واضح آرشیو وب فارسی:وانا نیوز: وانانیوز-ویدئویی متفاوت از امید عالیشاه بر روی سایت باشگاه پرسپولیس قرار گرفته است.هافبک جوان پرسپولیس در این ویدئو به شهر خود (ساری) سفر می کند و با گذر از محله،مدرسه و مکان های مختلف ،خاطرات گذشته اش را بر زبان می آرود. که متن آن را در ادامه می خوانید: به چیزهایی که دارم قانعم عالیشاه ابتدا از یازده سالگی اش می گوید:«از یازده سالگی که به تیم ملی پایه دعوت شدم زندگی حرفه ای من آغاز شد.به اردو می رفتم و حدودا سالی 3 هفته خانه بودم. الان هم زمانی که وقت پیدا کنم نزد پردو مادرم می روم و به آنها سر می زنم.» وی سپس به بیان احساسات خود از شهر و مردم می پردازد:«فکر می کنم کلا آب آرامش بخش است. در حال حاضر به چیزهایی که دارم قانع هستم و اصلا از انسان های حسود خوشم نمی آید.فکر می کنم خداوند به اندازه ظرفیت انسان ها به بندگانش روزی می دهد.» 5 سال ابتدایی برایم شیرین بود هافبک پرسپولیس به مدرسه ابتدایی خود می رود و خاطرات خود را اینکونه بیان می کند:«خیلی برایم جالب بود و خاطراتی برایم احیا شد. پنج سال اول ابتدایی من واقعا برایم شیرین بود و تنها سال هایی بود که دوست داشتم زودتر به مدرسه بروم.یادش بخیر تنها جایی که با دل سیر و بدون هیچ واهمه ای فوتبال بازی کردم دوران کودکی ام بود.» او که سپس به مدرسه فوتبالش در کودکی می رود می گوید:«مدرسه فوتبالم را در این منطقه شروع کردم.پیش از اینکه بخواهم به اردوی تیم ملی بروم نه در باشگاهی بودم و نه در مدرسه فوتبال. زمانی که اردوها شروع شد در مدرسه فوتبال ثبت نام کردم. مدرسه فوتبال پدیده.بعضی وقت ها که مربی مشغول بود و کار داشت من خودم بچه ها را تمرین می دادم، دور پیست. زیرا زمینش هم خیلی خوب نبود.» با سرعت رانندگی می کنم،عادت بدی است عالیشاه اعتقاد دارد با سرعت رانندگی می کند و در این باره تاکید می کند:«من در رانندگی کمی تندرو هستم و عادت بدی است و باید آن را کنار بگذارم. وقتی تند می روم تمرکزم بیشتر است اما وقتی آرام تر رانندگی می کنم احساس می کنم تمام فکرهای دنیا به سراغم می آید. اگر بخواهم به رانندگی خودم نمره بدهم از 10 نمره 8 می دهم.» از شب های دریا می ترسم هافبک پرپسولیس وقتی به لب دریا می رود در بیان احساساتش می گوید:«دوست دارم وقتی شمال می آیم حتما لب دریا بروم. البته شب ها می ترسم این کار را کنم. زیرا احساس می کنم شبها لب دریا خوفناک است. حالت خاصی است.» با قطار به اردو می رفتم وی با بیان ایکه در گذشته رفت و آمد به اردو ها برایش دشوار بود خاطرنشان می کند:« خیلی پیش آمده که برای رفتن به اردو سوار قطار شدم. صبح که قرار بود به اردو بروم قطار از ساری حرکت می کرد به سمت تهران.من هم حدودا ساعت 6 صبح می رسیدم و یخ می کردم.پدرم می گفت امنیت قطار بهتر است و راحت تر می توانی بروی.» پدرم مرا در حمام انداخت و کتک زد او در این قسمت به همراه پدرش خاطراتی را بر زبان می آرود و از کتک خوردنش ببره خاطر فوتبال می گوید هر چند پدر او می گوید یادش نمی آیدد او را کتک زده باشد.عالیشاه می گوید:«در زندگی یک بار از پدرم کتک خوردم آن هم به خاطر همین فوتبال بود. زیرا وقتی در فوتبال اگر کسی مرا می زد لج می کردم. با شوهر خاله ام در محل بازی می کردیم، پدرم به من گفت بیا با ما بازی کن،گفتم نمی آیم. گفت بیا غذا بخور.، گفتم نمی خورم. پدرم گفت باشد؛بعد از ظهر خانه رفتیم و مرا صدا کرد و گفت بیا اینجا ببینم. مچم را گرفت. انگار دستبند به من زده بود. هر کاری کردم نتوانستم فرار کنم. بعد مرا در حمام انداخت و با چوب تا می خوردم مرا زد.مادر بزرگم نجاتم داد » ایستگاه اخر هدف است عالیشاه در پایان درباره رسیدن به اهداف خود می گوید:«ایستگاه آخر هدف انسان هاست و امیدوارم نه تنها من بلکه تمام انسان ها به اهدافی که دارند دست پیدا کنند.»
یکشنبه ، ۲اسفند۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: وانا نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 8]