند، درست مثل آمریکایی ها در سال ۲۰۰۵ که پس از ناتوانی در الگوسازی عراق پس از اشغال، جبهه لبنان را فعال و با ترور حریری برای یکسره سازی منطقه وارد عمل شدند.به گزارش قدس آنلاین به نقل از خبرگزاری فارس،مهدی شکیبایی: یکم؛ لبنان کشوری در غرب آسیا است. در شمال و شرق با سوریه و در جنوب با فلسطین و از غرب با دریای مدیترانه مرز مشترک دارد. در واقع به جهت موقعیت جغرافیایی اش از یک سو در نقطه تلاقی مدیترانه اروپایی و جهان عرب و از دیگر سو در نقطه تلاقی رژیم صهیونیستی و اعراب واقع شده و از این حیث جدا از قدمت تاریخی و خدمات بزرگ به جامعه بشریت از اهمیت فراوانی در دنیای معاصر نیز برخوردار است. از منظور تاریخی نخستین نشانه های تمدن در لبنان مربوط به 7000 سال پیش است، این کشور خاستگاه فینیقی ها و پادشاهی آن هاست، در سال 64 ق. م لبنان زیر سلطه امپراتوری روم قرار گرفت و در نهایت به یکی از مراکز عمده مسیحیت تبدیل شد. در دوران اسلامی و پس از فتح منطقه به دست اعراب مسلمان، مارونی ها دین و هویت فرهنگی خود را حفظ کردند. بین سال های 1516 تا 1918 این منطقه زیر سلطه امپراتوری عثمانی قرار گرفت و با فروپاشی امپراتوری بعد از جنگ جهانی اول، فرانسه این منطقه را به 5 جزء کوچک تر تقسیم کرد که یکی از این اجزا لبنان بود، نظامی که تا سال 1943 و اعلام استقلال لبنان برقرار بود. لبنان دارای یک نظام تقسیم قدرت خاص بر اساس جوامع دینی است که تا دهه 70 قرن بیستم از ثبات مطلوبی در حوزه های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی برخوردار بود. با این وجود آنچه این کشور را طی چهار دهه اخیر با مشکلاتی مواجه کرد ارتباط آن با بحران پیچیده ای بنام فلسطین و اشغال این سرزمین عربی توسط صهیونیست ها بود. از دهه 70 قرن بیستم با قرار داد سازش میان اسراییل و مصر و بعدها اردن تلاش هایی در جهان عرب و صحنه بین المللی به میانجیگری دستگاه سلطنت وهابی آل سعود صورت گرفت که سعی در آشتی و عادی سازی روابط لبنان با اسراییل داشت. به این دلیل که لبنان دروازه جهان عرب با فلسطین بود و می توانست نقش دروازه عادی سازی روابط اسراییل با جهان عرب را ایفا کند. از این رو جریان سازش و هم پیمانان غربی اش انتظار داشتند لبنان در این تلاش ها با توجه به ارزش جغرافیایی اش در منازعه بین اعراب و اسراییل در کنار جریان سازشکار عربی قرار گیرد. دوم؛ حرکت اخیر عربستان سعودی ابتدا در لغو کمک های بلاعوض به ارتش لبنان و سپس تحریک شورای همکاری خلیج فارس در نامگذاری حزب الله لبنان به عنوان یک گروه تروریستی و احتمالا در آینده محکومیت این جنبش در نشست آتی سران عرب در قاهره نمی تواند از معادله بالا جدا باشد. معادله یی که یک سوی آن اسراییل و دولت های سازشکار عربی و سوی دیگر آن ملت های عربی قرار دارند که سازش با صهیونیست ها را برنمی تابند و بر گزینه مقاومت تاکید می کنند. نمونه آن صلحی است که مصر و اردن با اسراییل برقرار کرده اند اما دیدار یک عضو رسمی دولت با یکی از سران صهیونیستی یا مستحق ترور می شود(انور سادات) یا حمله با کفش (توفیق عکاشه)!. فشار به لبنان برای تغییر در سیاست های این کشور پیشتر از طریق پرونده سازی بین المللی آمریکایی ها و تطمیع برخی جریانهای لبنانی توسط سعودی ها صورت می گرفت. در واقع انچه لبنان در سال 2005 در صحنه داخلی خود مواجه شد تلاقی این دو ترفند برای خارج کردن لبنان از ریل رویارویی با صهیونیست ها و ورود به پروژه عادی سازی رابطه با تل آویو بود. ترور رفیق حریری نخست وزیر فقید لبنان و به تبع آن تلاش برای خارج کردن سوریه از لبنان که براساس قرار داد 1989طایف(عربستان) مامور پایان دادن به نزاع داخلی در لبنان شده بود و همچنین بین المللی کردن بررسی سلاح حزب الله لبنان به عنوان خصم رژیم صهیونیستی در لبنان از جمله تلاش ها برای بی اثر کردن لبنان در پروژه عادی سازی روابط با اسراییل بود که همزمان هم در ریاض هم در تل آویو و هم در واشنگتن پخت و پز می شد. حرکتی که توفیقی نیافت و در نهایت تل آویو را وادار به راه اندازی جنگ تموز علیه لبنان (2006) کرد. نتیجه شکست نظامی اسراییل و فروپاشی تلاش ها برای رابطه با اسراییل بود. سوم؛ اما هدف اولیه و ثانویه از رفتار جدید سعودی ها علیه لبنان چیست؟ هدف اولیه ؛ آنچه سعودی ها این روزها در رفتار با لبنان دنبال می کنند بی ارتباط با همان پروژه قدیمی نیست جز اینکه این بار ائتلاف میان عربستان و اسراییل بواسطه چند اتفاق مهم علنی تر از گذشته شده و تا حدودی هم همراهی غرب با خود را به دلایلی که به سوریه، عراق و تا حدودی به ایران برمی گردد ، ندارد. اگر قبلا غرب بواسطه نیازهای استراتژیکش به دنبال رام کردن و سپس همراه کردن لبنان با سیاستهای منطقه ای اش درغرب اسیا برای تامین امنیت اسراییل بود امروز عربستان بواسطه خنثی شدن توطئه ها علیه تهران از طریق پرونده هسته ای، به نوعی دیگر به دنبالش است. با این تفاوت که غرب از همه توانش از جمله توان عربستان استفاده می کرد تا با مهار لبنان امنیت اسراییل را تامین کند اما اینک سعودی ها از همه توان خود از جمله توان اسراییل بهره می برد تا با مهار لبنان تداوم سلطنت خود را تضمین نماید. معنای ائتلاف علنی او با تل آویو هم از همین منظر قابل ارزیابی است. در واقع سعودی ها تلاش دارند بواسطه نیاز اسراییل به حذف لبنان همراهی او را در دور کردن تهدیدات از مرزهای خود داشته باشند. از این منظر باید منتظر رویدادی شبیه به ترور رفیق حریری در 2005 و حمله اسراییل به لبنان در 2006 بود. اینکه کمیت و کیفیت این ماجراجویی ها چگونه باشد؟ بسته به قرائت سعودی ها از رویدادهای جاری منطقه و نتیجه انتخابات ریاست جمهوری آتی آمریکا دارد. ذکر این نکته ضروری است که سعودی ها برای تحقق این مهم چشم به رییس جمهورِ جمهوریخواهی دوخته اند که قرار است پیروز انتخابات ریاست جمهوری سال جاری در آمریکا شود. هدف ثانویه؛ سعودی ها به نتیجه انتخابات آتی ریاست جمهوری آمریکا و پیروزی جنگ سالاران جمهوری خواه دل خوش کرده اند و لذا مقدماتی را در منطقه برای بازگشت جمهوری خواهان و راه اندازی ماجراجویی جدید برای برهم زدن موازنه قوا و سامان بخشی وضعیت خود آماده می کنند. ایجاد ائتلاف عربی و اسلامی ضد ایرانی، همراه کردن اتحادیه عرب و سازمان همکاری اسلامی با خود علیه محور مقاومت و در نهایت پرونده سازی در شورای امنیت زمینه سازی های ریاض برای مرحله اینده ای است که احتمالا با حضور جمهوری خواهان در راس تصمیم سازی های آمریکا قوت قلبی برای سعودی ها است. عربستان تا حدودی با علم به نیاز بخشی از جریانهای غربی به خاندان آل سعود در منطقه ازبقای خود اطمینان دارد اما انچه که آنان نسبت به ان اطلاعی ندارند و از جانب آن خود را با خطر مواجه می بینند جایگاه محور مقاومت در آینده منطقه است. از این رو با ایجاد اتحاد و ائتلاف های بعضا عربی و اسلامی در صدد ایجاد کمربند امنیتی به دور خود و نقش آفرینی در آینده تحولات منطقه است. سعودی ها برای ایجاد یک چنین ائتلافی به همراهی همه کشورهای عربی از جمله عراق، یمن، عمان، سوریه و لبنان و فلسطین نیاز دارند تا جبهه عربی را برای نقش آفرینی در آینده منطقه در مقابل محور مقاومت متحد نماید. سعودها برای بازکردن قفل یکسره سازی این جبهه، لبنان و حزب الله را کلید گشایش یافته اند. درست مثل امریکایی ها که پس از ناتوانی در الگوسازی عراق پس از اشغال، جبهه لبنان را فعال و با ترور حریری جهت یکسره سازی منطقه وارد عمل شد. منتهی در حال حاضر ریاض توان چالش کشیدن حزب الله در لبنان را ندارد بلکه به دنبال فرصتی در آینده برای تحقق این مهم است. عربستان در این ائتلاف به دلیل آنچه که از اهمیت ژئوپلتیک لبنان ذکر شد به حضور این کشور در خارج از دایره مقاومت نیاز دارد، لبنانی که درآن حزب الله قدرتمند نباشد. نبود حزب الله در لبنان به معنای یکسره سازی وضعیت یمن، سوریه، عراق و فلسطین برای سعودی هایی خواهد بود که با تیم جدید حاکمیتی به نقش آفرینی جدی در آینده منطقه می اندیشد. تیمی که گفته می شود با برخی چهره های استراتژیست جمهوری خواه آمریکا در ریاض اتفاق عملیات تشکیل داده اند. باید دید که سعودی ها آیا از نتایج رفتار یک دهه گذشته متحد آمریکایی خود در منطقه درس خواهند گرفت ؟ یا اینکه همچنان دل به پیروزی جنگ سالاران جمهوری خواه در انتخابات اتی آمریکا برای اجرایی کردن این هدف بسته اند؟ لبنان طی چهار دهه گذشته با همه فشارها نه به کشوری خنثی در برابر منافع استعماری غرب و رژیم صهیونیستی مبدل شد و نه کشور همراه با این منافع که سعودی ها می خواهند با لبنان چنین کاری کنند. در واقع آزموده را آزمودن خطاست.
شنبه ، ۱۵اسفند۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: قدس آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 17]