تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 2 دی 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع): بهشتى‏ها چهار نشانه دارند: روى گشاده، زبان نرم، دل مهربان و دستِ دهنده.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1843082780




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

مشكل شماست!


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: مشكل شماست!
نویسنده : مريم كمالي‌نژاد 


ـ خانم جان، شما اين موارد رو بايد قبل از ثبت‌نام بررسي مي‌كرديد، من كه مسئول رفت و آمد شما نيستم.
اين را مي‌گويد و دوباره سرش را فرو مي‌كند توي مانيتور روبه‌رويش و قهقهه كم‌صدايي سر مي‌دهد. من و دو نفر ديگر، متعجب نگاهش مي‌كنيم. زن ريزنقش پشت ميز كناري كه بالاي سر او هم تابلوي «كارشناس آموزش» نصب شده است، سرك مي‌كشد تا ببينيد روي مانيتور اين يكي كارشناس چه خبر است، اما چيزي عايدش نمي‌شود.
ـ آخه كدوم دانشگاه تا ساعت 8 شب كلاس برگزار ميكنه؟
خانم كارشناس هنوز سرش توي مانيتور است و ادامه قهقهه‌اش، لبخندي شده و گوشه لب‌هايش نشسته و رسالتش درآوردن حرص من است. زيرلب و بي‌‌تفاوت با لحن كشداري مي‌گويد:
ـ يه بار گفتم، ديگه تكرار نميكنم.
نااميدي و استرس بغض مي‌شود و چنگ مي‌اندازد توي گلويم. گوشه چشم‌هايم مي‌سوزد.
ـ پس من چيكار كنم؟ شما اصلاً ميدونيد هفته گذشته چه اتفاقي براي من افتاده؟ من كه الكي نميگم ساعت برگزاري اين كلاس ديره. تا برسم خونه ساعت از 10 شب هم گذشته.
ـ مشكل شماست، يه كاريش كن ديگه، در رو هم پشت سرت ببند.
در را مي‌بندم، ساعتم را نگاه مي‌كنم، سه ساعت مانده تا زمان شروع آخرين كلاس امروز. مي‌روم سمت كتابخانه، كارت دانشجويي‌ام را تحويل مي‌دهم و كليدي كه برچسب 14 رويش خورده، تحويل مي‌گيرم. كيفم را مي‌چپانم توي كمد. كتابي را كه هفته پيش به امانت گرفته‌ام باز مي‌كنم؛ «فصل شش، صفحه 292، بالاي صفحه نوشته‌ام از اينجا امتحان مي‌گيرد. وسط صفحه پررنگ نوشته شده: درد و ناراحتي: درد و ناراحتي از پيش‌درآمدهاي پرخاشگري هستند. اگر موجودي درد و رنج احساس كند و نتواند از صحنه فرار كند، تقريباً ناگزير دست به حمله مي‌زند.»
چيزي توي سرم جابه‌جا مي‌شود، رعشه مي‌‌گيرم. ناخودآگاه خودم را جمع مي‌كنم.
صداي موتورسيكلت مي‌پيچد توي سرم، از آن روز هر وقت اين صدا را مي‌شنوم تك‌تك سلول‌هايم تير مي‌كشد و مي‌لرزد. صداي موتورسيكلت با صداي قهقهه مسئول آموزش قاطي شده‌اند و مدام توي سرم مي‌چرخند، تمركز ندارم. كتاب را مي‌بندم و سرم را مي‌گذارم روي ميز.
پسرك از پشت سر صدايم مي‌كند: ببخشيد خانم!
چطور توانسته مرا از توي پياده‌رو كم عرض و تاريك گوشه خيابان ببيند. برنمي‌گردم، قدم‌هايم را تند مي‌كنم. صداي موتورسيكلت بلند مي‌شود، پابه‌پايم مي‌آيد: «با شما هستما»
نگاهش نمي‌كنم. مي‌دوم، پياده‌رو تمام مي‌شود. مي‌پيچم توي كوچه باريك منتهي به خانه، كسي توي كوچه نيست. خلوت و ساكت است. وحشت مي‌كنم. صداي پسر كه دارد توهين‌آميز مرا صدا مي‌كند ميان صداي گاز موتورسيكلت گم مي‌شود. مي‌دوم. باد سرد به صورتم مي‌خورد. مقابل خانه زهرا خانم مي‌ايستم و دستم را مي‌گذارم روي زنگ و برنمي‌دارم. موتورسوار رسيده است كنار دستم، چنگ مي‌اندازد توي مقنعه‌ام، جيغ مي‌كشم. كيفم را مي‌كشد و فرار مي‌كند...
از جا مي‌پرم. همه آدم‌هاي تو كتابخانه زل زده‌اند به من...


منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۰۳ اسفند ۱۳۹۴ - ۲۱:۴۸





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 77]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن