واضح آرشیو وب فارسی:قدس آنلاین: قدس آنلاین - یزد: "همه چیز توی زندگیم خوب بود، هیچ کم و کسری نداشتم، وضع مالی پدرم خیلی خوب بود تا اینکه"....به گزارش قدس آنلاین از یزد ، به نقل از معاونت اجتماعی پلیس یزد ،تحصیلاتم را در رشته کامپیوتر تمام کردم و در شهر یک آموزشگاه کامپیوتر راه اندازی کردم؛ کارآموزان زیادی داشتم کارم خوب بود و درآمد خوبی هم به دست میآوردم، جدا از این حرفها چون وضع مالی پدرم خیلی خوب بود از نظر مالی هیچ کم و کسری نداشتم. حدود 2 سال پیش بود که یکی از شاگردهای کلاسم که خانم جوانی بود توجه من را به خودش جلب کرد و او هم به من اظهار علاقه کرد و کم کم با هم دوست شدیم. "فرشته" چند سالی از من بزرگ تر بود ولی خیلی به من اظهار علاقه میکرد توی این دوستیها و رفت و آمدها بود که فهمیدم فرشته قبلا ازدواج کرده و از همسر اولش جدا شده است. اما این چیزها برای من مهم نبود ما به هم علاقه پیدا کرده بودیم. بعد از گذشت چند ماه فرشته به من پیشنهاد ازدواج داد، من هم با خوشحالی پذیرفتم و شب که به خانه رفتم موضوع ازدواج با فرشته را بی کم و کاست برای مادرم تعریف کردم و گفتم که می خواهم با او ازدواج کنم. مادرم وقتی از شرایط فرشته باخبر شد مخالفت کرد و گفت: "تازه اگه من راضی بشم بابات به هیچ وجه قبول نمیکنه". اما من که یک دل نه صد دل عاشق شده بودم گفتم "با پدر صحبت کن اگر تو بهش بگی حتما قبول می کنه". پدرم آخر شب به خانه آمد و مادر با او صحبت کرد و با مخالفت بسیار شدید پدرم مواجه شدم. اما من دست بردار نبودم و فقط به فرشته و زندگی با او فکر می کردم؛ دیگر شب و روز نداشتم، آن قدر اصرار کردم و پدر و مادرم را تهدید کردم تا دست آخر پدرم با گذاشتن یک شرط قبول کرد. پدرم شرط گذاشت که اگر من با اون دختر ازدواج کردم باید قید همه چیز را بزنم. پدرم گفت "باید بدونی من و مادرت به این ازدواج راضی نیستیم اگر با فرشته ازدواج کردی من هیچ حمایت مالی از تو نخواهم کرد و همه امکاناتی را که به تو داده ام ازتو خواهم گرفت." من همه شرط ها را پذیرفتم و با فرشته ازدواج کردم. بعد از گذشت یک هفته فرشته از من خواست که با پدر و مادرم رفت و آمد نکنم و با آنها قطع رابطه کنم، من هم قبول کردم. چند ماهی از زندگی گذشته بود که تازه متوجه رفتارهای مشکوک فرشته شدم. فرشته همیشه سرش داخل موبایل بود و در گروه های مختلف عضویت داشت و نمی گذاشت من هم از کارش سر در بیاورم؛ بر سر همین موضوعات چندین بار با هم قهر کردیم و من به خانه پدر و مادرم رفتم و دوباره بعد از گذشت چند روز برمی گشتم تا شاید که او سر عقل بیاید. ولی اوضاع ما بدتر از این حرف ها بود. فرشته با دوستهایش خیلی رفت و آمد داشت و همیشه به قرار و مهمانیهای مختلف می رفت و من هم برای حفظ آبرو تحمل می کردم و هیچ چیز نمی گفتم. کمکم متوجه شدم همسرم به پارتیهای شبانه می رود تازه وقتی هم در مورد این رفتارهایش به او اعتراض می کنم با پرخاشگری تمام و عصبانیت با من برخورد می کند. چند شب پیش بود که فرشته را تا محلی که قرار بود آنجا پارتی شبانه برگزار شود تعقیب کردم "باورم نمیشد پسر و دختر، زن و مرد با هم وارد آن خانه میشدند تا در مهمانی شبانه یا به اصطلاح خودشان پارتی شرکت کنند". "دیگه نمیدانم باید چیکار کنم، به حرف پدر و مادرم گوش ندادم آنها را از خودم رنجوندم؛ همه چی توی زندگیم خوب بود، وضع مالی پدرم خیلی خوب بود، هیچ کم و کسری نداشتم تا اینکه پای فرشته توی زندگیم باز شد".
پنجشنبه ، ۲۹بهمن۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: قدس آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 6]