تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833397769
جهان پهلوان ،خود را نفروخت..
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: shahbab07-01-2006, 03:31 PMهفدهم دی ماه سالمرگ جهان پهلوان بر تمام کسانی که وطن و مردم را کیسه نان نمی کنند تسلیت باد... http://hostedpictures.com/images/shahbabir/009483.jpg گفتگو با تختی تختي سحر شد، برخيز! صبح از كران سر برزد باز اين فلك ميچرخد، باز اين زمين ميلرزد در سكر رؤيا راهي، تا گور تو طي كردم بر خوابگاهت دستم، انگشت غم بر در زد برخيز و اين مردم را راهي به كارستان كن وقت سفر شد آنك خورشيد غمگين سرزد از اشك و از همدردي يك كاروان در پي كن فرش و گليم و چادر چيزي اگر ميارزد - من، خفتهي سيساله؟ سنگم بسي سنگين است برجاي مغزم اينك ماري سيه چنبر زد آيا به يادم داري؟ آن روز؟ آري، آري روزي كه مهرت مهري بر صفحهي دفتر زد ميرفتي و دنبالت يك كاروان همدردي مرغ دعا از لبها، تا آسمانها پرزد دستان مرد از ياري، جوينده در هميان شد زن آتش بيزاري، در طوق و انگشتر زد بر دردها درمانها، از سوي ياران آمد بر زخمها مرهمها، دستان ياريگر زد... اي خفته سيساله ، برخاستن نتواني بايد دم از اين معنا، با تختي ديگر زد اي تختيان برخيزيد، با روح تختي همدل وقتي هزاران كودك، درخون خود پرپرزد... سيمين بهبهانی http://hostedpictures.com/images/shahbabir/takhti.jpg shahbab07-01-2006, 04:10 PMدر سایه سیاست های ملی زدایی و به فراموشی سپردن مشاهیر غیر وابسته این سرزمین ...فکر کنم که اول باید به برو بچ بگم تختی کیه؟!!! قصه است این قصه آری قصه درد است شعر نیست این عیار مهر و کین مرد و نامرد است بی عیار شعر محض خوب و خالی نیست هیچ همچون پوچ عالی نیست این گلیم تیره بختی هاست خیس خون داغ سهراب و سیاوش ها روکش تابوت تختی هاست... مهدی اخوان ثالث http://hostedpictures.com/images/shahbabir/3tehrans.gif غلامرضا تختی در روز پنجم شهریور ماه ۱۳۰۹ در خانوادهای متوسط در محلهی خانیآباد تهران به دنیا آمد. " رجب خان" ( پدر تختی ) غیر از وی دو پسر و دو دختر دیگر نیز داشت که همهی آنها از غلامرضا بزرگتر بودند. " حاج قلی"، پدر بزرگ غلامرضا، فروشندهی خوار و بار و بنشن بود. از قول رجب خان، تعریف میکنند که حاج قلی در دکانش بر روی تخت بلندی مینشست و به همین سبب در میان اهالی خانی آباد به حاج قلیتختی شهرت یافته بود. همین نام بعدها به خانوادههای رجب خان منتقل شد و به " نام خانوادگی" تبدیل شد. رجب خان با پولی که از ماترک پدرش به دست آورده بود، در محل سابق انبار راهآهن زمینی خریده و یک یخچال طبیعی احداث کرده بود واز همین راه مخارج زندگی خانوادهی پرجمعیت خود را تامین میکرد نخستین واقعهای که در کودکی غلامرضا روی داد و ضربهای بزرگ و فراموش نشدنی بر روح او وارد کرد، آن بود که مرحوم پدرش برای تامین معاش خانوادهی ناچارشد خانهی مسکونی خود را گرو بگذارد. شادروانتختی به لحاظ مشکلات خانوادگی فقط ۹ سال در دبستان و دبیرستان منوچهری خانی آباد درس خواند و در سال ۱۳۲۹ به سبب علاقه به کشتی و ورزش باستانی به باشگاه پولاد رفت.تختی در دوران زندگی ورزشی اش رکورد دار شرکت در المپیک ها و کسب بیشترین مدال از این آوردگاه بود. درچهار دوره المپیک حضور داشت و حاصل آن یک طلا، دو نقره و یک عنوان چهارم بود که در کشی ایران این امر اتفاق نادری است. جهان پهلوان علاوه بر قهرمانی، به لحاظ منش و رفتار انسانی و سجایای اخلاقی پسندیده و جوانمردی و نوع دوستی شهره خاص و عام بوده است. او زندگی خود را وقف مردم کرده بود. شادروانتختی در ورزش باستانی و کشتی پهلوانی نیز دارای تبحر و مهارت بود، چنان که سه بار پهلوان ایران شد و هر بار کشتی گیران نامداری را مغلوب کرد. وی چهار ماه پس از بازگشت از آخرین سفر خود (تولیدو، ۱۹۶۶) در آبان ماه سال ۱۳۴۵ زندگی مشترک خود را با همسرش آغاز کرد؛ که حاصل آن تولد بابک در سال ۱۳۴۶ بود و سرانجام پس از گذشت چهار ماه از تولد فرزندش خبر درگذشت جهان پهلوان همه را در اندوهی عظیم و بهتی شگفت انگیز فرو برد..............................به نقل از ویکی پدیا افتخارات تختي:غلامرضا تختی در بازیها المپیک بازيهاي المپيک: پنجاه و دو هلسينکي :مدال نقره ۷۹ کيلو گرم پنجاه و شش ملبورن: مدال طلا ۸۷ کيلو گرم شست رم: مدال نقره ۸۷ کيلو گرم شست و چهار توکيو: چهارم۹۷ کيلو گرم قهرماني جهان: پنجاه و يك هلسينکي: مدال نقره ۷۹ کيلو گرم پنجاه و چهار توکيو: نفر پنجم ۸۷ کيلو گرم شست و يك يوکوهاما: مدال طلا ۸۷ کيلو گرم شست و دو توليدو: مدال نقره ۹۷ کيلو گرم بازيهاي آسيايي: پنجاه هشت توکيو: مدال طلا ۸۷ کيلو گرم جمع مدالهاي غلامرضا تختي: هشت ، ۴ طلا، ۴ نقره المپيک ۳ - جهاني ۴ - بازيهاي آسيايي ۱ تختي اولين کشتي گير ايراني است که موفق شد در سه وزن مختلف صاحب مدال هاي جهاني و المپيک بشود: جهاني 51 و المپيک 52 (در 79 کيلوگرم)، المپيک 56، 60، جهاني تهران و يوکوهاما ( در 87 کيلو) و جهاني 62 توليدو در 97 کيلو. تاثیرات اجتماعی تختی.... جهان پهلوانا صفای تو باد دل مهر ورزان سرای تو باد سیاوش کسرائی هفده دیماه 1346تختی را در اتاقی در هتل اتلانتیک تهران بی جان یافتند و با این که سی و هشت سال از آن روز میگذرد ، مثل این است که دیروز بود. بدون رادیو ، روزنامه ، تلویزیون ، مردم دهان بدهان ، گوش بگوش خبر درگذشت جهان پهلوان غلامرضا تختی را بهم میرساندند. هنوز چند دقیقه ای از پیدا شدن پیکر بیجان تختی نگذشته بود که سراسر تهران از این فاجعه آگاه شد و مردم در غم پهلوان عزیز خود می گریستند. خبر در یک لحظه سراسر شهر را فرا گرفت و نیروی معجزه آسای مردم بار دیگر قدرت سحر آمیز خود را نشان میداد و به فاصله دو ساعت هزاران نفر از مردم کوچه و بازار دسته دسته بسوی پزشکی قانونی بحرکت در آمدند. دختران و پسران مدارس و دانشجویان کلاسها را تعطیل کردند و همگی گریه کنان بطرف دادگستری حرکت کردند. دانشجویان در خیابانها شعار میدادند و حتی خواستار مجازات مسببین یا قاتلین احتمالی تختی بودند مردم میخواستند برای آخرین بار چهره معصوم پهلوانی را که بارها نام ایران را در جهان بلند آوازه ساخته بود و یک دم از فکر مردم فارغ نبود ببینند ولی ماموران استبداد مانع می شدند. از صحبت های غلامرضا تختی.... "به نظرمن تاریخ تولد و مرگ یک انسان،همه ی زندگی او را تشکیل نمی دهند ، آنچه که زندگی یک مرد را ازلحظه ی آغاز ، از روز تولد تا لحظه ی مرگ می سازد ، شخصیت ، روحیه ، جوانمردی ، صفا ، انسانیت و اخلاقیات اوست ." و خود را چنین معرفی میکند : اسم من غلامرضا تختی است و در شهریور 1309 در خانی آباد تهران متولد شدم ، خانواده ی ما از خانواده های متوسط خانی آباد بود ، پدرم غیر از من دو پسر و دو دختر دیگر هم داشت که همه آنها از من بزرگتر بودند ، پدر بزرگم "حاج قلی" ، نخود و لوبیا و بنشن می فروخت ، پدرم تعریف میکرد که حاج قلی توی دکانش روی تخت بلندی می نشست و به همین دلیل مردم خانی آباد اسمش را گذاشته بودند "حاج قلیتختی" وهمین اسم به ما منتقل شد و نام خانوادگی من نیز همین است . تختی از تلخترین خاطره ی زندگیش چنین میگوید : نخستین واقعه ای که بیاد دارم و ضربه ای بزرگ بر روح من زد ، حادثه ای بود که در کودکی برای من پیش آمد ، پدرم برای تامین معاش خانواده پر اولاد ش ، مجبور شد که خانه ی مسکونی خود را به گرو بگذارد ، یک روز طلبکاران به خانه ی ما آمدند و اثاثیه خانه و ساکنینش را به کوچه ریختند ، و ما مجبور شدیم که دو شب را توی کوچه بخوابیم . وجهان پهلوان تختی همه چیزش را فدای مردم میکرد و دوست داشت که هر چیزی را به همه ببخشد. او همیشه در پی حل مشکلات مردم بود و در مراسم گلریزان زورخانه به فکر این بود که جهیزیه عروسی بینوائی را تامین کند و یا یک زندانی را آزاد کند و کاملا پاکباخته مردم بود.از کمک هایتختی خاطره زیاد است . از کمک به یک زن و مرد فلج که تازه ازدواج کرده بودند تا خریدن دکه مطبوعاتی برای یک جوان بیکار و...و این هم خاطره پدری است از دهه چهل برای فرزندش: " زورخانه ی سید محمد دختی بودیم. دروازه دولاب. همه مشغول میل گرفتن و ورزش کردن و مرشد هم مشغول خواندن و ضرب زدن . رسم زورخانه این است که برای احترام به فرد تازه وارد به همراه ضرب زنگ میزنند و اغلب برای پیشکسوت ها یک یا دو زنگ ، آن شب وقتی درب کوتاه زورخانه باز شد ، مرشد سه زنگ زد. همه با تعجب درب را نگاه کردند. فردی با قد بلند و کلاه شاپو و پالتو تا پائین زانو ، یقه ی پالتو را بالا کشیده وارد شد. وقتی سرش را بلند کرد و کلاه را بر داشت ، همه صلوات فرستادند. آقا تختی بود. آمد و با کلی احترام به بالای مجلس رفت . میاندار گود بالا آمد و لنگ به او تعارف کرد. او هم خیلی راحت ، بی هیچ تکلفی ، لنگها را گرفت و لخت شد و وارد گود شد. میان داری کرد و ورزش سختی هم داد و دعا هم کرد و بالا آمد و پهلوی ما نشست. نمیدانم خود آقا تختی یا کسی به افتخار او آن شب شام داد. چلو کباب و ماست و تکه ای نان. همه مشغول صحبت کردن و شام خوردن. تختی اما نمی خورد. مرشد و میان دارها یکی یکی می آمدند و تختی را به غذا خوردن دعوت می کردند و همه متعجب از نخوردنش . بعد از اصرارها آقا تختی نان را برداشت و به ماست می زد و می خورد. من که غذایم تمام شده بود رفتم نشستم جلوی تختی گفتم : آقا تختی چرا نمی خوری ؟ خب برای شما آوردند؟ همه دارند می خورند ؟ تختی بعد از مکثی دو طرفش را نگاه کرد و سرش را جلو آورد و با صدای کلفتش به من گفت : ( پدر آرام اشک می ریخت ) چی میگی عباس آقا !؟ چه جوری بخورم ؟ من که الان اینجا نشستم ، میدونم یعنی مطمئنم که تو محله مون دو تا خونه اون ور تر همین نون رو هم ندارن بخورن ، اون وقت تو به من میگی چلو کباب بخور !؟تختی اون شب غذاشو نه خورد و نه برد." قرضه ملی و کمک به زلزله زدگان بوئین زهرا وقتی استعمار انگلستان و متحدانش در مبارزات ملی شدن صنعت نفت دولت ملی را تحت فشار گذاشتند ، دکتر مصدق برای جبران کسر بودجه روی به مردم آورد و با پخش اوراق قرضه ملی از مردم کمک خواست و ازکمکهای بی شائبه هزاران هزار زنان و مردان میهن پرست از همه اقشار ملت قهرمان ایران برخوردار گردید که نام حاج حسن شمشیری قهرمان بزرگ قرضه ملی در صدر خریداران اوراق قرضه ملی و فعالیتها و جان فشانیهایغلامرضا تختی در پخش اوراق قرضه ملی در بین مردم به چشم می خورد. در شهریور 1341 در فاجعه زلزله بوئین زهرا جهان پهلوان تختی با همکاری کمیته جبهه ملی دانشگاه تهران به جمع آوری پول و وسائل برای زلزله زدگان پرداخت و با محبوبیت فوق العاده ای که بین مردم داشت ، توانست کاروانی از کامیون محتوی وسائل اولیه لازم و مبلغ قابل توجهی پول برای زلزله زدگان جمع آوری کند.در این روزها تهران بزرگ شاهد مناظر هیجان انگیزی بود .تختی همراه با سایر ورزشکاران ملی و دانشجویان دانشگاه تهران در خیابانهای پایتخت به جمع آوری پول و هدایا پرداخت و پلاکارد کوچکی با مضمون "تختی برای زلزله زدگان بوئین زهرا آماده پذیرش همه نوع هدیه است" در دستش بود. مردم از این کار استقبال گسترده ای کردند. در یکی از خیابانهای تهران بلیط فروشی که پس از چند ساعت تلاش موفق شده بود بیست ریال بدست آورد ، آن را تقدیم قهرمان محبوب خود کرد و گفت : " آقاتختی ، این هم کمک من " در جائی دیگر پیرزنی در مقابل تختی ایستاد و گفت : " شصت سال تمام است که چادر بر سر دارم ولی من چیزی ندارم برای کمک به زلزله زدگان بشما بدهم . پس از سالها با حجاب بودن چادر خود را بشما میدهم..." وچادر خود را بهتختی داد. جهان پهلوان در حالی که می گریست ، چادر را برداشت و از پیرزن خواهش کرد که آن را پس بگیرد. پیرزن چادر را که تختی به او داده بود دوباره روی هدایا انداخت و با لحن مادری که از حرف گوش نکردن فرزندش بی حوصله شده گفت : " مرحمت خشک وخالی که فایده ندارد ، پسرم" پیرزن وقتی با تردید دوباره پهلوان مواجه شد ، خشمگینانه گفت : " یعنی ما فقیر بیچاره ها حق نداریم." در اینجا بود که صورت پهلوان یک دفعه رنگ به رنگ شد و گفت : " شما را به خدا این حرف را نزنید ، شما از هر ثروتمندی ثروتمند ترید.، حق دار ترید ، چون که بلند نظر تر و با گذشت ترید." کیهان ورزشی خبر این رویداد را با عنوان " تختی ، گوهر گرانبهای ملت ما " در شماره بیست و چهار شهریورماه 1341 خود چنین آورده است ." جوانمردی ، فتوت و صفات انسانی تختی که ریشه در اعتقادات و باورهای عمیق او داشت هرگزبه عرصه های اجتماعی و برخوردهای مردمی وی محدود نمی شد.جهان پهلوان این سلاله خلف " پوریای ولی "در میادین ورزشی و رقابت های جهانی نیز منش والای خود را به نمایش می گذاشت." و جهان پهلوان تختی فاتح سکوهای رفیع کشتی جهان در نخسین دوره مسابقه های کشتی آزاد قهرمانان جهان در هلسینکی در سال 1951در سن بیست و یکسالگی بدریافت مدال نقره نائل گشت وبعد به ترتیب در مسابقات المپیک هلسینکی 1952 مدال نقره ، جشنواره ورشو 1953 مدال نقره ودر دومین دوره مسابقات جهانی در ورشو1955 مدال نقره . در بازیهای المپیک ملبورن ( استرالیا) 1956که در آذرماه1335 برگزار شد ، تختی یک بار دیگردر وزن هفتم ( 87 کیلو گرم ) به مصاف رقبایی از شوروی ، امریکا ، ژاپن ، افریقای جنوبی ، کانادا و استرالیا رفت و با شکست تمامی حریفان اولین نشان طلای خود را به گردن آویخت. این برای اولین بار بود که دو قهرمان از آمریکا و شوروی در یک سکوی معتبر جهانی پائین تر از حریف ایرانی قرار می گرفتند. جمع مدالهای غلامرضا تختی در بازیهای المپیک ، قهرمانی جهان و بازیهای آسیایی هشت مدال بود (چهار طلا و چهار نقره) . تختی اولین کشتی گیر ایرانی است که موفق شد در سه وزن مختلف صاحب مدال های جهانی و المپیک شود. جهان پهلوان تختی در میادین ورزشی و رقابت های جهانی نیز جوانمردی ، فتوت و صفات انسانی و منش والای خود را به نمایش می گذاشت. الکساندر مدوید ، کشتی گیر بزرگ روسی و رقیب تختی پس از مرگ وی گفته است : « من نمی دانم به چه شکلی عظمت او را بیان کنم ، چرا که او چیزهای بسیاری به ما آموخت و من هنوز هم به ورزشکاران مملکتم می گویم که وقتی روی تشک کشتی می روید ، اول اخلاق را رعایت کنید و اگر توانستید از این ورزش در راستای اخلاق و صداقت و درستی بهره ببرید. چنین ورزشی است که به درد انسان می خورد ، نه چیز دیگر. » مدوید خاطره جالبی از تختی دارد : « در سال 1962 در تولیدوی آمریکا من و تختی دیدار نهائی را برگزار کردیم. در جریان مسابقه ها ، پای راست من به شدت ضرب دیده بود و روحیه ام را خراب کرده بود. من فکرم متوجه تختی بود که باید با این پای ناجور با او مبارزه می کردم ، به راستی من تا آن موقع از خصوصیات اخلاقی ، رفتار و کردار انسانی و والای تختی خبرنداشتم.امادر آنجا به عظمت ، انسانیت و جوانمردی تختی پی بردم و تحت تاثیرآن قرار گرفتم. او که شنیده بود پای راست من ضرب دیده با این پا به خوبی رفتار کرد و هر گز نخواست با گرفتن این پا مرا زجردهد. او تا پایان بازی ، مرد و مردانه تمیز کشتی گرفت و از پای آسیب دیده من استفاده نکرد و مرا غرق اعجاب و تحسین کرد. تختی با این کار فوق العاده اش نشان داد که یک پهلوان واقعی است. بعد از این واقعه ، ما به صورت دو دوست درآمدیم .او همیشه مرا دوست می داشت. او ملت خودش را هم دوست می داشت و فکر می کنمتختی اصلا برای ملتش زندگی می کرد.» جهان پهلوان تختی که با تیم کشتی از مسابقات جهانی یوکوهاما در سال 1340برمیگشت و همه قهرمانها مشغول ابراز احساسات بودند اما تختی گفت : " من افتخار می کنم که عضو جبهه ملی هستم." کیهان تیتر زد: « تختی به عضویت جبهه ملی در آمد.» همین واکنش ها نشان میداد که جهان پهلوان طرف مردم است. اینطور شد که مردم و بویژه روشنفکران و دانشجویان و جوانان متوجه شدند که تختی از خودشان است. تختی از همان کودکی حالت ضدیت با حاکمیت های استیدادی در ذهنش ایجاد شده بود که از همان موقع احساس می کرد که باید از مظلومان حمایت کند وگرنه ظلم ادامه پیدا می کند و در نتیجه حقوق جامعه ضایع می شود. تختی و کینه شاهانه جهان پهلوان تختی از هنگامیکه بعضویت شورای مرکزی جبهه ملی ایران در آمد مورد دشمنی وحسد وکینه محمد رضا شاه و رژیم فاسد استبدادی قرار گرفت . عوامل رژیم که از یک طرف در اثر محبوبیت فوق العاده جهان پهلوان و وحشت از انعکاس خبر بازداشت وی از این کار سر باز می زدند و از طرف دیگر انواع تشبثات آنان برای منحرف کردن وی مواجه با ناکامی میشد مرتبا او را تحت نظر داشتند و سعی می کردنداز طریق دستگاه فاسد ورزشی او را تحت فشار قرار دهند. بعد از رفراندوم قلابی ششم بهمن شاه که دوستان تختی و اعضای شورای مرکزی جبهه ملی زندانی شده بودند ، تختی حال و قرار نداشت و مرتب به ملاقات زندانیان میرفت و با حجب و حیای ذاتی خود از این که او را بازداشت نکرده اند ابراز شرمندگی و ناراحتی میکرد. در شرایط خفقان آن روز فعالانه با سایر اعضای دستگیر نشده شورا و سازمانهای استان تهران همکاری مینمود. در یکی از مراسم سازمان تربیت بدنی که پهلوان و قهرمانان را به دربار می بردند و از دست شاه مدال و نشان می گرفتند ، وقتی شاه مدال جهان پهاوانتختی را به گردنش می انداخته است ، با استهزاء به تختی میگوید « شنیدم ملی شده اید. » جهان پهاوان بی درنگ پاسخ میدهد : « مگر اعـلـیحضرت ملی نیستند. » در دیدارهای ورزشکاران که جهان پهلوان نزد شاه رفته است ، هیچ تصویری وجود ندارد که نشان دهد که تختی دست شاه را بوسیده باشد. حتی وقتی ورزشکاران نزد شاه می رفتند ، به دفعات تختی اجازه نمی داد که اورا بگردند و بازرسی کنند. او میگفت که : « اگر من بد هستم ، داخل نیایم و چنانچه مرا قبول دارید ، می آیم.» به هیچوجه به شاه تعظیم و تکریم نمی کرد. حتی وقتی تیم کشتی عازم ژاپن بود و جلوی شاه رفته بودند ، شاه بهتختی نگاه کرده و گفته بود: « شما تا کی میخواهی کشتی بگیری؟!» شاه خیلی مایل بود که تختی از صحنه ی کشتی هم کنار رود.تختی جواب داده بود « تا موقعی که مردم بخواهند کشتی میگیرم.» در سال 1342 جهان پهلوان تختی از حضور در مراسم سازمان تربیت بدنی که طی آن پهلوان کشور و سایر قهرمانان به دربار میروند سر باز زد و امتناع خود را علنا اعلام نمود. از این زمان بنا بر دستور شخص " آریا مهر ! " مختصر حقوقی را که تختی بعنوان مربی ورزش راه آهن دریافت میداشت قطع کردند و مدتی از شرکت تختی در فعالیتهای ورزشی جلوگیری بعمل آوردند و تختی فقط باین اکتفا میکرد که بعنوان تماشاچی در مسابقات ورزشی شرکت جوید. ولی در هر مسابقه ورزشی مردم شعار " تختی" "تختی" را سر میدادند و کلیه مراسم تحت الشعاع وی قرار میگرفت. در یکی از مسابقات که با حضور غلامرضا برادر شاه انجام میشد حضور تختی مواجه با ابراز احساسات شدید و همه جانبه عموم مردم شد . مردم شعار " تختی " "تختی "را بعنوان حربه ای علیه رژیم به کار می بردند. آن شب از تمام قسمتهای سالن بسوی تختی آمدند و مدتی بیش از سه ربع ساعت جریان مسابقه قطع شد و نظم سالن بهم خورد. پلیس دخالت کرد ولی احساسات مردم نسبت به تختی پایانی نداشت. ناگهان جمعیت خطاب به شاهپور غلامرضا شعار داد: « سلطان تخت ایران ـ غلامرضا تختیه » غلامرضا پهلوی ناگزیر سالن را با عصبانیت ترک گفت و مسئولین سالن از جهان پهلوان خواستند که برای تسکین احساسات مردم پشت بلندگو قرار گیرد. از این پس حتی از حضور تختی در مسابقات بعنوان تماشاچی نیز جلوگیری بعمل آوردند و از این ببعد شعار مردم در مسابقات ورزشی به جمله " پس تختی کو ؟ "بدل شده بود. از طرف دیگر محمد رضا شاه در صدد تطمیع جهان پهلوان بر امد. در جریانات انتخابات فرمایشی مجلس بیستم پیشنهاد نمایندگی مجلس باو شد ولیتختی قبول نکرد. بعدا پیشنهاد شهرداری تهران به تختی داده شد . جهان پهلوان آن را هم رد کرد و به دوستانش گفت : « ما را هم مثل دیگران آلوده می کنند. ما نمی توانیم زیر بارحکومتهای فردی که بکن ، نکن میگند برویم. ما صاحب نظر هستیم.اگر بخواهیم با جمع کار کنیم خودمان تصمیم می گیریم. روزی اگر موقع آن رسید و مردم گفتند ، بسیار خوب ، ولی کسی که آدم را نصب میکند، همان طور هم می تواند عزل کند . در نتیجه ما این کار را نمی کنیم.» این گفتهتختی را بعد به اسدالله علم و شاه دادند و گفتند که تختی زیر بار نمی رود. یک روز آقای خرم صاحب پارک ارم بدستور آقای قره گز لورئیس تربیت بدنی کیفی را به جهان پهلوان نشان داده و میگوید « ما امانتی داریم که میخواهیم خدمت شما بدهیم و دوست داریم که آن را قبول کنید. شما خودت لوطی هستی و می دانیم که شخصا نیاز نداری ، ولی آن را به مردم بدهید. مردم از شما انتظار دارند.» جهان پهلوان نگاهی به کیف پر از اسکناس کرده و میگوید « من به هیجوجه به این امر راضی نیستم ، این پولها چیزی نیست و من زیر بار این حرفها نمی روم. من یک عمر آبرویم را حفظ کردم و به هیچوجه نیاز ندارم و اگر هم نیاز داشته باشم ، افرادی که با من هستند مرد تر از دیگران هستند و پول سالم تر هم دارند و به هر کدام که بگویم جور مرا می کشند. پول سالم باید گرفت ، پول ناسالم به درد من نمی خورد. ما از این پولها نمی گیریم.» جهان پهلوان تختی در سال 1340 در بازگشت از مسابقات جهانی ژاپن مواجه با استقبال بی نظیرجوانان و دانشجویان و سایراقشار ملت ایران شد و ضمن پیامی خطاب به آنان گفت : « من با قلبی شاد از ژاپن بازگشته ام و اینک بهمه هموطنان عزیزم که نسبت بمن و موفقیت هائی که بدست آورده ام محبت می ورزند ، درود می فرستم. با خوشحالی فراوانی که هر گز در من وجود نداشته است بشما عزیزانم که چشم براه پیروزی برادران خود بوده اید بهترین احساساتم را تقدیم می دارم . از محبت های بی پایان شما اشک در چشمانم حلقه زده است. اگر نمی توانم کلمات را بدرستی ادا کنم ، دلیل آنست که غرق در محبت های شما مردم دوست داشتنی شده ام. من خود را از از شما میدانم و بدون شک این پیروزی در درجه اول متعلق به شما خواهران و برادران عزیزم است. در این هنگام که با قلبی مسرور بمیان شما بازگشته ام بهمه جوانان وطنم توصیه میکنم که از شکست نهراسند. من چندین بار شکست خوردم ، اما هیچگاه از پای ننشستم و اینک می بینید که با شادمانی عمیقی از صمیم قلب برایتان پیام میفرستم . آرزو میکنم خواهران و برادرانم از سعی و کوشش دست نکشند ، همیشه امیدوار باشند که سرانجام پیروز خواهند شد و نیروی آنها بر آنچه سر راهشان بوده است غلبه خواهد کرد... بنظر من اگر جوانان از هر مسئله کوچکی نومید شوند ، راه ناصوا� سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 587]
-
گوناگون
پربازدیدترینها