تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 11 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):درباره آيه «ياد خدا بزرگتر است» ـ : به ياد خدا بودن در هنگام روبه رو شدن با حلال و ح...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819880185




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

روایتی ازآخرین نمازسردار شهید موحد دانش


واضح آرشیو وب فارسی:شهیدنیوز: شهیدخبر(شهیدنیوز): عملیات نزدیک بود. حاج علی پیش بچه ها آمد و پرسید: «بدهی به کسی ندارم؟ زیر پیرهنی، پوتینی، چیزی از کسی نگرفتم؟» داشت تسویه حساب می کرد و از طرفی یاد شهدا هم می کرد. بعد از غسل به نماز ایستاد. انگار همه فهمیده بودند که این آخرین نماز حاج علی است.یکی از دوستان سردار شهید "علی موحددانش" در رابطه با آخرین نماز شهید قبل از شهادتش می گوید: حاج علی وارد پادگان حاج عمران شد. اطلاعات، نقشه و راهکارهای عملیات را بررسی کرد؛ به کوه های اطراف هم سرکشی کرد. نیروها که رسیدند، آن ها را در پادگان های پیرانشهر و پسوه مستقر کرد. بعد مسئولین گردان ها را برای توجیه منطقه به اطراف برد. یک بار هم با سپهبد صیاد شیرازی (فرمانده وقت نیروی زمین ارتش) که با برادران ارتشی آمده بود، مواجه شدیم. علی و صیاد با هم سلام و احوالپرسی گرمی کردند که نشان از آشنایی نزدیک آن دو بود. عملیات نزدیک بود. حاج علی پیش بچه ها آمد و پرسید: «بدهی به کسی ندارم؟ زیر پیرهنی، پوتینی، چیزی از کسی نگرفتم؟» داشت تسویه حساب می کرد و از طرفی یاد شهدا هم می کرد. می گفت: «یاد حاج احمد بخیر، وقتی لبنان بودیم، می گفت: اینجا جنگیدن صفا داره. مبارزه با دشمنان قسم خورده اسلام، لذت دیگه ای داره.» بچه ها گفتند: «انشالله بعد از این جنگ، با اسرائیل می جنگید.» علی سرش را تکان داد و گفت: «عمر ما دیگه کفاف نمی ده، این کارها رو شما باید انجام بدید. با یکی از بچه ها بلند شد و رفت.» حین رفتن گفت: «ما می ریم غسل شهادت کنیم و ادا و اطوار در بیاریم. از اون اداهای همیشگی، ولی مثل این که باز هم خبری نمی شه.» وقتی برگشت، ایستاد برای نماز. یکی از بچه ها هم پشت سرش ایستاد. حاج علی گفت: «پسر، مگه نشنیدی پشت آدمی که بخشی از اعضای بدنش قطع باشه، نمی شه ایستاد و اقتدا کرد.» جواب داد: «چی کار داری؟ ما خودمون با خدا کنار میاییم.» بچه های دیگر هم که شاهد این صحنه بودند پشتش صف بستند. حاج علی گفت: «بابا، این مسخره بازیا چیه؟ با خدا که نمی شه شوخی کرد!» بچه ها گفتند: «شما قبول کن، بقیه اش پای خودمون.» هر چی گفت: «بابا من راضی نیستم.» بچه ها قبول نکردند و به او اقتدا کردند. انگار همه فهمیده بودند که این آخرین نماز حاج علی است. بین نماز حالش بد شد و نتوانست نماز را بخواند. به یکی از بچه ها که مداح بود گفت تا روضه حضرت زهرا(س) را بخواند. خودش هم به شدت گریه می کرد.


دوشنبه ، ۳اسفند۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: شهیدنیوز]
[مشاهده در: www.shahidnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 13]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن