تبلیغات
تبلیغات متنی
رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید
آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت
تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی
محبوبترینها
بررسی دلایل قانع کننده برای خرید صنایع دستی اصفهان
راه های جلوگیری از جریمه های قبض برق
آشنایی با سایت قو ایران بهترین سایت آگهی و تبلیغات در کشور
بهترین شرکتهای مهندسی در آلمان
صفر تا صد حق بیمه 1403! فرمول محاسبه حق بیمه
نقش هدایای سازمانی در افزایش انگیزه و تعهد کارکنان
کلینیک پروتز و ساخت اندام مصنوعی دکتر اجرائی
چگونه میتوانیم با ترانسفر وایز پول جابجا کنیم؟
بهترین مدلهای [صندلی گیمینگ] براساس نقد و بررسی کاربران
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1805139348
گفت وگو با شیرزنی که همسر و چهار فرزندش در راه خدا شهید شدند
واضح آرشیو وب فارسی:دولت بهار: دولت بهار: همه فرزندانم برایم عزیز بودند و خبر هر چهار نفرشان برایم به یک اندازه سخت و دشوار بود. همه آنان پاره تنم بودند، اما . . . .به گزارش دولت بهار به نقل از ابنا، «حلیمه خاتون خانیان» زن 89 ساله ای است که می شود او را اسوه صبر نامید. زنی که 5 تن از اعضای خانواده خود را تقدیم این آب و خاک کرد تا برای همیشه استوار باشد و پایدار. همسری نمونه و مادری فداکار که نه تنها شهادت عزیزانش او را زمین گیر نکرد بلکه عزمش را بیش تر از پیش کرد تا جای آنان را با فداکاریش در کنار دیگر مادران و همسران در پشت جبهه پر کند. حالا جای خالی فرزندان شهیدش را 40 نوه و نتیجه پر کرده اند که با لبخند یاد فرزندان و همسر شهیدش را در دل روشن می کند. از نگاه ساده اما عمیق و نافذ حلیمه خاتون می توان بردباری و شکیبایی یک مادر فداکار و از خود گذشته را دید. «حلیمه خاتون خانیان» همسر شهید سیدحمزه سجادیان و مادر شهیدان سیدقاسم، سید داود، سیدکاظم و سیدکریم سجادیان است. او در 15سالگی با سیدحمزه سجادیان در روستای «جورد» از توابع لواسانات ازدواج کرده است که حاصل این ازدواج 9 فرزند است. وی 4 تن از فرزندانش را نثار اسلام و انقلاب کرد. حلیمه خاتون نه تنها صبر از دست دادن فرزند را لمس کرده بلکه طعم سال ها انتظار را کنار دیگر مادران مفقودالاثر چشیده است. با وی به گفت وگو نشستیم تا سخنی از روزهای دلتنگیش بگوید. ـ خانم خانیان سال های جوانی را چگونه گذراندید؟ 15سال داشتم که با پسرعمه ام ازدواج کردم. او فرد متدین و با ایمانی بود، ما در ده زندگی می کردیم و زندگی در ده به خاطر کمبود امکانات سختی های زیادی داشت. تحمل می کردیم. وسایل و امکانات نبود. بچه ها در سرما و گرما زندگی سختی داشتند، اما همین سختی ها بچه ها را خوب ساخت. با وجود مشکلات مالی همه در یک سطح بودند، شرایط مثل امروز اینقدر متفاوت نبود اما همین که همه دور هم بودند خیلی لذت داشت. اما با وجود بچه ها همه مشکلات می گذشت و طعم آن چندان تلخ نبود. ـ از فرزندانتان بگویید؟ من 9 فرزند داشتم 6 پسر و 3 دختر که 4 پسرم در جنگ شهید و یک پسرم در اثر انفجار جانباز شدند. سیدکریم 18 ساله، سید کاظم 19، سید داود 27 ساله و سید قاسم 35 ساله. سید داود و سید قاسم. ازدواج کرده بودند ؛سید داوود یک دختر و سید قاسم سه دختر داشت. دو پسر دیگرم مجرد بودند، محصل بودند و کار می کردند. یکی از پسران امتحانش را که داد و مدرسه اش تمام شد. در بسیج اسم نوشت. یک سال بسیجی بود و بعد از یک سال به جبهه رفت. هر کدام دوبار به جبهه رفتند و باز گشتند اما بار سومی برای بازگشت در کار نبود. سیدداود سپاهی و سید قاسم مکانیک بود. سیدکاظم باتری سازی داشت، حاج آقا هم کارش کشاورزی بود. ـ کدام فرزندتان اول به شهادت رسیدند؟ سید داود و سید کاظم روز 10 اردیبهشت سال 61 در یک روز ودر عملیات بیت المقدس یعنی آزادی خرمشهر به شهادت رسیدند. بعد آنان پسرم سید کریم در همان سال در منطقه فکه به شهادت رسید. سیدابوالقاسم دیگر پسرم نیز در سال 62 در منطقه فکه به شهادت رسید. بعد از شهادت فرزندانم همسرم به جبهه رفت و او نیز در سال 65 در منطقه شلمچه و در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید.من برای پیکر عزیزانم سید قاسم و سید کریم که مفقود الاثر بودند 11 سال انتظار کشیدم و صبر کردم تا با آمدنشان آرام بگیرم. وقتی پیکرهای عزیزانم را آوردند دل یک مادر بعد از سال ها دوری و انتظار آرام گرفت. به حاج آقا هم که بعد از بچه ها شهید شد، گفتم: بچه ها همه رفته اند و شهید شده اند، تو هم می خواهی بروی؟ گفت: چهار فرزندم برای خودشان رفتند، من هم برای خودم می روم. نمی توانم در خانه بنشینم، نباید جبهه را خالی گذاشت. همسرم سید حمزه همیشه بچه ها را تشویق می کرد ومی گفت: وقتی امام فرمان داده است باید برویم. او رفت و در سال 65 در منطقه شلمچه در ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﮐﺮﺑﻼﯼ 5 ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺭﺳﯿﺪ. ـ خبر شهادت دوتن از فرزندانتان در یک روز قطعاً داغ بزرگی برای یک مادر است؛ از دیگر فرزندانتان نخواستید که به جبهه نروند؟ اصلاً من اجازه نداشتم که بگویم دیگر نروید. می آمدند خداحافظی می کردند و تمام. من هم قبول می کردم. فقط یک بار به سید قاسم گفتم: تو سه فرزند داری، چرا می خواهی به جبهه بروی؟ می گفت: شما چرا این را می گویی؟ پشت امام را خالی کنیم؟ باید جلوی دشمن را بگیریم. صدام گفته است سه روزه پایتخت را می گیرد، باید جلویش را بگیریم. تمام مدتی که فرزندانم در جبهه بودند من چشم به راه بودم و با خودم می گفتم؛ الان یکی در می زند و خبر شهادت آنان را می آورد. ـ چطور از شهادت آنان با خبر شدید؟ آن زمان در روستاها از تلفن و نامه و... خبری نبود. اگر خبری می شد، از تهران به رودهن می آمدند و به دامادمان خبر می دادند و او به ما خبر می داد. روزی که خبر شهادت سیدکاظم و سیدداود را به من دادند من در حال دوشیدن شیر گاو بودم که صدای پایی به گوشم رسید، انگار به دلم افتاده بود هرکسی که هست و صبح به این زودی آمده خبری از فرزندانم آورده است. همه اش چشمم به راه بود که خبر شهادتشان را بیاورند. دلم همیشه پیش بچه ها بود. دهات بود و زندگی سخت. اما ماشین که می آمد و می رفت به هوای بچه ها می رفتم رودهن تا خبری از آنان بگیرم، تلفن که نبود مجبور بودم به خانه دامادم بروم تا خبری بگیرم. یک وقت هایی سوار ماشین می شدم به تهران می رفتم تا از خانه پسر بزرگم خبر بگیرم. از وقتی بچه ها رفتند من یکسره در این راه بودم. ـ وقتی خبر شهادت آمد چه حالی داشتید؟ پاره تنم بودند. گریه و زاری هم کردم اما شکر کردم که بچه هایم با خدا و با ایمان بودند، برای اسلام به جبهه رفتند. هرکدام که می خواستند بروند از من خداحافظی می کردند، می گفتم: چون به خاطر خدا و برای جنگ با دشمن و دفاع از آب و خاک می روید ناراحت نیستم. بیشتراز 30سال است که شهید شده اند و طی این سال ها همیشه به یادشان هستم و دلتنگشان می شوم اما برای این که آرام بگیرم قرآن می خوانم یا خودم را سرگرم می کنم. خیلی سختی کشیدیم اما همیشه خدا را شکر می کنم که بچه های خوبی داشتم و به آنان افتخار می کنم. ـ شنیدن خبر شهادت کدامشان سخت تر بود؟ برای یک مادر فرق نمی کند، همه فرزندانم برایم عزیز بودند و خبر هر چهار نفرشان برایم به یک اندازه سخت و دشوار بود. همه آنان پاره تنم بودند، اما از آنجایی که دو پسرم، زن و فرزند داشتند همیشه نگرانی ام در موردشان بیشتر و خبر شهادتشان سخت تر بود. حتی به آنان می گفتم شما که بچه دارید بهتر است کنار آنان باشید چون به شما نیاز دارند.در مورد دو فرزندم که مفقود الاثر شدند هم اول فکر می کردم اسیر شده اند، به خودم دلداری می دادم و می گفتم شاید بیایند. تمام مدت از همه جا و همه کس پیگیری می کردم. یکی می گفت: دیدیم شهید شدند. یکی می گفت: خبر ندارم. یکی می گفت: باهم جلو رفتیم اما او برنگشت. اما بعد از 10 سال چشم انتظاری پیکر نازنینشان را آوردند. ـ بیشتر چه خصوصیات اخلاقی بارزی داشتند؟ همیشه سعی می کردند به دیگران خوبی کنند چون همیشه این خصلت را به آنان گوشزد می کردم. باایمان و باخدا بودند. کسانی که در میان اقوام و آشنایان پسر نداشتند، پسران من را پسران خود می دانستند و از آنان کمک می خواستند و آنان هم هرگز از کمک کردن دریغ نمی کردند. همسرم نیز به کمک کردن به دیگران بسیار تأکید داشت و فرزندانم هم اطاعت می کردند. خرج زندگی ما از راه پرورش گوسفند و گاو و کشاورزی می گذشت و با وجود این که مشکلات کم نبود اما صمیمیت و وجود فرزندان صالح گرمی به زندگیمان می بخشید. ـ پسران و همسرتان مثل خیلی از همرزمان خود قبل از شهادتشان حرفی زدند که برایتان همیشه تداعی یک خاطره خوب باشد؟ بله، می گفتند: اگر شهید شدیم گریه نکن. دشمنان را شاد نکن. اگر شما گریه کنی دشمنان شاد می شوند. صبور باش. همسرم نیز روز قبل از رفتن به جبهه گفت: بیا برویم دماوند و هرچه می خواهی برای خود خرید کن. من گفتم: من هیچ چیز نمی خواهم. او دائم اصرار می کرد: بیا برویم یک چیزی بخر و من هم می گفتم چیزی نمی خواهم. با اصرار او آخر گفتم: یک کفش برای من بخر. رفتیم خرید اما هرکفشی را انتخاب و امتحان می کردم پاهایم را اذیت می کرد. او مرد مهربانی بود و یاد حرف های او و پسرانم که می افتم در خلوت خودم هم لبخندی روی لبانم می نشیند و هم اشک از چشمانم سرازیر می شود.
چهارشنبه ، ۵اسفند۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دولت بهار]
[مشاهده در: www.dolatebahar.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 19]
صفحات پیشنهادی
گفتوگو با همسر شهید علیاصغر قاسمتبار 3 ترکشی که مأمور شفاعت شدند/ عروج در ایستگاه محرم
گفتوگو با همسر شهید علیاصغر قاسمتبار3 ترکشی که مأمور شفاعت شدند عروج در ایستگاه محرمبه شوخی به او گفتم تو با این همه تیر و ترکش نمُردی خندید و گفت امام حسین ع منو نگه داشت بعد ادامه داد چهار تا از ترکشها را خارج کردند سه تای دیگر مانده اگر شهید شدم که چه بهتر اگرگفتوگو با همسر شهید مدافع حرم مهدی قاضیخانی این ماجرا یک افسانه نیست+عکس
گفتوگو با همسر شهید مدافع حرم مهدی قاضیخانیاین ماجرا یک افسانه نیست عکسبا خواندن این مطلب دنبال معجزه نقطه خاص و چشمگیری نباشید این روایت یک زندگی معمولی است که نقش اولهایش بچههای دهه شصت هستند به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس آنچه میخوانید روایت یک دلدادگمدیر تیم فوتبال اتحاد در گفتوگو با فارس: فوتبالیستهای اتحاد قم راهی کربلا شدند
مدیر تیم فوتبال اتحاد در گفتوگو با فارس فوتبالیستهای اتحاد قم راهی کربلا شدندمدیر تیم فوتبال اتحاد قم از سفر این تیم به کربلای معلی به پاس قهرمانی در لیگ برتر باشگاههای استان خبر داد حسین قاسمی امروز در گفتوگو با خبرنگار فارس در قم گفت تیم فوتبال اتحاد با کسب مقام نخستسخنگوی سازمان آتشنشانی شهر تهران در گفتوگو با فارس: برخورد خودرو با پل عابر پیاده در بزرگراه نیایش/ 3 نفر ج
سخنگوی سازمان آتشنشانی شهر تهران در گفتوگو با فارس برخورد خودرو با پل عابر پیاده در بزرگراه نیایش 3 نفر جان خود را از دست دادندسخنگوی سازمان آتشنشانی شهر تهران از برخورد یک دستگاه BMW با پل عابر پیاده و فوت 3 سرنشین این خودرو خبر داد جلال ملکی در گفتوگو با خبرنگار اجتدانشجو در گفتوگو با فارس: حضرات آیات مصباح، یزدی و جنتی حاضر نشدند به خاطر منافع خود عاشورا را مذاکره بنامند/
دانشجو در گفتوگو با فارس حضرات آیات مصباح یزدی و جنتی حاضر نشدند به خاطر منافع خود عاشورا را مذاکره بنامند مردم میدانند چه کسانی برای گندم ری کار میکنندوزیر اسبق علوم با تشریح دلایل هجمه رسانههای بیگانه به حضرات آیات مصباح جنتی و یزدی گفت این سه بزرگوار حاضر نشدند به خاطرگفتوگو با مادر شهید عباس خاننژاد عکس امام را در آغوشم گذاشت و رضایت گرفت
گفتوگو با مادر شهید عباس خاننژادعکس امام را در آغوشم گذاشت و رضایت گرفتاز روی طاقچه عکس امام خمینی ره را برداشت و در آغوشم گذاشت و بعد رویم را بوسید و هر طوری بود رضایتم را جلب کرد به گزارش خبرگزاری فارس از شهرستان ساری تبیین و شناساندن فرهنگ ایثار و شهادت از مکانیزمهراهاندازی نخستین کتابخانه کودک و نوجوان رضوی در چهارمحال و بختیاری مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی چهارمحال و بخت
راهاندازی نخستین کتابخانه کودک و نوجوان رضوی در چهارمحال و بختیاری مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی چهارمحال و بختیاری گفت نخستین کتابخانه کودک و نوجوان رضوی در این استان راه اندازی میشود جواد کارگران اظهار کرد نخستین کتابخانه کودک و نوجوان رضوی در چهارمحال و بختیاری راه اندازی ممحسن رضایی در گفتوگو با فارس مطرح کرد امکان حل بحران بیکاری با اجرای راهکارهای اقتصاد مقاومتی
محسن رضایی در گفتوگو با فارس مطرح کردامکان حل بحران بیکاری با اجرای راهکارهای اقتصاد مقاومتیدبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام با تأکید براینکه بحران بیکاری و تورم کشور قطعاً با برنامهها و استراتژیهای اقتصاد مقاومتی حل خواهد شد گفت اگر دولتمردان و مجلس شورای اسلامی سیاستهای اقتصاددبیرکل هیات کار ملی معارض سوریه در گفتوگو با فارس: مداخله زمینی عربستان و ترکیه در سوریه جنگ منطقهای به راه
دبیرکل هیات کار ملی معارض سوریه در گفتوگو با فارس مداخله زمینی عربستان و ترکیه در سوریه جنگ منطقهای به راه میاندازددبیرکل هیات کار ملی معارض سوریه گفت احزاب معارض داخل سوریه در دیدار با فرستاده ویژه سازمان ملل تاکید کردند هر گونه مداخله زمینی عربستان و ترکیه با نابود کردن فرآسردار باقرزاده در گفتوگو با فارس خبر داد ورود پیکر 68 شهید گلگون کفن روز دوشنبه از مسیر دریایی بندر خرمشهر به
سردار باقرزاده در گفتوگو با فارس خبر دادورود پیکر 68 شهید گلگون کفن روز دوشنبه از مسیر دریایی بندر خرمشهر به کشورفرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح گفت پیکر 68 شهید گلگون کفن روز دوشنبه سوم اسفندماه همزمان با آغاز ایام فاطمیه از مسیر دریایی بندر خرمشهر به کشور با-
گوناگون
پربازدیدترینها