واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: هر لحظه مرزبانی با ياد مرگ همراه است
ميگويند منطقه را مثل كف دست ميشناسد و به قول خودشان كف پوتينش، كلكسيوني است از وجب به وجب خاك اين منطقه؛ جوانترين سرهنگ نيروي انتظامي فارغ از سن و سال كمش، فرماندهي خطرناكترين نقطه مرزي كشور را به عهده دارد.
ميگويند منطقه را مثل كف دست ميشناسد و به قول خودشان كف پوتينش، كلكسيوني است از وجب به وجب خاك اين منطقه؛ جوانترين سرهنگ نيروي انتظامي فارغ از سن و سال كمش، فرماندهي خطرناكترين نقطه مرزي كشور را به عهده دارد.
آن گونه كه «تسنيم» روايت كرده، جواد رفيعي فرمانده 36 ساله هنگ مرزي جكيگور تمام 12 سال خدمتش را در نيروي انتظامي در مرزهاي كشور گذرانده است؛ از مرزهاي غربي در منطقه مرصاد تا مرزهاي شرقي چابهار و جكيگور در سيستان و بلوچستان... . او از سختي خدمت در مرزهاي كشور خاطرات بسياري دارد، خاطراتي شيرين از سختي تشنگي و سرماي روزها نشستن در كمين اشرار و كاروانهاي مواد مخدر در دماي 50 درجه تابستان و سرماي استخوانسوز زمستان كوير و روزها و ساعاتي كه تحمل شرايط غيرقابل باورش تنها با انگيزه آرامشبخشي به كشور امكانپذير است.
در كنار يكي از برجكهاي مرزي ايستاده و با انگشت سبابه، كوهها و دشتهاي يك دست خاكي اطراف را نشانمان ميدهد و ميگويد: پيش از اينكه امنيت منطقه به مرزباني سپرده شود و نيروهاي مرزباني اينجا مستقر شوند، هيچ نيرويي در مرزهاي اين بخش وجود نداشت و اين منطقه كاملاً رها شده بود؛ آنقدر رها كه جولانگاه امن اشرار و قاچاقچيان محسوب ميشد. به راههاي خاكي و باريكي كه هنوز آثار نيمه محوي از آنها باقي مانده و تا آن طرف خط مرزي كشيده شده اشاره ميكند و ادامه ميدهد: اشرار و قاچاقچيهاي مواد مخدر به راحتي از اينجا تردد داشتند و پاكستان هم هيچ كنترلي روي مرزهاي اين نقطه نداشت. البته امروز هم گرچه مرزهاي اين منطقه كاملاً يك طرفه از سوي ايران كنترل ميشود، ولي با توجه به حضور نيروهاي مرزباني در مرزهاي اين نقطه و احداث كانالها، برجكها و پاسگاههاي مرزي، خوشبختانه بهرغم سختيها و مشكلات موجود، كنترل بسيار خوبي روي مرزهاي اين نقطه از كشور وجود دارد. با دست نوك برجكي را نشانمان ميدهد و ميگويد: اينجا همان جايي است كه شهيد دانايي فر و چهار نفر ديگر از مرزبانها را به گروگان گرفتند. انگشتش را به سمت شياري كه درست در مقابل برجك و ميل مرزي 237 روي كوه ايجاد شده دراز ميكند و ميگويد: امتداد اين شيار به خاك پاكستان ميخورد. در جريان گروگانگيري بچههاي ما، اشرار از همين شيار وارد شدند و بعد هم از همين شيار وارد پاكستان شدند.
از سختي كار در مرز ميگويد و حكايت مرارتهاي زندگي يك مرزبان؛ مرارتهايي كه گاه دامنهاش دامن آدمهاي هزاران كيلومتر آن طرفتر از مرزها را نيز ميگيرد؛ آدمهايي كه سختي حضور فرزند، همسر يا خانوادهشان در مرز، بر زندگي آنها نيز سايه انداخته... حرف به خانوادهاش، همسر و تك پسر دبستانياش «اميرمحمد» كشيده ميشود؛ ميگويد كمتر سالي را به ياد ميآورد كه در جشن تولد «اميرمحمد» حاضر بوده است. ميگويد حتي در اين 12 سال خاطرهاي از لحظه تحويل سال در كنار همسر و اميرمحمد ندارد؛ متعجب نگاهش ميكنم، لبخند ميزند و ميگويد:
- به هر حال وضعيت امنيتي مرزها و شرايط شغلي ما به نحوي است كه نميشود مرزها را رها كرد. اين دوري از خانواده نه فقط براي من، بلكه براي براي تمام بچهها طبيعي است.
- براي اميرمحمد چطور؟!
- به هرحال ما بيشتر اوقات در مرز هستيم و همسر و خانواده ما بايد جور ما و نبودمان را در كنار خانواده بكشند.
هيچ گلايهاي از سختي كار و شرايط شغلياش در حالت چهره آفتاب سوختهاش وجود ندارد. دستهايش را سايهبان چشمهايش كه زير تيغ تيز آفتاب نيمه بسته شده ميكند و ميگويد: شايد باور كردنش سخت باشد، ولي شرايط شغلي ما به رغم تمام مشكلاتش، براي خودمان و خانوادههايمان پرافتخار است. آنقدر پر افتخار كه سختيهايش كمتر به چشم ميآيد.
با اينكه هنوز تنها 36 سال را پشت سر گذاشتهايم، ولي معتقد است كه هر لحظه مرزباني با ياد مرگ همراه است. ميگويد آدمهاي آنجا به خدا نزديكترند. آنقدر نزديك كه گاهي باورش سخت ميشود كه روزي در كنار ما بودهاند...
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۱۱ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۹:۴۱
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 55]