واضح آرشیو وب فارسی:هدانا: عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی گفت: در اسلام حکومت صرفا تدبیر زندگی مادی را در دست ندارد، بلکه تکامل معنوی انسان را نیز در نظر دارد. نگاه اسلام به قدرت، اخلاق مدارانه است.به گزارش خبرگزاری مهر ، علوم انسانی غربی با مبانی اومانیستی خود و تلاش بی وقفه برای رواج و حاکمیت سکولاریزم، نگاه خاصی نیز به مقولاتی همچون قدرت، انتخاب و فرد اصلح برای واگذاری امر قدرت دارد که این نگاه با آموزه های اسلام تفاوت های های بنیادین دارد و ضرورت تحول علوم انسانی و تولید علوم انسانی اسلامی را ضرورتی دوچندان می بخشد. حجت الاسلام سیدسجاد ایزدهی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی درباره تفاوتهای نگاه اسلام به قدرت با نگاه علوم انسانی غربی معتقد است: نوع نگاه غرب به بحث قدرت مبتنی بر مبانی انسان شناختی خاص و نیز مستلزم رویکردهای خاص است. به عبارت بهتر، در یک نگاه قدرت را ولو ناشایست اما ضروری می دانند البته آنها از این باب قدرت را ناشایست می دانند که اختیار و آزادی انسان را سلب و محدود می کند چرا که هر آنچه در مبنای اومانیزم، انسان را مقید و محدود می کند، ناپسند است اما چون باید جامعه را از هرج و مرج نجات داد و نظم را بر آن حاکم کرد، طبیعتا این مقدار از قدرت و اعمال آن از روی اضطرار توجیه و توصیه می شود. طبیعتا هر کجا بتوان از اضطرار عبور کرد دیگر تن به این اضطرار نداده و به اصل عدم اعمال قدرت و آزادی های فردی باز می گردند. وی در این باره گفت: در نوع دیگری از نگاه، قدرت مقوله ای هنجاری که مطلوب یا نامطلوب باشد، نیست بلکه به این نظر دارد که قدرت در دست چه کسی باشد اگر در دست انسان صالح باشد کارکردهای مثبت دارد و اگر در دست بدکاران قرار بگیرد قطعا کارکردی منفی خواهد داشت. در این نوع نگاه که نظری خنثی به قدرت دارد توجیه کننده اعمال قدرت نیستند بلکه توجیه کننده واگذاری قدرت به شخص صالح هستند نه ضرورتا منتخبان مردم. وی تصریح کرد: در مقابل این دو رویکرد نگاه دیگری است که عمدتاً در نظام اسلامی خود را نشان دهد مبنی بر آنکه قدرت فی نفسه و بالذات امری مطلوب است چراکه قدرت مبتنی بر امری الهی و فی النفسه مطلوب است و اگر مطلوب نبود خدا قوی و قادر خوانده نمی شد! اما چون در دست انسان قرار می گیرد وممکن است استفاده نابجایی از آن شود، طبعا قدرت را به نظارت می گذارند و قدرت نهادینه و نظارت شده را توجیه می کنند. بنابراین نگاه، استفاده از قدرت فارغ از آنکه آیا فی النفسه مطلوب است یا ضرورت دارد؟ آیا می توان رویکرد اخلاقی به قدرت داشت یا اساسا قدرت مذموم و ناپسند است!؟ به بحث گذاشته می شود. وی افزود: در کنار این سه رویکرد باید به این مسئله هم توجه داشت که رویکرد دیگری است که قدرت را ناپسند مطلق و وجود قدرت سیاسی به مثابه حاکمیت را نامطلوب می دانند، لذا آنارشیسم ها، دولت را قبول نداشته و نهادهای جزء ذیل حاکمیت را به رسمیت می شناسند برای اداره مردم فارغ از زور و قدرت. بنابراین، چون در غرب قدرت موضوع علم سیاست فرض شده، این تلقی ها به طور کلی درباره قدرت فرض می شود. ایزدهی درباره نگاه اسلام به قدرت و کارکردهای آن گفت: در نوع نگاه اسلام، قدرت محور قرار ندارد بلکه سعادت در رأس و محور است؛ از این رو، در اسلام قدرت اصالت ندارد حتی اگر مطلوب باشد و حکومت هم زمانی ارزش دارد که به تحقق آرمان های دینی اخلاقی بینجامد. به عبارت بهتر در اسلام اینگونه نیست که حکومت صرفا تدبیر زندگی مادی و دنیایی مردم را در دست داشته باشد، بلکه تکامل معنوی انسان را نیز در نظر دارد یعنی اسلام به قدرت اخلاق مدارانه نظر داشته و برای آن اهمیت و ارزش قائل است. از این رو، در حکومت اسلامی محوریت با اخلاق، تامین کمال و سعادت و فضایل است نه قدرت. این تفاوت نگاه اسلام است به قدرت در برابر نظام های غربی. وی افزود: نظام غربی برای آنکه منطق تدبیر امور جامعه را جا بیندازد مجموعه ای از مبانی علوم انسانی را بازتولید کرده است، یعنی اگرچه نظام های خودشان مبتنی بر اومانیسم و سکولاریزم است اما برای آنکه نوع نگاه شان را غالب و حاکمیتشان را توجیه کنند، ادبیات سکولاریزم، اومانیزم و پلورالیزم را نهادینه و توجیه و به مثابه نرم افزاری برای اداره جامعه عرضه کرده اند. بنابر این، اگر قرار باشد حکومت اسلامی بر اساس نرم افزاری متمایز با نظام های غربی، جامعه را اداره کند باید یک گزینه بی بدیلی را ارئه کند، یعنی باید نرم افزاری را در عرصه دانش تولید کند که هم خود بر آن اساس رفتار کند و هم این الگو را به دیگر کشورها صادر کند. وی با بیان اینکه نمی توان در کشوری قدرت سیاسی جامعه را بر اساس خدامحوری و فضیلت محوری اداره کند اما مبنای فکریش اومانیزم باشد، گفت: نظام اسلامی اقتضائات خاص خود را دارد و باید متناسب با سخت افزار حاکمیت، نرم افزار علمی مورد نیازش را نیز تولید، عرضه و برای جامعه تبیین کند. از این رو، این نیاز اساسی برای جامعه اسلامی به ویژه برای ساخت تمدن و اداره جامعه است که الگوی نرم افزاری اداره جامعه را بر اساس دانش پیشینی تولید کندکه در این میان، یکی از موارد ضروری بازخوانی قدرت است به ویژه قدرت مطلوب و اینکه آیا قدرت به مثابه علم موضوع سیاست است یا نه؟ این سنگ بنایی می شود برای گونه متفاوتی از اداره مطلوب جامعه. وی ادامه داد: باید توجه داشت برای مثال در مسئله انتخابات ما از یک سو ناگزیریم که کارگزارانی داشته باشیم و گزینش کنیم و در اینجا است که از بسیاری از مفاهیم موردکاربرد در دنیای مدرن استفاده می کنیم همچون حزب، تفکیک قوا، قانون اساسی، مجلس شورا، انتخابات و … . اما اگر نتوانیم این امور را بر اساس مبانی خودی بازخوانی کنیم آنگاه نظر اکثریت موجب ارزش شدن مقولات می شود چراکه بنابر انتخاباتی که در جامعه غربی وجود دارد عملا نظر اکثریت مردم در آن نظام ها به گونه ای اعمال می شود که موجب پذیرش ارزش ها باشد اما این منطق در نظام اسلامی مورد قبول نیست که نظر اکثریت به امری ارزش دهد بلکه انتخابات به مثابه یک روش، راهکار تحقق حاکمیت است. وی افزود: اما اینکه انتخابات مبتنی بر انسان محوری که نظر اکثریت به آن ارزش می دهد، تبدیل شود به گونه مدنظر اسلام نیاز به بازخوانی دارد یعنی اگرچه قالب انتخابات از غرب گرفته شده اما باید محتوای آن بر اساس ارزش ها و نگاه های بومی و خودی تعریف شود. اگر نتوانیم مولفه های مدرن که در جامعه جهانی است را به مدل بومی و متناسب با ارزش های جامعه خودی و مبانی اسلامی تبدیل کنیم طبیعتا به التقاط دچار می شویم که در آن عملا از حکومت اسلامی فقط نامی باقی می ماند و محتوا غربی خواهد بود و عملا جامعه اسلامی را به هدف اصلی خود نمی رساند. بنابراین، برای تحقق مردم سالاری دینی باید مبانی را بر اساس آموزه ها و ارزش های خودی بازخوانی و بازتولید کنیم و شیوه متناسب خودی را نسبت به این مولفه ها عرضه و جامعه را اداره کنیم که این می شود حکومت مطلوب دینی. منبع: طلیعه
جمعه ، ۷اسفند۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: هدانا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 24]