واضح آرشیو وب فارسی:همسو: تاریکی مطلق شب،الحاق نشدن نیروها و پاکسازی منطقه، عمق و وسعت زیاد میادین مین، هوشیاری و اطلاع قبلی دشمن نسبت به وقوع عملیات«والفجر مقدماتی» از جمله عوامل بازدارنده ای بودند که منجر شد رزمندگان نتوانند به اهداف کلی این عملیات دست یابند.به گزارش روابط عمومی و امور بین الملل جمعیت فرزندان شاهد و ایثارگر نواندیش خدمتگزار؛ سردار حاج عباس قهرودی معاون «گردان حنظله» از حماسه رزمندگان این گردان در عملیات «والفجر مقدماتی» روایت می کند: «شب عملیات ما از خط عبور کرده و از کانال های متعدد و میادین وسیع مین عبور کردیم. دشمن کاملا بر ما مسلط بود. تیربارهای سنگین دشمن به سمت گردان ما مدام شلیک می کردند. راهپیمایی طولانی بر روی «رَمل »ها که وقت راه رفتن تا زانو در آن فرو می رفتیم توان همه را گرفته بود و دشمن همه توانش را گذاشت و ما را به محاصره خود در آورد. حاج عباس قهرودی در دوران دفاع مقدس من برای خاموش کردن سلاح «دوشکا»(نوعی تیربار) که مدام از ما تلفات می گرفت خودم را به سنگر دشمن رساندم و وقتی مقابل نیروی بعثی قرار گرفتم و با اسلحه به سمتش نشانه رفتم، متاسفانه اسلحه ام شلیک نکرد. سریعا نارنجکی به درون سنگر انداختم تا منهدم شد اما رگباری از گلوله ها بدنم را شکافت و به شدت مجروح شدم. همزمان از بچه ها خواسته بودم که در صورت انهدام سنگر، حمله کرده و خاکریز را فتح کنند. در این لحظه در حالی که مجروح بودم معاونم آقای «مصطفی قاسمی» رسید. از او خواستم ادامه عملیات را بر عهده بگیرد.» آزاده سرافراز «مصطفی قاسمی» نیز درباره چگونگی اسارت نیروهای گردان حنظله در عملیات «والفجر مقدماتی» می گوید:«بعد از اینکه حاج عباس قهرودی مجروح شد بار سنگین هدایت باقی مانده بچه های گردان حنظله به دوش من افتاد.من هم با هدایت بچه ها به سمت مواضع دشمن از چند کانال و خاکریز عبور کردیم. کارها به خوبی پیش می رفت تا اینکه با بی سیم اطلاع دادند که عملیات لو رفته و دیگر پیشروی نکنید و به انهدام نیرو و گرفتن تلفات از دشمن مشغول شوید. منورهای دشمن منطقه عملیات را روشن کرده بود و زیر نور منور دست و پاهای جدا شده و سرهای بدور از بدن ، صحنه کربلا را تداعی می کرد. شهید حسین یاری نسب از دیگر فرماندهان گردان حنظله در حالی که لباس سبز سپاه را برتن داشت و در کنار من نشسته بود بر اثر اصابت گلوله دشمن به سرش به شهادت رسید. کانال حنظله ما راهی برای عقب نشینی نداشتیم و هوا داشت روشن می شد. هوا که روشن شد دیدیم در محاصره تانک ها قرار گرفته ایم. باقی مانده بچه ها را که 12 یا 13 نفر می شدیم جمع کردم و پشت یک تپه موضع گرفتیم. دشمن مکان ما را شناسایی کرده بود. فاصله ما با تانک های دشمن کمتر از 15 متر بود. بچه ها آماده شلیک «آر.پی. جی» به تانک ها بودند که در یک لحظه تپه رملی مقابل ما آماج شلیک مستقیم تانک ها شد و تانک ها از همه طرف به سمت ما هجوم آوردند. گرد و غبار ناشی از انفجار گلوله های تانک همه جا را گرفته بود و تعدادی از بچه ها شهید شدند و بقیه مجروح شده بودیم. گرد و غبار که نشست، تانک ها با نفراتشان بالای سر ما بودند و ما را به اسارت خود درآوردند.»
دوشنبه ، ۳اسفند۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همسو]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 12]