تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 16 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):سزاوار است هر يك از شما در دهان و بينى زياد آب بچرخاند، چرا كه اين كار، مايه آمرزش...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826579305




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

نگاهی به زندگی شهید اسماعیل فدایی


واضح آرشیو وب فارسی:شهیدنیوز: شهیدخبر(شهیدنیوز): اسماعیل فدایی در دوم خرداد ۱۳۴۰ در کرمانشاه به دنیا آمد و در ۱۵ شهریور ۱۳۶۰ در بازی دراز (سرپل ذهاب) به شهادت رسید.در آن روزهای آخر بهار، وقتی اسم اش را اسماعیل گذاشتند، نمی دانستند که قرار است قربانی عشق به اسلام-امامت و انقلاب شود. نام پدرش ابراهیم بود. از همان بچگی به مدرسه و درس و کتاب علاقه داشت. اوقات فراغتش به مطالعه می گذشت. نماز و عبادات مرسوم را خیلی زود یاد گرفت. مطالعه و تربیت صحیح، روحیه ی مردانه ای در او ایجاد کرد. آخر سال تحصیلی بود و پدر و مادرها همه، برای گرفتن کارنامه ی بچه ها به مدرسه آمده بودند. مادر اسماعیل هم آمده بود. مدرسه شلوغ بود و والدین برای گرفتن کارنامه ها صف کشیده بودند. نمره های اسماعیل مثل همیشه درخشان بود. در میان آن همه قیافه ی اخم آلود و نمره های بد، مادر از شادی در پوست خود نمی گنجید. دستش را باز کرد تا پسر را در آغوش بگیرد. دست اش به شیشه ی پنجره خورد و شیشه با صدای مهیبی فرو ریخت. پشت سرشان خانواده ی دیگری بودند، احتمالاً با نمره های بد. قیافه شان درهم بود. مدیر مدرسه فکر کرد شکستن شیشه، کار آن هاست. بیرون آمد تا خسارت بگیرد. اسماعیل متوجه شد. جلو دوید و ماجرا را شرح داد. مدیر شگفت زده شد. این بچه ی کوچک چه روح بزرگی داشت. خانواده فدائی در منزل کوچکی در انتهای محله شاطرآباد زندگی می کردند. از همان ایام کودکی، بزرگی و صداقت را با قناعت در آمیخته بود. مازاد پول تو جیبی هایی را که می گرفت به خانواده برمی گرداند. تابستان ها کار می کرد و خرج خود را در می آورد. از درس نیز غافل نبود و توانست دیپلم خود را در رشته ی ریاضی فیزیک اخذ نماید. هنوز نوجوان بود که انقلاب شد. ۱۷ سال بیشتر نداشت اما نترس و بی باک در راهپیمایی ها شرکت می کرد. انقلاب که پیروز شد، سرمست و خوشحال به سپاه پاسداران پیوست. سال ۵۸ در عملیاتهای کردستان و پاکسازی مناطق کردنشین رشادت های زیادی از خود نشان داده بود و یک سال بعد جنگ آغاز شد و اسماعیل داوطلبانه به جبهه شتافت.  آن قدر خوب جنگید و آن قدر از خود لیاقت نشان داد که به سمت فرماندهی عملیات منصوب اش کردند. هیچ کدام از این ها مغرورش نکرد. هنوز بیشتر حقوقش را به فقرا می بخشید و برایشان خوار و بار تهیه می کرد و به عیادتشان می رفت. وقتی نماز می خواند آن قدر در خودش غرق می شد که یادش می رفت غذا بخورد. بقیه غذای شان را می خوردند و سهم او را نگه می داشتند. کسی به یاد ندارد که شوخی کردنش را دیده باشد. با وجود سن کم بسیار جدی و باوقار بود، اما عصبانی و خشمگین نبود. تنها یک یا دو بار برافروخته شد آن هم هنگامی که کسی بر خلاف گفته امام و اسلام، سخنی بر زبان رانده بود. بی آن که به خاطر فرمانده بودنش فخر بفروشد، به جای نگهبانان خسته سر پست می ایستاد و در همه ی عملیات ها پیشاپیش سربازان زیر امرش به دشمن حمله می کرد. سال ۵۹ در جبهه ی سرپل ذهاب زخمی شد. به بیمارستان آوردندش. پزشک ۴ ماه برایش استراحت تجویز کرد. طاقت نیاورد و دو ماهه برگشت. در بیمارستان دیده بودنش که می گریسته و از خدا می خواسته به فیض شهادت نائل آید. خیلی کم به خانه می آمد. مرخصی داشت اما استفاده نمی کرد. در جبهه و بیشتر وقت ها در خط مقدم می ماند. اما از اندک مرخصی هایش هم خاطرات شیرینی بر جا مانده است. هرگاه می آمد سری هم به انجمن اسلامی می زد مانند شمعی فروزان بچه ها پروانه گرد وجود نورانیش می شدند بعضی از بچه ها مانند حسین حائری نسب به اصرار او را قانع کردند که ترتیب اعزامشان به جبهه را بدهد. یک بار نیز که با ماشین سپاه به خانه آمده بود، خواهرش از او می خواهد که او را با ماشین به بازار برساند. کرایه تاکسی رفت و برگشت را به خواهرش می­دهد اما از ماشین بیت المال استفاده شخصی نمی­کند. آخرین باری که برای مرخصی آمد، پارچه خریده بود. می خواست کت و شلوار بدوزد و دفعه ی بعدی که برگردد ازدواج کند. پارچه ها، روی تاقچه ماندند. بار بعدی او به آسمان رفته و پیکر بی جانش که برگشت به پارچه ی سفید کفن نیاز داشت. قربانی عشق به اسلام-امام و انقلاب، مردانه و به انتخاب خود جانش را در راه خدا داد. پانزده روز از شهریور ماه سال شصت گذشته بود. بعد از شهادت شهیدان رجایی و باهنر عملیات دوم بازی دراز آغاز شد همه می دانستند که کار بسیار سخت خواهد بود و با این تعداد نیروی اندک تصور تصرف بازی دراز هم خیلی بعید بود اما ضرورت بازپس گیری این ارتفاع مهم و سرنوشت ساز برای این فرماندهان شجاع تکلیف را معلوم کرده بود بدون تردید و درنگ به قله ۱۱۵۰ تاختند و با پیروزی خون بر شمشیر بود که خود را بر اوج آن بلندترین قله یافتند اما دشمن بعثی که توسط بیش از ۲۰ کشور مزدور از خدا بی خبر پشتیبانی می شد هر چه توان، نیرو، امکانات و آتش داشت بر سر بچه ها ریخت و آنجا بود که روح بلند شهیدان زمین دون را به آسمان عرشی رسانیده بود. منطقه ی عملیاتی توسط دشمن محاصره شده بود. مهمات کم بود. درخواست مهمات کردند و تا آخرین گلوله جنگیدند. و نهایتاً خون گلگونش زمین را سرخ کرد. پیکر مطهرش ۱۶ ماه در اوج قله ۱۱۵۰ نظاره گر حماسه های رزمندگان بود و پس از آزادی کامل بازی دراز به خانواده تحویل داده شد. مادر با چشمانی منتظر و اشک بار، پیکر پسرش را تحویل گرفت. خداوند نخواسته بود اسماعیل بر کره ی خاکی با کسی پیمان ببندد. پیمانش قبل تر در آسمان ها بسته شده بود و حال رفته بود تا در کنار معشوقش آرام گیرد، آرامش ابدی. مناجات اینجانب باید اعتراف کنم: حسودم، حسد می خورم از این که دیگر برادرانم به شهادت که آرزوشان بود رسیدند. لکن من هنوز به این که طالب شهادت باشم نیز نرسیده ام. خدایا مرا نیز یاری فرما تا به جمع شهیدانت بپیوندم. هر جا که شهیدی بر خاک افتد از این که مرا نزد خود خوار گردانیده، شرمنده ام. انسان در هر ثانیه از عمرش یا در جبهه حق است و یا در جبهه باطل و جز این نیست. خدایا صبری عطا کن تا بعد از درک حقیقت قضاوت کنم. براستی که تا ظهور مهدی (عج) کسی کام یافته از دنیا نمی رود. حتی شهید. خدایا، مپسند که به اندک کار نیک مان مغرور شویم و از راه راست منحرف. خدایا، صبر و شکیبایی عطا فرما تا به نیت خیر عمل بد نکنم. الهی از من امتحانی را که از عهده ام خارج است به عمل نیاور و قدرت دریافت و تحمل و پذیرش حق را ارزانیم دار. پیمودن هیچ راهی دشوارتر از راه حق نیست. خدایا، قوتم بخش تا به آن چه که درستی اش بر من یقین گشته عمل نمایم و نعمت هایت را در راه خیر و رضای تو به کار بندم. الهی، یاریم فرما تا آن چه به دیگران توصیه می کنم، خود نیز عمل نمایم. وصیت نامه شهید با درود و سلام به رهبر کبیر و امام عزیزمان «خمینی» که هم چون حضرت «محمد (ص)» بت شکن شد، خدای عزوجل طول عمر و سلامتی عطا فرماید، چنان که انسان شدن را به ما آموخت و درود و سلام به شهدای تاریخ اسلام بخصوص شهدای این انقلاب و معلولین و بازماندگان شان. درود و سلام بر شما امت مسلمان و مستضعف بپا خاسته و شما رزمندگان غیور در رکاب اسلام و امام زمان (عج) ... با بررسی وصایای شهدا درمی یابیم که چیز ناگفته ای، برای گفتن ما نگذاشته اند ولیکن چون احتمال دارد که من نیز در این درگیری های حق علیه باطل کشته شوم اگر چه شرم دارم که نام شهید بر خود نهم ولی به عنوان «آن چه که می خواهم» این را می نویسم... برادران و خواهران مسلمان کمتر کسی پیدا می شود که انصاف دهد نظاره گر این انقلاب بوده و آن را در راه رسیدن به پیروزی نهایی و پیوستن به انقلاب مهدی «عج» یاری ندهد. انقلابی که ثمره خون شهدای بی شمار از حسین وارث آدم و از هابیل تاکنون می باشد، پس همان طور که تاکنون به رهبری امام مان کوشیده اید یک دم از تلاش برای پیروزی این انقلاب در جهان غافل ننشینید. شما ای کار به دستان این مملکت برای احیای حکومت اسلامی یعنی حکومت «الله» بکوشید و مبادا ذره ای به منافع گروهی و شخصی پرداخته که این خون شهدا و رنج مستضعفان بود که شما را بنا به گفته ی امام مان بر این پست ها نشاند. وحدت و تلاش خویش را برای تداوم بخشیدن به انقلاب اسلامی حفظ و مبادا از مسیر اصلی یعنی رسیدن به «الله» منحرف شوید. و از مشکلاتی که در جامعه هست ]هیچ[ حزن و اندوهی به دل راه ندهید و چشم و گوش تان به امام مان «ولایت فقیه» باشد که اوست بر صراط مستقیم و راه انبیاء ... در آخر یادآور می شوم که گرامی داشت شهدا همانا ادامه راهشان می باشد و خواهانم که برای آمرزیدنم و این که خداوند در رستاخیز رسوایم نسازد به درگاه خدا دعایم کنید و طلب مغفرت نمایید.


یکشنبه ، ۲اسفند۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: شهیدنیوز]
[مشاهده در: www.shahidnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 8]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن