واضح آرشیو وب فارسی:خانه خشتی رفسنجان: شاید همه ما جست و گریخته مطالبی را درباره شفاعت بیماران توسط شهدا می خوانیم و یا از رسانه های دیداری، می بینیم.به گزارش خانه خشتی و به نقل از هرمزخبر ، شاید همه ما جست و گریخته مطالبی را درباره شفاعت بیماران توسط شهدا می خوانیم و یا از رسانه های دیداری، می بینیم. اما داستان خانم حاج باقری ساکن هرمزآباد برای مخاطبان رسانه هرمزخبر دست به نقد است. فاطمه حاج باقری به مدت یک سال و نیم است که به بیماری ام اس مبتلاست. خودش درباره مشکلاتی که این بیماری برای او ایجاد کرده بود می گوید: من اصلا تعادل نداشتم و پای راستم بی حس بود و اصلاً احساس نمی کردم که این دست و پا را دارم. نمی توانستم نمازم را ایستاده بخوانم. برای ایستادن حتما احتیاج به تکیه گاه داشتم. جاهای شلوغ را اصلا نمی توانستم به تنهایی بروم و حتما بایستی کسی همراهم می بود. اصلا نمی توانستم استکانی را به دستم بگیرم و کارهای منزل را به سختی انجام می دادم. به خصوص وقتی عصبی می شدم طرف راست بدنم کاملاً بی حس می شد. دست و پاهایم حرکت نداشت. اگر سرما می شد نمی توانستم بیرون بروم. من وقتی عصبی می شدم دست و پایم بی حس می شد. و پزشکان متوجه بیماری ام نمی شدند و پس از یک سال گفتند ام اس داری. هر جا می رفتم می گفتند ظرف یک سال خوب می شوی ولی من پس از یک سال هیچ نشانه ای از بهتری نداشتم.» خانم حاج باقری درباره ماجرای شفاعت خود می گوید: «به مناسبت سالگرد شهادت شهید پورکشاورزی صبح پنجشنبه ۲۲ بهمن مراسمی همراه با قرائت زیارت عاشورا در منزل حاج حسن پورکشاورزی برگزار شد. من تا وقتی که زیارت عاشورا خوانده می شد، خیلی دلم شکست. در آن حین دعا می کردم که فقط بتوانم بچه ام را در آغوش بگیرم و آرزو کردم بتوانم نمازم را ایستاده بخوانم. عصر همان روز (پنجشنبه۲۲ بهمن) به علت سرمای هوا نتواستم به مراسم افتتاح ساختمان گلزار شهدا بروم و وقتی که همان شب عکس های افتتاح آن را در گروه تلگرامی هرمز خبر دیدم خیلی دلم شکست و بیشتر ناراحت شدم. با خودم فکر می کردم چرا باید شهدا نزدیک ما باشند و من نتوانتم و طلبیده نشوم که بتوانم بروم…» وی در ادامه می گوید: «همان شب هنگام خواب، شهدا را قسم دادم که من را شفا دهند. خواب دیدم به همراه دایی ام مرحوم احمد پورکشاورزی رفته ام سر قبر شهدا و فاتحه می خواندم. پس از آن، وقتی آمدم سر قبر اموات نیز فاتحه بخوانم دیدم کسی از پشت سر صدایم کرد. وقتی نگاه کردم دیدم شهید پورکشاورزی و شهید محمود حاج باقری هستند. شهید پورکشاورزی گفتند من حرفی که به شما زدم سر قولم هستم و حالا آمدم ببرمت. با هم به مقبره شهدا رفتیم. وقتی رفتم، دیدم مقبره شهدا کاملاً سبز بود و همه جا را عطر گلاب پر کرده بود. فکر می کردم شهید کشاورزی می داند که من تنها نمی توانم جایی بروم. گفت: دایی ات کنارت هست. شهید گفت: امروز گلزار شهدا مراسم است و شلوغ است. دیدم شهید هراسان به وسط مجلس رفت و وقتی برگشت دیدم کیکی برایم آورد به من گفت: این کیک که از لشکری(شیرینی سرای لشکری) گرفتم بخور. من وقتی کیک را خوردم گفتند این مریضی کلاً از بدن شما رفت و می توانی به همه بگویی که من دارویم تمام شده و داروی من این کیک بود.» خانم حاج باقری ادامه می دهد: «درباره اینکه شهید اسم لشکری را آورد این بود که صبح که در مراسم حاج حسن پورکشاورزی بودیم آنها شیرینی مراسم را از شیرینی سرای لشکری گرفته بودند. وقتی این کیک را خوردم شروع به خواندن زیارت عاشورا کردم و از خواب بیدار شدم.» وی درباره قطع داروی خود پس از این خواب اظهار می کند: «یک سال و چهار ماه است که دارو مصرف می کنم و یک روز در میان آمپول می زنم و از پنجشنبه که این خواب را دیدم دارویم را قطع کردم و خودم می توانم راه بروم در صورتی که من قبل از آن اینقدر پاهایم حس نداشت که حتی فکر نمی کردم آنها را دارم.» وی در پایان می گوید: «من شرمنده شهدا هستم و برای شفای همه بیماران و فرج امام زمان(عج) دعا می کنم.» گفتنی است مراسم قرائت زیارت عاشورا در جوار آرمگاه شهید پورکشاورزی چند روز قبل با حضور جمعی از خانواده های معظم شهدا و به شکرانه شفا یافتن خانم حاج باقری برگزار شد. <div
یکشنبه ، ۹اسفند۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خانه خشتی رفسنجان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 35]