پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1851014920
برادرانم، ستارههايي كه به نوبت آسماني شدند
واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: برادرانم، ستارههايي كه به نوبت آسماني شدند
خديجه محمدزاده خواهر شهيدان ابوالقاسم، هادي و ابوالحسن محمدزاده است كه در روزهاي انقلاب همراه برادرانش بود و در سالهاي جنگ و كارزار نيز كنارشان حضور داشت.
نویسنده : صغري خيلفرهنگ
خديجه محمدزاده خواهر شهيدان ابوالقاسم، هادي و ابوالحسن محمدزاده است كه در روزهاي انقلاب همراه برادرانش بود و در سالهاي جنگ و كارزار نيز كنارشان حضور داشت. در واقع خانواده مقاوم محمدزاده همه داشتههايش را در راه اعتلاي انقلاب اسلامي داده بود و هم پسران و هم دختران اين خانواده براي حفظ نظام اسلامي كمر همت بسته بودند. اين روزها كه مادر برادران شهيد محمدزاده كسالت دارد و نتوانستيم پاي صحبتهايش بنشينيم، به گفتوگو با خديجه محمدزاده خواهر شهيدان پرداختيم كه خود نيز همسر جانباز قطع نخاعي قهرمان روحي است و همچنان سنگر جهاد را در زندگي با يك جانباز دفاع مقدسي حفظ كرده است. گفتوگوي ما با خواهر شهيدان ابوالقاسم، هادي و ابوالحسن محمدزاده را پيش رو داريد.
از خودتان بگوييد و خانوادهاي كه همه هستياش را فداي ايران اسلامي كرد.
من خديجه محمدزاده هستم متولد1347. افتخارم اين است كه خواهر شهيدان ابوالقاسم، هادي و ابوالحسن محمدزاده و همسر جانباز نخاعي قهرمان روحي هستم. همسرم دوست و همرزم برادرم هادي بود. من همسرم را دوست داشتم كه زندگي با او را انتخاب كردم. بچههاي جنگ از همه چيزشان در راه اسلام و دين و دفاع از ناموس گذشتند. خانواده ما هم مثل ديگر خانوادههاي متعهد انقلابي بودند و در جريان انقلاب فعاليت ميكردند. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي كه جنگ به كشورمان تحميل شد، ما هم بر حسب تكليف وارد ميدان نبرد شديم، تا سهمي در نگه داشتن اين نهال تازه به بار نشستهمان يعني انقلاب داشته باشيم. از اين رو برادرهايم يكي بعد از ديگري راهي ميدان جهاد شدند و گاه ميشد كه ماهها همديگر را نميديدند. چون زمان به مرخصي آمدن يكي از آنها ديگري در منطقه حضور داشت.
ابوالقاسم اولين برادر شهيدتان بود، چطور برادري بود، چطور رفت و شهيد شد؟ از اين برادر شهيدتان برايمان بگوييد.
بله، ابوالقاسم اولين شهيد خانواده بود كه 21 اسفندماه 63 درعمليات بدر به شهادت رسيد. ابوالقاسم فرمانده و طراح عمليات لشكر 25 كربلا بود. ورزشكار بود و كوهنوردي ميكرد. در زمان انقلاب بسيار فعال بود و خيليها از صلابت و هيبتش در هراس بودند. صلابت خاص برادرم، او را نزد دوستان و همراهانش محبوب كرده بود. بعد از شروع جنگ هم به جبهه رفت و به جهت استمرارش در مناطق عملياتي مسئوليتهايي به او داده شده بود. طرحهاي عملياتياش همواره موفقيتهاي زيادي را به همراه داشت. ابوالقاسم 45 ماه در جبهه حضور داشت و نهايتاً در سن 21 سالگي به شهادت رسيد. خبر شهادتش از راديو عراق پخش شد و بعثيها از شنيدن خبر كشته شدن اين سرباز امام خميني بسيار مسرور شدند آنطور كه همرزمان و فرماندهان ميگفتند، خار چشم بعثيون شده بود. ابوالقاسم تازه ازدواج كرده بود و صاحب فرزندي نبود. دلاورمرد ميدان رزم همواره موردتحسين همرزمان و فرماندهانش بود. ابوالقاسم به راحتي به ميان دشمن ميرفت و اطلاعات لازم را كسب ميكرد و دوباره به خطوط خودي بازميگشت.
از همرزمان ابوالقاسم خاطراتي در مدت حضورش در جبههها شنيدهايد؟
بعد از شهادت برادرم، همرزمان و دوستانش از فعاليتهاي او خاطرات زيادي نقل كردهاند. يكي از دوستانش ميگفت يك روز ابوالقاسم به من گفت: ميآيي برويم بصره؟ ابتدا فكركردم شوخي ميكند. ولي من را واقعاً به بصره برد، با هم به يك بستنيفروشي رفتيم. باورم نميشد در بصره هستم و هيچ كس نميفهميد ما ايراني هستيم. ابوالقاسم عربي را كاملاً مسلط بود. همه جا ميرفت و كسي هم متوجه نميشد. حتي خود ما هم نميدانستيم در زبان عربي تبحر دارد، چون اصلاً او را نميديديم، وقتي ميرفت و برميگشت اصلاً نميشناختيمش. از كار زياد چهرهاش سياه شده بود و شكمش به پشتش چسبيده بود. اصلاً فرصت غذاخوردن نداشت. وقتي به مرخصي ميآمد، مادرم به او ميرسيد و دوباره بعد از مدتي راهي جبههها ميشد. قاسم بسيار دلسوز و عاطفي بود. وابستگي زيادي هم بين بچههاي خانواده ما وجود داشت. با همه اين وابستگيهاي عاطفي، رفتن بچهها به جنگ برايمان سخت بود. وقتي قاسم به خانه ميآمد گويي در خانه ما جشن بود، همه خوشحال بوديم. با همه خستگي مدام با بچهها بازي و تفريح ميكرد.
برادرهاي شما همواره در خط مقدم جبهه حضور داشتند. مادرتان نگران شهادتشان نبود؟
مادرم خودش لباس رزم بر تن بچهها ميكرد و آنها را براي حضور در ميادين نبرد راهي مينمود. مادرم زني با ايمان و صبور بود. قبل از اينكه خبر شهادت برادرهايم را بياورند، مادر از قبل ميدانست كه كدام بچههايش به شهادت رسيدهاند. شب شهادت ابوالقاسم مادر ميگفت: خواب ديدم كه گلوله تانك خورده و قاسم شهيد شده است. فرداي همان روز خبر شهادت ابوالقاسم را برايمان آورند. قايق ابوالقاسم به همراه چند تن از بچهها اشتباهي به سمت آبراه دشمن ميرود و مورد هجوم آنها قرار ميگيرد. همرزمانش هر چقدر از او ميخواهند كه از داخل قايق بيرون بپرد او نميپذيرد و ميگويد قايق بيتالمال است و بايد برگردانيم. در نهايت گلوله به قايق اصابت ميكند و منفجر ميشود. برادرم در آتش ميسوزد و تنها تكهاي از گوشت بدن و لباس برادرم به قايق ميچسبد. سه روز برادرم مفقودالاثر بود تا اينكه بقاياي جسمش را پيدا ميكنند. خبر شهادت قاسم را كه آوردند، سه روز بعد پيكرسوخته او را به ما تحويل دادند. همه پيكر سوخته بود جز آن قسمت كه جيب او و مدارك شناسايي سپاهش قرار داشت. براي همين به راحتي شناسايي شد. ابوالقاسم هميشه به ما ميگفت اگر بدون سر برگشتم، پايم پر تركش است، خودش نشاني خوبي است براي شناسايي. اما او پاهايش را در جزيره مجنون جا گذاشت و برگشت.
دومين برادر شهيدتان كدام بود؟
برادرم هادي، دومين مرد آسماني خانواده بود. هادي 13 سال داشت كه راهي ميدان نبرد شد. تازه به سن بلوغ رسيده بود. خيلي مهربان و خوشاخلاق بود. واقعاً بچه پاك و معصومي بود. هر وقت ميخنديد دستانش روي لبهايش بود و ميگفت كسي نبايد لبخند مرا ببيند. بينهايت نسبت به خانواده متعهد بود و به مادرم علاقه داشت. عاشق مادرم بود. وقتي مادرم براي روضه ميرفت من و هادي جلوي در مينشستيم تا مادر بيايد. اگر دير ميكرد و شب ميشد هادي از ته دل گريه ميكرد و سراغ مامان را ميگرفت. اختلاف سني من و هادي دو سال بود براي همين چون دو رفيق بوديم. شب اعزام هادي من و او تا ساعت چهار صبح بيدار بوديم و داداش هادي وصيتش را ضبط كرد. همه برادرهايم وصيتنامههايشان را ضبط كردند. هادي پنج ماه بعد از شهادت ابوالقاسم در عمليات قدس5 در 17 مرداد ماه 1364 در منطقه هورالعظيم به شهادت رسيد. هر سه برادرم به فاصله 22 ماه به شهادت رسيدند.
گفتيد كه همسرتان دوست و همرزم برادرتان هادي بودند؟
بله، هادي با همسرم دوست و همرزم بودند. از آن دوستان صميمي جبهه و جنگ. در منطقه به آن دو لقب آفتاب و مهتاب داده بودند. همسرم قهرمان آرپي جيزن بود و هادي كمك آرپيجيزن. تا قبل از شروع عمليات با هم بودند كه فرماندهشان از آنها ميخواهد از هم جدا شوند. آنها اعتراض ميكنند اما فرمانده ميگويد خواب ديده است و آنها بايد از هم جدا شوند وگرنه هر دو شهيد ميشوند. در نهايت از هم جدا ميشوند و هادي به همراه سه همرزمش شهيد ميشوند و قهرمان هم مجروح. اما قهرمان صداي فرياد اللهاكبر گفتنهاي هادي را قبل از شهادت شنيده بود. تير به قلب برادرم اصابت كرده و به شهادت رسيده بود. همسرم نيز تير ميخورد و بيهوش ميشود. گلولهاي هم به كتفش ميخورد و به داخل نخاعش ميرود و نخاع قطع ميشود. همسرم را به بيمارستان شهيد بهشتي اهواز ميرسانند و بعد به اصفهان ميبرند. در بيمارستان، هادي به خواب همسرم ميآيد و به او ميگويد قهرمان قطع نخاع شدي و ديگر نميتواني راه بروي. بايد زندگي جديدي را آغاز كني و به آن عادت كني. قبل از اينكه دكتر خبر جانباز شدن را به او بدهد، برادر شهيدم به او اطلاع داده بود. مادرم هم قبل از اينكه خبر شهادت هادي را به او بدهند برايش الهام شده بود. بيقراريهاي مادرانهاش هم من را آگاه كرد كه خبر شهادت ديگري در راه است.
و سومين شهيد خانواده؟
سومين افتخار خانواده محمدزادهها، برادرم ابوالحسن بود. ابوالحسن در روز 4 دي ماه 1365 در منطقه امالرصاص در سن 27 سالگي به شهادت رسيد. ابوالحسن در زمان شهادتش دو پسر و يك دختر داشت. برادرم در اطلاعات و عمليات مسئوليت داشت. يكي از غواصان خوب جبهههاي جنوب بود. همواره قبل از هر عملياتي منطقه عملياتي را مورد شناسايي قرار ميداد تا عمليات با موفقيت و آسيب كمتري انجام بگيرد.
به نظر شما چه مشخصههايي باعث شد ابوالحسن هم لايق شهادت شود؟
ابوالحسن از سرداران و فرماندهان جبهههاي جنگ بود. به قول همرزمان و دوستانش فرمانده دلها بود. يكي از مهربانترين فرزندان مادرم بود كه اگر روزي 10 بار وارد خانه مادر ميشد هر بار مادر را ميبوسيد و احترام خاصي براي خانوادهاش قائل بود. بزرگ خانهمان بود و حرف اول و آخر در خانه را ابوالحسن ميزد. بسيار باهوش و بادرايت بود. براي همين تكيهگاه و مشاور خوبي براي خانواده و مردم به حساب ميآمد. مردم و اهالي محل هم او را دوست داشتند. ابوالحسن از اولين كساني بود كه ستاد امر به معروف و نهي از منكر را در محمودآباد ساري راهاندازي كرد. من هم در كنار ايشان مسئوليت بخش خواهران را به عهده گرفتم. همرا برادرم فعاليتهاي خوبي در زمينه امر به معروف و نهي از منكر انجام داديم. درباره ابوالحسن بايد بگويم كه اهل راز و نيازهاي شبانه بود. نماز شبش ترك نميشد.
در كدام عمليات به شهادت رسيد؟
برادرم در عمليات كربلاي4 مجروح ميشود. همرزمانش او را تا ميانههاي راه ميآورند و در نهايت چند تير هم به پايش اصابت ميكند و از شدت خونريزي به شهادت ميرسد. شهادت ابوالحسن برايمان سخت بود اما راضي بوديم به رضاي خدا. در شب شهادت ابوالحسن با سپاه تماس گرفتم و از شهداي عمليات پرسيدم. آن زمان برادرم علياكبر هم در عمليات كربلاي 4حضور داشت. او 14 سال داشت. همهاش نگران و دلواپس اين بودم كه خبر شهادت ابوالحسن را بشنوم. متأهل بود و سه فرزند داشت. پيش خود ميگفتم: خدا كند علياكبر شهيد شده باشد. ابوالحسن بزرگ خانه ما بود. دلم نميخواست او شهيد شود.
هرچه با سپاه تماس گرفتم و التماس كردم تا خبر شهدا را پيگير شوم، حرفي نزدند و گفتند فعلاً نميتوانند اسامي را اعلام كنند. ميدانستم اين پاسخشان به معناي اين بود كه يكي از برادرهايم شهيد شده است. فرداي آن روز قبل از اينكه به مدرسه بروم، خانه و حياط را آب و جارو كردم تا در صورت آمدن مهمان خانه آماده باشد. همسر ابوالحسن هم همراه سه فرزندش خانه ما بود. وقتي ميخواستم به مدرسه بروم به مادرم گفتم اگر يكي از بچهها شهيد شده باشد تا قبل از ساعت 10 يا 11 خبر ميدهم. شنيدن خبر شهادت بچهها ديگر براي ما عادي شده بود. وقتي به مدرسه رفتم يكي از دوستانم گفت: تسليت ميگويم. گفتم چرا؟ گفت به خاطر اينكه برادرت شهيد شده است. گفتم خيلي وقت است كه برادرانم شهيد شدند. متوجه شد كه خبر ندارم. با خودم گفتم همه خبر دارند و من خبر ندارم. كمي بعد معاون مدرسه آمد و گفت: از خانه زنگ زدند كه مادرت حالش خوب نيست برو خانه. با بچههاي بسيج رفتيم خانه. آنجا بود كه متوجه شدم يكي از برادرانم شهيد شده است. به خانه رسيدم مادر و حال و روز بچههاي ابوالحسن را ديدم، متوجه شدم برادرم شهيد شده، شهادت او برايم سخت بود. ما بزرگ خانهمان را از دست داديم. برادرهايم چون ستارههاي درخشان يكي پس از ديگري آسماني شدند.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۰۳ اسفند ۱۳۹۴ - ۲۱:۴۸
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
طالبان سرکوب شدند/ روشنایی به منازل مردم کابل بازگشت
نظامیان افغان توانستند با سرکوب طالبان در استان بغلان وارد منطقه تحت کنترل طالبان که دکل توزیع برق وارداتی ازبکستان به کابل در آنجا منفجر شده بود شده و این دکل را برای ترمیم در اختیار شرکت برق قرار دهند به نقل از طلوع نیوز فرماندهان نظامی مستقر در منطقه عملیاتی دند شهاب الدینعصر امروز در حوزه هنری برگزیدگان جشنواره «مدرسه عشق» معرفی شدند
عصر امروز در حوزه هنریبرگزیدگان جشنواره مدرسه عشق معرفی شدندمراسم اختتامیه چهارمین جشنواره تولیدات بسیج مدرسه عشق عصر روز چهارشنبه 28 بهمنماه با حضور جمعی از بسیجیان خانواده معظم شهدا و هنرمندان در حوزه هنری برگزار شد به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری فارس در ابتدای این مراسم12 داوطلب مجلس دهم از حوزه شهرکرد تأیید صلاحیت نهایی شدند
استان چهارمحال و بختیاری 12 داوطلب مجلس دهم از حوزه شهرکرد تأیید صلاحیت نهایی شدند فرماندار شهرستان شهرکرد گفت از مجموع 35 داوطلب ثبتنامی از حوزه شهرستان های شهرکرد بن و سامان 12 داوطلب تأیید صلاحیت شدند ۱۳۹۴ چهارشنبه ۲۸ بهمن ساعت 22 16 به گزارش خبرنگار پانا از استان چهارمحهزاران معترض در کوزوو استعفای دولت را خواستار شدند
به گزارش سرویس بین الملل خبرگزاری صداوسیما به نقل از آسوشیتدپرس از پریشتینا هزاران تن از مخالفان کوزوویی در هشتمین سالگرد اعلام استقلال این کشور استعفای دولت را خواستار شدند و دولت را به نقض قانون اساسی به علت دستیابی به توافقاتی با صربستان و مونته نگرو متهم کردند هواداران مخهشت تیم سرگروه دور مقدماتی تور جهانی والیبال ساحلی مشخص شدند
مرحله مقدماتی تور جهانی والیبال ساحلی کیش به پایان رسید و تیم هایی از آلمان قطر کانادا فرانسه لهستان دو تیم روسیه و استرالیا در هشت گروه صدرنشین شدند تیم های سرگروه هشت گروه مرحله مقدماتی تور جهانی والیبال ساحلی معرفی شدند این تیم ها عصر امروز چهارشنبه و در مرحله نخست حذدوقلوها متولد شدند اما مادر جوان سوخت/ جزئیات حادثه دلخراش در اتاق زایمان + تصاویر
مادر شدن شاید بزرگ ترین و زیباترین اتفاق زندگی یک زن باشد وقتی پس از ۹ ماه تحمل بار حاملگی آن هم با زحمت بسیار انتظار تولدی را می کشد شاید شوق دیدن و به آغوش کشیدن نوزاد است که تحمل سختی ها این 9 ماه را آسان می کند و هر مشکلی را به جان می خرد به گزارش ذاکر نیوز گروه بهداشت ورئیس ستاد انتخابات کشور: رسانه های دولتی از فعالیت له یا علیه نامزدهای انتخاباتی منع شدند
رئیس ستاد انتخابات کشور گفت رسانه های دولتی از فردا هشت صبح نباید له یا علیه داوطلبان انتخابات فعالیت و تبلیغ کنند به گزارش پایگاه خبری تحلیلی باز انتخاباتی محمد حسین مقیمی عصر امروز در نشست خبری خود با اشاره به ماده ۵۹ قانون انتخابات که هر نوع فعالیت تبلیغی به وسیله امکاناتبعیدی نژاد: بانک مرکزی و 15 بانک دیگر به سوییفت متصل شدند
رئیس هیات کارشناسی تیم مذاکره کننده هسته ای کشورمان گفت که بانک مرکزی و 15 بانک دیگر ایرانی با موفقیت مراحل فنی اتصال به سوییفت را طی کرده و تمامی آنها به این شبکه پیام رسان متصل شده اند حمید بعید ی نژاد روز چهارشنبه در صفحه اینستاگرام خود نوشت حتما برخی از دوستان محدودی که بیظریف: بانک های ایران و شعبات آنها به سوئیفت وصل شدند
وزیر خارجه ایران گفت بانک های ایرانی و شعباتشان به سوئیفت وصل شدند و کارهای خود را انجام می دهند و اینها همه اقداماتی است که با همکاری اتحادیه اروپا به نتیجه رسید عصر بانک محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه کشورمان در پایان سفرش به بروکسل و رایزنی های انجام شده در مدت دو روز حضورش دنامزدهای نهایی انتخابات مجلس شورای اسلامی ساری مشخص شدند
به گزارش خبرگزاری تسنیم ازساری بر اساس اعلام فرمانداری ساری 23 داوطلب انتخابات مجلس دهم در حوزه انتخابیه مرکز مازندران با هم رقابت می کنند لیست نهایی داوطلبان مجلس شورای اسلامی در حوزه ساری و میاندورود به فرمانداری ساری ابلاغ شد در بین اسامی اعلام شده نام هیچ کدام از داوطلبان-