واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: شما سرطان روان دارید!
وسواس، بيماري و اختلال مزمني است شامل افكار يا رفتار تكراري آزاردهندهاي كه فرد را به سمت انزوا سوق ميدهد.
نویسنده : سجاد علمرداني*
اين بيماري كه فرد را از نظر فيزيكي و رواني آزار ميدهد به دلايلي اعم از سبك زندگي غلط، تربيت نامناسب، عقايد خيلي منضبط و خشك و عوامل فرهنگي برميگردد. بيماري وسواس فرد را از جنب و جوش و تلاش و كارهاي لذتبخش انداخته و او را دچار يأس و نااميدي ميكند. اين اختلال وقتگير بوده و فرد را در زندگي روزمره، تعاملات شغلي، اجتماعي يا خانوادگي دچار نابساماني كرده و فرد نميتواند شرايط هيجاني پايداري با اطرافيان داشته باشد. او بيشتر اوقات نگران است. براي مثال: فرد مدام نگران دستي است كه به زعم او دائماً ميكروب با خود حمل و به دستگيره در يا ريموت تلويزيون منتقل ميكند و او خود را ملزم ميداند كه اين وسايل را پاكيزه كند تا هم خود و هم ديگران دچار بيماري يا مشكل نشوند. كسي كه بيش از يك ساعت در طول روز در حال چك كردن دستگيره يا ابزار كار ديگران يا جوراب و كفش و ظرف و... است، دچار اختلال وسواس بوده و طبيعتاً زندگي عادي و روزمره او به هم ميخورد. شيوع و شروع سرطان رواني شايد به جرئت بتوان گفت كه هماكنون وسواس بعد از افسردگي، اعتياد و ديگر رفتارهاي ضد اجتماعي سومين مشكل و اختلالي است كه در همه سطوح افراد را تهديد ميكند و چون يك بيماري پيشرونده است، ميتوان آن را سرطان بدخيم رواني ناميد. شيوع اين اختلال 2 الي 3 درصد در جمعيت عمومي است اما آمار دقيقي در كشور ما در رابطه با اين مورد ارائه نشده است. با توجه به شواهد و ادله موجود در فضاي پژوهشي كشور، احتمال ميرود اين اختلال در جمعيت عمومي ايران بالا باشد. 12 تا 16 سالگي در مردان و 18 تا 26 سالگي در زنان سنيني هستند كه حساسترين و بحرانيترين زمان براي جذب يا دچار شدن به اين اختلال دهشتناك است كه دام بزرگي بر سر راه زندگي عادي و استاندارد عمومي محسوب ميشود. بيشترين آمار وسواس در ميان چه كساني است؟ بيشترين افرادي كه دچار اين بيماري ميشوند زنان خانهدار و افرادي هستند كه تحصيلات آكادميك دارند. علت آنكه باسوادها بيشتر دچار وسواس ميشوند، در نوع بينششان نسبت به بحث بهداشت و تحليل نادرست و تحريفهاي شناختي - ذهني آنهاست. اما در مورد زنان و مادراني كه بيشترين ساعات عمرشان را در خانه سپري ميكنند و با توجه به اينكه وسواس و افسردگي اختلالهايي همبود (كنار هم، با هم، يكي علت ديگري يا برعكس) هستند، ميتوان انتظار داشت كه مادراني كه افسردگي دارند به مراتب بيشتر دچار بيماري وسواس ميشوند تا مادراني كه افسرده نيستند. مادران افسرده و تربيت نامناسب كودكان از قضا زناني كه افسردگي دارند و به تبع آن احتمالاً دچار وسواس هستند، فرزنداني دارند كه تا شش سالگي در اكثر موارد در كنار مادران خود بوده و نظارهگر رفتار، اعمال و گفتار آنها هستند و با توجه به تقويت جانشيني كه ميشوند، سعي در تقليد بهترين رفتار شخص دلبسته خود (مادر) دارند. در نتيجه احتمالاً در آينده نه چندان دور، دچار مشكلاتي اعم از دست شستنهاي تكراري و حساسيتهاي تقارني در اشيا يا دنياي خيالي خود ميشوند. براي مثال، كودكان پنج يا شش سالهاي كه وقتي قسمتي از بدن آنها به شيئي اعم از ميز يا چارچوب در برخورد ميكند، به سرعت و بدون وقفه آن طرف ديگر بدن خود را به آن شيء رسانده و با آن تماس ايجاد ميكنند. روانشناسان به اين عمل رفتار آييني يا جبري ميگويند. يعني فرد براي اينكه از اضطراب ناشي از افكار مكرر و آزاردهنده (دست يا پايم به چيزي خورد، چرا آن طرف هم نخورد؟) رها شود، دست به رفتارهايي كليشهاي (برخورد آن طرف بدن با شيء خاص) ميزند تا استرس و اضطراب ايجاد شده را كاسته و احساس آرامش كند. پس در اولين اولويت ميتوان اين را ذكر كرد كه تربيت ناصحيح يا رفتار غلط والدين به ويژه مادر (چون بيشترين ساعات در كنار اوست) است كه شرايط و نوع نگرش و رفتار كودك را در آينده رقم ميزند. در رده دوم عوامل عدم شناخت والدين از فرزندانشان و بصيرت كافي از آنان است كه باعث ميشود با ايجاد فشارهاي رواني، شرايط زندگي را براي كودكان سخت و سختتر كنند و اين استرس توليد شده خود را در قالب وسواس و رفتاري كليشهاي براي كاستن استرس نشان ميدهد. به عنوان مثال، كودكي كه ناايمن بوده و از روحيه خوبي برخوردار نيست در اثر فشار والدين به انجام دادن تكاليف مدرسه به طور كامل، دچار استرس شده و احتمالاً در درس تمرين املا فقط يك خط تمرين املا كند و پي در پي آن سطر را پاك كرده و دوباره بنويسد تا در اثر اين فشار و استرس وارد شده اولاً مستعد اختلال وسواس شديد در دوره نوجواني و جواني شود، ثانياً تكوين سالم شخصيتي نداشته و آرامآرام شرايط را براي خود و اطرافيان براي تعامل صحيح تنگ كند. وسواس الزاماً ارثي نيست در اكثر موارد افراد استدلالهاي اشتباهي از ارثي بودن وسواس دارند. به طوري كه حتي در سايتها و نشريات معتبر به كثرت اين مورد را مشاهده كردهام كه گفته شده بيماري وسواس ارثي است و از طريق خانواده مادري به ارث برده ميشود. اين منطق تا حدودي غلط و از نظر علمي اشتباه است. در ابتدا بايد گفته شود كه اختلال وسواس با شخصيت وسواسي فرق دارد و كسي كه شخصيت وسواسي دارد درمان آن مشكل و گاهي غيرممكن است، چرا كه در ذره ذره وجود و سلول فرد ريشه دوانده و ديگر بينشي وجود ندارد كه فرد به توصيههاي ديگران يا درمانگر گوش فرا دهد. چيزي كه بيشتر مواقع در نزديكان، آشنايان يا خانواده خود ميبينيم، اختلال وسواس است كه اين افراد آگاهي كاملي از شرايط خود داشته و بيهوده بودن اعمال خود را قبول دارند اما به دليل وجود اضطراب بيش از حد نميتوانند شرايط را رها كنند. وسواس مجموعهاي از افكار و رفتارهاي تكراري بيمارگون است كه از طريق شيوههاي تربيتي (عدم كنترل رفتارهاي وسواسي) در سنين پايين از والدين به كودك منتقل ميشود و اين بيماري به ژن نهفته ميماند كه در مواقعي خود را با توجه به شرايط نشان ميدهد و شكل بارز و آشكار به خود ميگيرد. شيوع وسواس در كودكان به طور مشخص بيان نشده ولي حدوداً كمتر از يك درصد يا از هر 1000 كودك پنج نفر آن دچار اين عارضه ميشوند كه شايد در نظر اول براي خواننده اين سؤال پيش آيد كه اين موارد خيلي كم است كه بايد در پاسخ گفت اين پنج كودك در معرض تشخيص هستند اما بيشتر كودكان وسواسي ناشناخته ميمانند و از چرخه شناسايي خارج ميشوند. افت سريع تحصيلي در كودكان وسواسي براي شناخت اين كودكان نيازي نيست حتماً اطلاعات دقيقي از اين اختلال داشته باشيم. همين كه بدانيم اين كودكان از كثيف شدن ميترسند، مضطرب هستند و خيلي زود پرخاش ميكنند و زود به زود دستها و پاهايشان را ميشويند، ميتوانيم تشخيص دهيم كه احتمال آن هست كه در اثر تقويت اين عوامل با توجه به شيوههاي تربيتي مستبدانه، فرد از اين بيماري رنج ببرد. ممكن است والدين در خانه علائمي از اين عارضه مشاهده نكنند اما فرزند آنها دچار آن بيماري شده يا در شرف آن باشد. براي مثال، امكان دارد كودك دبستاني در مدرسه در اثر فشار نامناسب معلم، نشانههايي از وسواس اعم از زياد گريه كردن، تكرر يا عدم رفتن به سرويس بهداشتي، استفاده زياد از صابون يا قرمز شدن دست و صورت در اثر شست و شوي مكرر داشته باشد. همچنين نشانههايي شبيه بيقراري و عدم تماس جسمي از مؤلفههايي است كه بايد والدين وقتي به مدرسه رجوع ميكنند نسبت به پرس و جوي آن حساس باشند كه طبيعتاً در اثر اين رفتارهاي نامتعارف عملكرد تحصيلي كودك پايين آمده و او عملاً نميتواند مثل بقيه بچهها پيشرفت تحصيلي داشته باشد. زيرا همه دغدغه او به جاي درس خواندن صرف تميز كردن و كم كردن استرس خود است. شناخت والدين و رجوع به روانشناس در مواقعي كه والدين تشخيص دادند كه فرزندانشان در معرض وسواس هستند يا جوانههايي از وسواس را در آنها مشاهده كردند، بايد سريع به دنبال درمان باشند. در مورد كودكان، درمانهاي رفتاري يا كنترل شرايط توسط والدين و تحكم در برخي موارد (براي مثال: وقتي كودكش زود به زود دستش را ميشويد بايد گفته شود كه فرزندم بازيات را بكن و وقتي آن را تمام كردي در آخرين مرحله دستت را بشور) ميتواند چارهساز باشد. البته در شيوههاي خيلي بهتر ميتوان از تغيير بينشها و شناختها (شناخت درماني) استفاده كرد كه البته در اين مورد نياز به درك صحيحي از شرايط و سواد علمي است. در نهايت والدين بايد اين را بدانند كه فرزند آنها نبايد به اين بيماي دچار شود اما اگر شد ديگر سرزنش آنها فايدهاي ندارد و در عمل هم اشتباه است چرا كه كودكان تقصيري ندارند، اين والدين و شرايط موجود است كه اين بيماري را ساخته و پرورده ميكند. والدين بايد تا حد توان خود، شناخت از اين بيماري را افزايش دهند تا در شرايط لازم شيوههاي مقابلهاي براي پيشگيري يا درمان به كار برند. بهتر است پدر و مادرها در صورت مشاهده چنين علائمي در كودكانشان به يك روانشناس مراجعه و در اين مورد با ايشان مشاوره كنند. * روانشناس و مشاور خانواده
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۲۶ بهمن ۱۳۹۴ - ۲۱:۰۸
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 27]