واضح آرشیو وب فارسی:کبنانیوز: نه تنها آ سید باقر! (که می دانم به خوبی از این درد و نیاز به آن رنسانس آگاه است)، بلکه هر کس دیگری که بتواند در این راه گامی بردارد، شایسته ی توجه و همکاری ماست.کبنانیوز؛ مهدی غفاری ١. پیش از هر چیز باید بگویم که در شرایط حاضر و از میان نامزدهای کنونی، آقای موسوی را به عنوان بهترین گزینه ی ممکن برای حضور در انتخابات و (در صورت اقبال عمومی که تا حد زیادی از آن برخوردار است) راهیابی به مجلس می دانم. تا این لحظه که نوشته یِ کوتاه زیر را می نویسم، شورای نگهبان از این بهترینِ نامزدِ ممکن (یعنی کارآمد ترین وبا تجربهترین فرد ممکن در این عرصه) یک ناممکن ساخته است. دوستان و یاران نزدیک او البته هنوز هم به تأیید صلاحیتش امیدوارند. من هم امیدوارم البته نه به شورای نگهبان بلکه به خودِ ایشان. باشد که بدبینی کسانی چون من جای خود را به خوش بینی این دوستان دهد و آقای موسوی (همانگونه که بسیاری از مردم دوست دارند) به رقابت بازگردد. آن وقت ماییم و آن رأیی که به نام او در صندوق می ریزیم تا نه تنها در بویراحمد (خانه ی پدریمان)، کار از اینکه هست بد تر نشود بلکه شعله ی امیدی برافروخته شود به راه روشن فردایی که ای کاش زود تر برسد. ٢. اگر چنین شد که چه خوب! راه و روال کار همان است که باید باشد. موسوی به میان مردم می آید و صلاحیت واقعی خود را در میان آن ها به محک می گذارد. انتخابات (البته در سطح گفتمان سیاسی موجود و مسلط) به معنای درست کلمه رقابتی می شود و علیرغم معضلات همیشگی خود (یعنی معضلاتی که برآمده از فقدان نظام درست حزبی در مملکت اند و از نشانه هایش می توان به نبود نگاه کلان نگرِ ملی و فدا شدن آن در پای قوم گرایی و باند بازی و فساد اشاره کرد)، فرصت طرحِ درستِ خواسته های سیاسی – اقتصادی –اجتماعی را به نخبگان و مردم می دهد. ای بسا از درون همین فرصت و با انتخاب کسی چون موسوی امکان پیگیری و تحقق بخشی از آن ها فراهم گردد. ٣. اما اگر نشد، چه؟ چه باید کرد؟ دو رویکرد و سه راه پیش پای هواداران موسوی ست. رویکرد نخست ایجابی ست و رویکرد دوم سلبی. رویکرد ایجابی از دو راه شدنی ست؛ یکم قهر با صندوق ها و عدم شرکت در این عرصه به خاطر نبود نامزدی چون موسوی که بتواند برآورده کننده یِ خواسته های اصلاحی – توسعه طلبانه یِ مردم باشد. دوم مشارکت اعتراضیِ فعال در این عرصه که تفاوتش با قبلی در دو ویژگیِ فعال بودن و اعتراض است. یک مثالش آمدن و رأی دادن به نام موسوی ست. اما رویکرد سلبی تنها یک راه دارد؛ (راه سوم) آمدن پای صندوق ها، نه گفتن به راه و روش های بنیادگرایانه و ارتجاعی با رﺃی دادن به نامزد مورد اجماع شورای هماهنگی اصلاحات و میز انتخابات استان. پیشنهاد بسیاری از دلسوزان ایران در انتخابات اخیر همین گزینه یِ سوم است. ۴. البته راه سوم باید از شیوه ی درست خود دنبال شود. این درست که نمی توان همه را با یک ایده و در سایه ی یک انتخاب کنار هم نگاه داشت اما می توان اکثریت را با قدرت و به درستی با خود همراه کرد. فرصت ها چون ابر در گذرند و امکان انجام موفقیت آمیز یک کار درست سیاسی که سنجیده و با حساب کتاب باشد، در این فرصت کم بسیار سخت اما شدنی ست. راه و روال انجام این کار را گرگ باران دیده ای چون موسوی یا انسان فرهیخته ای چون مندنی پور و دیگر دوستان شاخص اصلاح طلبی که برخی را تنها به نام می شناسم اما تعدادشان کم نیست، به خوبی می دانند و نیازی به گفتن نیست. امتحان واقعی اینجاست. در پایان روز انتخابات اگر دشمنان دموکراسی شکست بخورند، کسی برای نخبگان دلسوز و پر تلاش هورا نمی کشد اما اگر بازی را ببرند، همه با انگشت اشاره در پی یافتن مقصران می گردند. و بدا به حال ما اگر آن انگشت ها به سمت ما نشانه رفته باشند. سیاست ورزی واقعی اینجاست. ۵. بد ترین گزینه ی پیش روی اصلاح طلبان (و نه فرصت طلبان یا شبه اصلاح طلبان) اختلاف نظر، دگر اندیشی و چند سلیقگی نیست بلکه بد سلیقگی، سردرگمی، چند دستگی، شکاف و رواج بازار تهمت و تخریب علیه همدیگر است. باید بدانیم که انتخاب یک نماینده حتی اگر همان کسی باشد که می خواهیم، تنها و تنها آغاز راه اصلاح است. اگر قرار است رأیی دهیم و انتخابی کنیم و بعد هم برگردیم به خانه هایمان، یک عده ای نامش را نصیب خود کنند و عده ای دیگر نانش را بخورند (یعنی به قدرتی دست یابند)، بعد هم انتظار داشته باشیم که نماینده با دستانی معجزه گر همه یِ مشکلات را حل کند، همان بهتر که همین امروز بی خیال شویم و به فکر نان باشیم که (تجربه ی تاریخی بارهای بار نشان داده که) خربزه آب است. این هشداری ست به همه یِ ما اگر این قصه را به همان اندازه که در زندگی ما و خانواده هایمان اثر دارد، جدی گرفته و می گیریم. پس بکوشیم تا چنین نکنیم. ۶. در آخر آنکه من ضمن به احترام به آقای موسوی، نه ایشان بلکه هیچکس را اسطوره یِ اصلاحات نمی دانم. به باور من کسی که این تعبیر متناقض را به کار می برَد یا نمی داند اسطوره یعنی چه؟ یا نمی داند معنای درست اصلاحات چیست؟ به راستی مگر می توان خود را اصلاح طلب دانست اما در عرصه ی سیاسی که جنگی ست بر سر قدرت (ولو قدرتی برای بهبود امور)، به دنبال اسطوره بود؟ مگر اصلاحات در عرصه ی سیاسی دنبال راهی برای درمان همین درد تاریخی نیست که ای مردم! از هیچکس بت نسازید؟ روح اصلیِ اصلاح در سیاست جز این نیست که هیچ اندیشه و هیچ انسان و هیچ مرامی از خطا و اشتباه مصون نیست، و بت نیست، و اسطوره نیست و مراد نیست. و بر همین اساس نباید و نشاید که قدرت را به تمامی و برای همیشه و بی نظارت به دستش سپرد و باید تیغ تیز نقد را بر سرش هماره نگاه داشت و زمینه های فرو کشیدنِ بدون خشونتش از تخت قدرت را پیش بینی کرد و از این قبیل. این نطفه ی دموکراسی در حوزه یِ اندیشه است. البته می دانم که بسیاری از کسان اینگونه می گویند تا از مهر و علاقه همینطور میزان اعتمادشان به سید باقر گفته باشند (که در جای خود قابل احترام است) اما نباید از یاد برد که وقتی از اسطوره سخن می گوییم، باری به بزرگی دنیا را بر دوش او می گذاریم که نه انصاف آن را ایجاب می کند، نه اخلاق آن را روا می دارد و نه عقل آن را می پذیرد. اگر او را دوست داریم، اینگونه به او جفا نکنیم. ٧. برای برون شد از این عقب ماندگی تاریخی که ما و سرزمینمان به آن مبتلاییم، نیازمند یک رنسانس تمام عیاریم. ممکن است هر یک از ما در دغدغه ها یا اولویت هایی که داریم با هم متفاوت باشیم اما همگی از یک درد مشترک رنج می بریم؛ درد بزرگ توسعه نیافتگی! که علیرغم برخورداری از منابع ثروت منطقه ای – انسانی، همچنان آزار دهنده است. نه تنها آ سید باقر! (که می دانم به خوبی از این درد و نیاز به آن رنسانس آگاه است)، بلکه هر کس دیگری که بتواند در این راه گامی بردارد، شایسته ی توجه و همکاری ماست.
دوشنبه ، ۲۶بهمن۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: کبنانیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 33]