تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):تکمیل روزه به پرداخت زکاة یعنى فطره است، همچنان که صلوات بر پیامبر (ص) کمال نماز ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815518916




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

نگاهی متفاوت به مجادلات مذهبی در باره قانون متحد الشکل شدن لباس در دوره پهلوی اول


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:


نگاهی متفاوت به مجادلات مذهبی در باره قانون متحد الشکل شدن لباس در دوره پهلوی اول وبلاگ > جعفریان، رسول - قانون متحد الشکل شدن لباس در سال 1307 ش شامل لباس روحانیون نیز می شد، و البته در قانون، مجتهدین و محدثین استثناء شده بودند. در سال 1314 ش بحث کشف حجاب در باره لباس زنان مطرح شد. رساله «اسلام خالص» توسط مبارکه ای در میان این سالها نوشته شده و در کل و با توضیحاتی موافق با قانون متحد الشکل شدن لباس است. به مناسبت در باره لباس و جنبه های دینی آن، لباس روحانیت و تاریخچه آن و لزوم اصلاح وضع با کنار زدن افراد بیسواد از جامعه روحانی، سخن گفته و در ضمن به آسیب شناسی و ارائه راهکار برای اصلاح وضع واعظین و روحانیون پرداخته است. در اینجا گزارشی از این رساله را مرور خواهید کرد. امیدوارم مفصل بودن آن را بر من ببخشید.


زندگینامه
سید محمدعلی مبارکه‌ ای (1316 ـ 1365 ق) از علمای دوره رضا شاه، منبری و نویسنده، و در عین حال مردی جهاندیده و نقاد مسائل اجتماعی است. از وی، دست کم رساله حجابیه او را می‌شناختیم که متن آن را عینا در رسائل حجابیه آورده‌ام. عنوان آن رساله «سرادق دوشیزگان و سعادت ایرانیان» است که به عنوان رساله‌ ی بیست و دوم در مجموعه رسائل حجابیه (ص 441 ـ 463) منتشر شده است. این اواخر کتاب «گزیده دانشوران و رجال اصفهان» از وی منتشر شد (قم، 1393 به کوشش رحیم قاسمی) که بر اساس عنوانی که برای آن انتخاب شده، هم در انتخاب شرح حالها، و هم در ارائه متن، «گزیده» است. به ویژه در متن، صدها مورد با سه نقطه ... مشخص شده که پیداست مطالب زیادی به عمد حذف شده است. شاید قدیمی‌ترین شرح حال از وی نوشته کوتاهی باشد که در «علماء معاصرین» (صص 305 ـ 310) است که از وی یاد کرده و بخشی از مطالب آثار او و نیز اشعارش را آورده است. پس از آن، مرحوم مهدوی در تذکره شعرای اصفهان (ص 312) در باره مرحوم مبارکه ای چنین نوشته است: مرحوم حاج سید محمد علی مبارکه‌ای از وعاظ معروف اصفهان بود، در حُسن بیان و طلاقت لسان در بین معاصرین کم نظیر می‌نمود … در ضمن مسافرت به مکّه معظمه مدتی در بمبئی ساکن شده، اهل مطالعه و تحقیق و تتبع و دارای کتابخانه آبرومندی بود. قدرت حفظ عجیبی داشت و کتب و رسائل چندی تألیف نموده که برخی از آنها را به طبع رسانیده است. آنگاه برخی از اشعار وی را به عنوان نمونه نوشته است. و امّا خود مبارکه‌ای شرح حال تفصیلی زندگی خود را نگاشته و نام آن را الشجرة المبارکه گذاشته است. خلاصه‌ای از این متن توسط آقای قاسمی در نیمه دوم کتاب گزیده دانشوران اصفهان درج شده است. آن متن از لحاظ زندگی شخصی یک روحانی، دغدغه‌های فکری و اجتماعی و شغلی، و نیز تاریخ فرهنگی و تمدنی ایران بسیار سودمند است. وی در آنجا بحث را از تولد خویش آغاز کرده، مسائل خانوادگی، رشد و بلوغ فکری، تحصیلات، ورود در عالم روحانیت، استادان و نیز ازدواج و خانواده و مسافرت‌های او و نیز مسائل مربوط به شغل او یعنی منبری بودن در آن آمده که بسیار مهم و دارای نکات ارزشمندی است. وی در شرح حال خود نوشت، گرچه کمتر سال و ماه ذکر می‌کند، امّا همین مقدار، به‌ویژه اطلاعاتی که در باره روحانیت بدست داده و در باره برخی از اکابر از علمای وقت از آخوند کاشی تا حاج شیخ عبدالکریم حائری و شماری دیگر یاد کرده، بسیار بسیار سودمند است. صرف نظر از آن شرح حال تفصیلی، مصحح کتاب «گزیده دانشوران اصفهان» نیز شرح حال مختصری همراه با یاد از تألیفات او که غالباً در باره اصفهان و شرح حال علمای این شهر است، بدست داده که مفید است. در آنجا نمونه‌ای از صفحات آثار وی، اجازات علما در فضائل علمی او، و گزارشی از درگذشت او و مطالبی که عبدالحسین آیتی در آیین اسلام وقت منتشر کرده، آمده است. در همان جا آمده است که فرزند ایشان سید کمال الدین صفایی متولد 1308 ش از پزشکان ساکن تهران است که آثار پدر را در اختیار مصحح «گزیده دانشوران اصفهان» قرار داده است. متأسفانه باید گفت آثاری از قبیل «دانشوران اصفهان» آن گونه که باید و شاید نه مورد توجه مورخان معاصر قرار می‌گیرد و نه توجه علاقه‌مندان به تاریخ اجتماعی ایران و تاریخ روحانیت را به خود جلب می‌کند. صرفاً چاپ می‌شود، چند روزی در بازار است و دوباره از چشم‌ها ناپدید می‌گردد. مطالعه این اثر، به خصوص به دلیل حذف مطالب مهمی از آنکه با سه نقطه مشخص شده، بسیار آزار دهنده بوده و خواننده هر لحظه احساس می‌کند، او را امین ندانسته و مطالبی را از چشم وی پنهان کرده‌اند. با این حال و بدون شک، کتاب یاد شده، با همین ویژگی‌ها، می‌تواند مورد بحث و گفتگوی یک نشست جدی در باره وضعیت اجتماعی و فرهنگی و روحانیت ایران در دوره اخیر قاجار قرار گیرد. نویسنده به دلیل آنکه یک منبری بوده، در نقل وقایع و داستانی کردن آنها بسیار متبحر بوده و در دل آن، توجه وی به نکاتی که باید ثبت شود، بسیار عالی است. کتاب یاد شده، همراه با شرح حال خود نوشت مبارکه‌ای به قدری پر مطلب است که اساسا که بنده دلم نمی‌آید چیزی از آن در اینجا نقل کنم، مبادا تصور شود که نکات مهم آن همین‌هاست که بنده گفته‌ام. معرفی و مرور بر آن را به زمانی دیگر واگذار می‌کنم و ناراحتی خود را از این قبیل قیچی کردن‌ها به هر دلیل ابراز می‌کنم. از عناوین آثار بیست و دوگانه مبارکه‌ای که در مقدمه مصحح آن کتاب آمده، می‌توان به دغدغه‌های فکری مؤلف و آشنایی او با مباحث اسلامی در برخی از حوزه‌ها آشنا شد. برخی از آنها در باره مسائل کلامی و دینی جاری نوشته شده است. مثلاً کتاب بشارات کتب سماویه، می‌تواند در ارتباط با مبلغان مسیحی باشد که این زمان در اصفهان و شهرهای دیگر فعال بودند. پیام مبارکه‌ای به کسروی، شامل 744 سؤال و جواب که باید سال‌های پایانی عمر نویسنده نوشته شده باشد، نوع دیگری از پاسخ گویی به آن چیزی است که اصطلاحاً شبهات نامیده شده و در بخش چاپی‌ها معرفی شده است. رساله‌ای با عنوان «تحصیل الثمن» در شرح حدیث حبّ الوطن نوشته اند که با تقریظ مرحوم شهابی و ستایش بی اندازه از آن منتشر شده است. کتابی در باره نماز، اثری در باره رسول اکرم، کشف المهلکات در باره مفاسد شرب خمر بر اساس کشفیات پزشکی و ادیان آسمانی، شجره مبارکه در شرح حال خود نوشت که گزیده‌اش در پایان «گزیده دانشوران اصفهان» آمده، آئینه عبرت و زندان اصفهان که خاطرات زندان نه ماهه او در دوره پهلوی است، نیز اثری با عنوان «مرآة الغیب» در پیشگویی قرآن و امامان از راه عملیات جدیده و وقایع عالم به ظهور رسیده، و لابد باز هم در باره مسائل علمی و تطبیق آنها با برخی از پیشگویی های دینی بوده که آن زمان رایج بوده، و نیز رساله‌ای در فضیلت سیادت با عنوان نور السعاده از جمله آثار اوست. مبارکه‌ای شاعر هم بوده و آثاری به نظم هم از جمله دیوان اشعار با تخلص صفاتی، مثنوی سقراطیه در مسائل عرفانی سروده است. از این عناوین، می‌توان با خطوط کلی فکری او آشنا شده، امّا بیش از اینها، وی دیدگاه‌های خود را در شرح حال خود نوشت خود که امیدواریم زمانی تمامی آن منتشر شود، و نیز آنچه که در شرح حال علمای اصفهان آورده، بدست می‌آید. در میان آثار وی، اثری دیگر وی با عنوان «اسلام خالص» همین است که  پیش روی شماست و در اینجا بر آن مرور خواهیم کرد. اسلام خالص، رساله‌ای است که نگاه اصلاح طلبانه او را نسبت به روحانیت در آن ملاحظه خواهیم نمود. ما از زندان رفتن مبارکه‌ای و دلیل آن بی‌خبریم، مگر آنکه خاطرات زندان او منتشر شده و از علت آن آگاه شویم، امّا حدس زده می‌شود که در اتفاقات مهم دوره رضاخان از قبیل مباحث مربوط به حجاب، انتقادی کرده و به زندان افتاده است. در واقع، آن زمان دو بحث پیش آمد، ابتدا بحث تغییر لباس مردان و اصلاح آنکه از حوالی سال 1307 ش آغاز شد و دیگر بحث کشف حجاب زنان که در 17 دی 1314 ش مطرح شد. رساله حاضر در باره بخش اول است که وی نگاه همراه دارد، امّا به هیچ روی در این کتاب، بحثی در باره کشف حجاب نیست و به عکس، چنان که اشاره شد، او رساله‌ای مستقل در دفاع از حجاب نوشته است. رساله حاضر اثری است در باره لباس که دو مورد، مورد نظر وی بوده است. نخست تغییر لباس کلی که وقتی دستور اصلاح آن داده شد، مخالفت‌هایی پدید آمد و نویسنده ما در اینجا جانبدار نوعی نظر اصلاحی است و معتقد است که لباس ربط به دین ندارد و امری از عادات ملی است. امّا بخشی از این بحث به لباس روحانیت مربوط می‌شد. در اینجا بحث قدسیت آن مطرح بود. نویسنده ما در اینجا نیز اولاً از لحاظ کلی همان نگاه را در باره لباس دارد و ثانیاً در باره لباس روحانیت، به دلیل وضعیتی که پیش آمده و عامل آن را داخل شدن افراد نااهل در میان روحانیون می‌داند، باز جانبدار سخت‌گیری‌های دولت برای بیرون راندن افراد ناشایست از روحانیت است. طبعاً همچنان منتقد وضعیت موجود روحانیت به دلیل مسائل گذشته و لزوم توجه به آن از ناحیه خود روحانیون است. بدین ترتیب رساله حاضر اثری است در تاریخ لباس، لباس مردمان در ادوار مختلف، بحث دینی و روایی آن، اشاره به پدید آمدن مشکلاتی در مسأله تغییر لباس، لباس روحانیت، نگاه اصلاحی حکومت به لباس روحانیت، توجه به امر تبلیغ دین و ارتباط آن با لباس روحانیت و اساساً این که نباید در این باره بحث تکفیر و تفسیق دیگران را مطرح کرد. در واقع، موضوع اصلی کتاب همان بحث تغییر لباس است که در کنار آن، نکات زیادی در ارتباط با مسأله تکفیر و مبانی آن، تاریخچه لباس روحانیت، انتقاداتی که در این دوره نسبت به روحانیت مطرح بوده، و در کل نسبت به بحث تجدد و نوگرایی و ارتباط آن با دینداری مطرح شده است. نگاه مبارکه‌ای در این رساله، نگاهی اصلاحی و انتقادی از گذشته و تأکید بر پذیرش واقعیاتی است که در جامعه و جهان وجود دارد. نگاه اصلاحی و انتقادی وی، از نظر خودش، با روحانی بودن او، دینداری و قدسیتی که برای اسلام قائل است، در تعارض نیست؛ امّا به هر روی، با روشی که سنت گرایان در باره حفظ برخی از ظواهر در پیش گرفته و سبب ایجاد چالش‌های عمیق در جامعه میان نسل قدیم و جدید شده، سازگار نیست. در واقع، وی در کنار افرادی مانند شریعت سنگلجی (م 1322 ش)، خرقانی (م 1315 ش)، و شیخ قاسم مهاجر (م 1321 ش)، از جمله کسانی است که با تأکید بر دینداری، روی اصلاح برخی از مسائل صوری تأکید دارند؛ گرچه اینها، همه روی اصل دین، مذهب، حجاب، نماز، و مسلمات فقهی مانند حرمت شرابخواری تأکید داشتند. با این حال، اهمیت این رساله، به خاطر تأکیدی است که روی لباس روحانیت دارد. مع الاسف، تاریخ تألیف آن مشخص نیست، امّا پیداست زمانی این بحث مطرح شده که حکومت مانع از پوشش لباس برای عموم روحانیون شده و از آنها خواسته شده است تا در حد یک مجتهد یا محدث، با ارائه مدارک که مهم‌ترین آنها تأیید دو تن از علمای وقت است، مجوز پوشش لباس را بگیرند. این رساله، صرف نظر از این که مربوط به بحث لباس روحانی آن هم با توجه به زمینه های تاریخی، فقهی و وضع اجتماعی ـ انتقادی این مقطع از تاریخ است، حاوی دیدگاه‌های مؤلف در باره تمدن غرب، تجدد، نقد مظاهری از سنت گرایی در جامعه و تلاش برای ارائه الگوی تازه‌ای از وعظ و خطابه در جامعه است. به همین دلیل، در یک مرحله، شرایط یک واعظ خوب را بیان می‌کند و به این ترتیب، و لو این که معتقد است که روحانیت به وضع دشواری افتاده، و خودش عامل این وضعیت بوده، و حتی تأکید دارد که لباس روحانی، هیچ نوع اصل دینی و مذهبی ندارد و در قرون اخیر شکل گرفته، امّا این موضع، به معنای آن نیست که از اسلام و تشیع و اصول آن و حتی شغل وعظ و خطابه فاصله گرفته است. او خود سید، روحانی و واعظ است و این رویه را در تمام عمر داشته و چنان که گذشت، آثاری در این زمینه نوشته است. با این حال، می‌کوشد به واقعیات جاری در جامعه توجه کرده، خودسانسوری را از عالم روحانیت کنار گذاشته، و به انتقاد از وضعیت موجود بپردازد. در زمینه قلم، باید گفت نثر وی متوسط امّا زبان وی قدری تند و گزنده است، اما نباید پنداشت که او حتی با انتقادهای تندی که از روحانیت می‌کند ـ و اغلب مقصودش نه علما، بلکه از وضعیت ناهنجار جاری در آن زمان در ورود افرادی در میان روحانیت که شایسته آن نبودند است ـ پای از حریم خویش که خودش هم به آن بسته بود، بیرون نهاده است. نویسنده که فردی جهاندیده است و از حصار تنگ زندگی جاری در اصفهان آن روز خارج شده و صورت‌های دیگری از زندگی را هم در نقاط دیگر تجربه کرده، سخت ضد تکفیر و تفرقه اندازی است و از این که، کسانی به آسانی دیگران را تکفیر کرده، یا با نسبت دادن عناوینی چون فرنگی مآبی، عدّه‌ای را به خاطر صرف داشتن موی بلند، بی دین می‌دانند، به سختی از آنان انتقاد می‌کند.



رسول جعفریان
مرور بر دیدگاه‌های مبارکه‌ای در اینجا کوشش می‌کنیم بسیار سریع، بر این رساله مرور کرده و اساسی‌ترین دیدگاه‌های وی را شرح دهیم. کتاب دو مقدمه دارد: نخست مقدمه‌ای ادیبانه که ضمن آن تلاش کرده است نگاهی قلم انداز بر دوران کودکی، نوجوانی، جوانی، پیری و مرگ داشته باشد و بگوید که خداوند متعال، بر هر دوره‌ای لباسی و ویژگی‌هایی برای ما در نظر گرفته و بر آن است تا نشان دهد همه اینها مراحلی است که باید از آن گذر کنیم تا به مقصد اصلی برسیم، مقصدی که دقیقاً برایمان روشن نیست که چه خواهد بود. هر چه هست، اهل ظاهر، این عالم و صور مختلفی را که بر آدمی عارض می‌شود اصل می‌دانند، امّا اهل دیانت به پیروی از انبیاء، باطن را اصل دانسته و به ظاهر توجهی ندارند. وی در ادامه می‌گوید، سفری طولانی به کشورهای مختلف مانند «هندوستان و حجاز و افغانستان و بلوچستان» داشته و آنگاه به «وطن مألوف عزیز خود ایران» برگشته است. در این وقت دیده است که ابنای وطن «راجع به مدخلیت لباس در دیانت و ایمانیت و انسانیت» بحث می‌کنند. بدین معنا که بحث تازه‌ای میان مردم درگرفته است. او با نگارش این اثر خواسته است بگوید که «لباس صوری را در اصل دیانت دخالتی نیست و اسلامیت را لباس خصوصیت نخواهد بود». به نظر وی بهتر است «از این فروع جزئیه صرف نظر جسته، همّت عالیه خود را مصروف رفع اختلاف و برداشتن نفاق که از جمله اصول مهمه مذهبی است، فرموده. و این اندک رمق روحی که در پیکر مقدس اسلام باقی مانده، پایمال سم ستور شهوت و خود بینی ننمایند». بدین ترتیب هدف وی، نگارش اثری است که خلاصه آن در همین جمله آمده و آن این که نوع پوشش مردان، ربط به اصل دین ندارد. پیداست که در این اثر، مطلقاً از بحث حجاب زنان سخنی نگفته و این مطالب وی مربوط به آن موضوع نیست. وی در انتهای مقدمه از «اشخاص منوّر الفکر و صاحبان عقل و ذوق سلیم» می‌خواهد تا «در اصلاح آن از راه صواب، نه از راه عتاب و محض اسلام پروری و خیرخواهی نوع وحدت به جامعه مذهب کوشش فرمایند». مبارکه‌ای گفته است که کتابش را در ده فصل، همراه با یک مقدمه و خاتمه تنظیم کرده است. مقدمه را که می‌توان از آن با عنوان مقدمه دوم یاد کرده، در «در بیان آنکه اسلامیت به چه چیز تحقق پیدا می‌کند» قرار داده و پس از آن فصول را به ترتیب زیر بیان کرده است: فصل اول: در کفر است. فصل دوم: در این که ایمان چیست. [در این نسخه، از فصل دوم خبری نیست]. فصل سوم: در آنکه نه کفر و نه ایمان و نه اسلام را، لباس مدخلیت ندارد. فصل چهارم: آنکه لباس از عادات ملّی است به اقتضای زمان فصل پنجم: در این که انبیاء الله را لباس خاصی نبوده، بلکه به اقتضای زمان لباس می پوشیدند. فصل ششم: علماء اسلام را لباس خاصی در اسلام لازم نیست و جعل نشده و لباس اهل علم امروز از عادات مستحدثه می باشد. فصل هفتم: در صفات عالم و مجتهد دین که به لباس نیست بلکه به آن صفاتی است که پیغمبر و امام بیان فرموده اند. فصل هشتم: در آنکه ناطق و واعظ را مثل علما لباس خاصی نیست. فصل نهم: آنچه در اخبار وارد شده راجع به مستحبات لباس. فصل دهم: لباس تقوا که بهترین لباس ها است. امّا خاتمه که قول آن را داده، و زندگی خودنوشت او بوده، در این نسخه نیامده است، گرچه چنان که پیش از این گفتیم شرح حال خود نوشت خود را در کتابی جداگانه نوشته که گزیده آن در پایان کتاب گزیده دانشوران اصفهان (صص 291 ـ 476) آمده است. امّا مقدمه دوم او در موضوع تعریف اسلام یا به عبارتی مبحث تکفیر و ضمناً درباره اختلافات میان شیعه و سنی است که به نظر وی، آن اختلاف و اختلافاتی از این دست موضوعاتی نیستند که منجر به تکفیر گروهی توسط گروه دیگر شود. اساس بحث وی در این است که عنوان اسلام بر هر کسی که شهادتین را بگوید جاری است و این نکته‌ای است که به نظر وی هر دو گروه شیعه و سنی بر آن اتفاق دارند. وی در این باره، به فهرستی بلند از کتابهای مهم فقهی شیعه استناد کرده؛ گرچه به اختصار و بدون ارائه نقلی از آنهاست. مبارکه‌ای همچنین بر آن است که دو گروه اصلی شیعه، یعنی اخباری و اصولی هم در این زمینه دیدگاه‌های مشترکی دارند. طبیعی است که اگر کسی شهادتین را انکار کند، آن وقت از دایره اسلام خارج است، اما جز آن خیر؛ و در اینجا، هدف اصلی او، همان علت تألیف کتاب است که تا پایان هم تعقیب می‌کند و آن این که لباس و نوع پوشش، دخلی در ایمان و کفر افراد ندارد: «منکر این دو لفظ را کافر می دانیم، و احکام اسلام بر او بار نخواهیم کرد. اگرچه با عمامه بسیار بزرگ و ریش بسیار بلند و لباس گشاده و فراخ باشد. مثل قبطیانی که از یهود و نصارا در همین زمان ما در مصر موجود هستند، همه با عمامه‌های سیاه و ریش‌های دراز و لباس‌های گشاده که من خود آنها را دیده‌ام. و مُقرّ بر این دو لفظ را مسلمان و پاک و احکام اسلامیت بر او حمل می‌نماییم، از عقد و نکاح و توراث و طهارت و دفن و کفن اگر چه لباس کوتاه و با ریش تراشیده بلکه با شابگا و فُکُل و کراوات باشد. مثل اغلب مسلمین چین و فرانسه و انگلستان که اغلب آنها را مشاهده نموده‌اید و من خود دیده‌ام». وی در ادامه به بیان ادلّه کافی بودن شهادتین در اطلاق عنوان اسلام پرداخته و احادیث و متونی را مورد استناد قرار داده است، گرچه تأکید دارد که ایمان در مرتبه‌ای بالاتر قرار دارد: «پس ماحصل از مقصد ما این شد که اسلام فقط اقرار لفظی است به وحدانیت ذات اقدس حق و به رسالت نبی(ص) او بر همین اسلام، و اقرار صوری جریان احکام از صدر ظهور اسلام الی کنون بوده و هر کس مدعی برخلاف این مطلب است باید مدلّل دارد و اگر کسی را غیر این اعتقاد باشد، ما از او سؤال می‌کنیم که اگر ما رسیدیم در جائی که جمعی از خارج اسلام مثل نصارا بودند و جمعی از مسلمین و شخصی را دیدیم که شابگا به سر، ریش تراشیده، خاج و صلیب بسته، زنّار انداخته، از همه نوع آلات لهو با اوست و سگ و خوکی به همراه دارد و در مقابل مسلمین، فقط گفت: من مسلمانم و شهادت لا اله الا الله و محمد رسول الله از او شنیدیم و فوراً به مرض سقطه و مرگ مفاجات جان داد، حال دفن و کفن و غسل این شخص با مسلمین است یا با نصارا؟ اگر می‌گوید با نصارا است، این خلاف اجماع و سیره از صدر اسلام الی کنون خواهد بود، و اگر گوید تصدی امر غسل و کفن و دفن او بر مسلمین است، پس مطلوب حاصل شد. و همچنین اگر شخصی دیده شد که سجاده بر دوش، ردای بلند شانه و تسبیح و مسواک بلکه قرآن همراه دارد و اقرار نمود که من خدا را ـ العیاذ بالله ـ موهوم و پیغمبران را ملعبه می‌دانم و او هم فوراً جان داد، حال تکلیف مسلمین در غسل و کفن و دفن او چیست. البته تکلیف موجه بر آنها راجع به امورات مرده او نخواهد بود». می‌بینیم که تأکید مؤکد او روی پوشش و قیافه ظاهری آدمیان است. مبارکه‌ای در ادامه شرحی هم در باره مفهوم «نفاق» و «منافق» دارد و در ادامه تأکید دارد که روش رسول خدا (ص) متفاوت با کسانی است که بی‌دلیل افراد را به خاطر اندک تفاوت در قیافه، کافر می‌دانند: «حال اگر این شیوه مرضیه الهیه و این فکر و کار پسندیده نامتناهیه و این افعال نبوی که خود حجتی است کافی و برهانی است وافی، نصب العین بعض مسند نشینان صوری رسالت مآبی و حجج اسلام و زمام داران امور دین و نواب عام و ولایت مآب ظاهری می بود، و به اسم شریعت مطهر برای اغراض فاسده نفسانیه از روز اول به حربه تکفیر بر سر بعض شهوت پرستان که نه از اسلامشان اسلام را سودی و نه از اکفارشان ایمان را ضرری، فرود نیاورده بودند، روزگار ملّت و ممالک اسلامی رو به قهقرای مذلّت نمی‌نهاد و این همه دوئیت و بینونیّت در بین افراد که روز روشن، هر یک را شب تار نموده تولید نمی‌گردید. وجود مبارک ختمی مآب به صرف اقرار به شهادتین همی بر عدّه‌ی مسلمین افزود و نتایج کلیه مأخوذ گردید. لکن این گروه افراد، ملّت اسلام را به جای آنکه بر تعداد آنها افزوده نمایند، روز به روز با اسلحه‌ی تکفیر بر تعداد کفر افزوده و بر اقلیت اسلام اقدام فرمودند». وی در باره تأثیر منفی اختلاف میان مسلمانان و مسأله تکفیر، از روی بی‌توجهی به تغییرات عالم در جهت ترقی و تعالی سخن گفته و می‌نویسد: «اگر شعب مذاهب مختلفه اسلام که در اصول دیانت از توحید و نبوت و کتاب و معاد مشترک هستند، قلوبشان متباعد از یکدیگر نبود و شعله نائره نفاق در دل‌ها افروخته نگردیده بود، امروز خرمن حیات سیادت و ترقیات آنها محترق نگشته بود و بر کُره ارض چونان صدر اوّل اسلام از ترقّیات و سعادات سرفراز و مفتخر بودند. در صورتی که روزگار اسلامیان منتهی بدین مرحله گردید که در مجلسی که منعقد از ده نفر می‌بود، با آنکه تمامی در توحید و نبوت و قرآن مشترک بودند، ابدان به هم پیوسته، لکن قلوب از مشرق تا مغرب با هم متباعد و هر یک دیگری را به وسیله سبیل و ریش و کلاه و قبا و لباس کافر و از خود ندانسته، اجانب وقت را غنیمت شمرده این قوم را به تیشه‌ی نفاق خود از حیات وجودی مدنیت و رفعت ریشه کن نموده، به ورطه ذلّت عدم انداخته». مبارکه‌ای تأکید دارد که روش امام علی (ع) هم روش وحدت گرایانه بوده و مواضعی که آن حضرت پس از رحلت رسول (ص) در پیش گرفته، برای آن بوده است تا جلوی تفرقه مسلمین را بگیرد: «چون مقصد اعلاء کلمة الله بود، لذا سکوت فرموده بلکه در جماعت ایشان حاضر همی‌شد تا آنکه اجانب حس نفاق در توده اسلام ننمایند، و آن مقصد و منظور آن جناب بر حسب ظاهر به دست خلفاء خصوص اول و ثانی همی به ظهور رسید». وصل کردن این قبیل مسائل با آنچه فعلاً جهان اسلام با آن درگیر است، از دیدگاه‌های ویژه او در باره تفاوت غرب و شرق و نگاه تمدنی‌اش خبر می‌دهد. به نظر وی مسلمانان تمام قوای خود را برای گرفتن انتقام هزار ساله از یکدیگر تلف می‌کنند، در حالی که درست در وقت غفلت ما دنیای دیگر در حال پیشرفت و در صدد نابودن کردن ماست: «اگر پیشوایان دین این نکته را متذکر بودند که ملل اجانب هزار سال است انتظار کشید و موقعیت وقت را به آمال خویش گذرانیده که انتقام هزار ساله خویش را از توده ملّت اسلام باز گیرند، و صیت این ملت و هیبت آنان را به واسطه نفاق که یک نفر بعضهم بعضاً در هم شکنند، تا آنکه در این قرون به کلی به مقصد خویش نائل گردید، و توده ملّت اسلام را به آتش نفاق و تفرقه از گلستان مدنیت و ترقی و تعالی سوختند تا امر بدین جا رسید که می‌بینی، و با خود این آتش را به تکفیر یکدیگر و تفریق ملت دامن زدیم. غفلت از آنکه، دود آن، دیده بینایی ما را کور خواهد نمود، و دیگر نمی‌توانیم نظر به دنیای امروزه نمائیم، و خود را از زیر سم ستور قدرت بیگانگان نجات بخشیم. حال چاره از دست رفت، درد ظاهر و درمان مخفی». در اینجا مقدمه مبارکه‌ای در باره مفهوم اسلامیت خاتمه می‌یابد و می‌توان این مقدمه را همان فصل دوم او دانسته که در تعریف ایمان بوده و در جای خود نیامده است. بدین ترتیب و پس از تعریف اسلام، وی به تعریف کفر پرداخته و در این باره احادیث و اقوالی را از بزرگان دین نقل کرده است. «فصل اول در بیان معنی کفر و موجبات تحقق آن است». و نکته مهم این که «اصل معنی کفر خروج از مرتبه توحید و نبوت است، چنانچه کتاب و سنت نبوی ناطق بر همین است». با این حال کفر اطلاقات دیگری هم دارد که وی به تفصیل شرح داده است: «کلیه معانی کفر در قرآن و اخبار بر پنج وارد شده». وی در این زمینه حدیثی را نقل و شرح کرده و در نهایت باز به موضوع اصلی خود باز می‌گردد و آن این که «بر فرض چنین باشد به هیچ یک از معانی تغییر لباس و یا انکار عمامه صد پیچه‌ی در صدپیچ و یا انکار کفش زرد و قبای دراز و آستین گشاد و عبا و آب دست و نامعتقد نبودن به معجزات و کرامات امام‌زاده و یا علما و عدم اعتقاد به سی سال اصول خواندن، و انکار ثواب زیارات با بودن انحاء فقراء و گرسنگان در بلد شخص زائر و یا انکار ضاد و تشدد عین و قاف از حلق و کذلک، انکار نور باران شرق سرقبر حجة الاسلام یا آیة الله، و یا نبوسیدن دست ایشان و سلام نکردن بر آنها، و ندادن وجوهات به سوی آقایان و خود به مصرف رسانیدن و یا گفتن این که موقوفات را چرا به مصرف نمی‌رسانند و یا آنکه این همه ثروت از کجا جمع شده، و یا آنکه منبر و محراب نباید صرف دکان باشد، و علما باید از اوضاع قرن حاضر خود از هر جهت مطلع باشند، و یا آنکه بگوید با کلاه می‌شود درس خواند، و تدریس کرد و موعظه نمود، و یا آنکه اعتقاد به آنکه اسلام به کمیل شب جمعه و نذورات بر قبرها و خوردن مال مردم نیست شود، و یا آنکه عمامه لباس مقدس است، اختصاص به وقت منبر و محراب و درس باید داشته باشد و نباید لباس هر بی‌سوادی برای مفت خوردن باشد، و یا موی سر را بلند گذاشتن و ریش را تراشیدن و خود را نظیف و پاکیزه نگاه داشتن و یا آنکه مساجد مساجد و معابد از هر جا باید با صفا و پاکیزه‌تر باشد که جالب نظر اهل حس باشد و حجة الاسلام و آیة الله نگفتن بر اشخاص جاهل به شرع، و یا آنکه قرآن بدین ذلّت و خواری نباید بر سر راه و بر سر قبرستان‌ها وسیله کسب حلوا خوری و گدایی باشد و و و و و الی هزار، هیچ کدام از اینها موجب کفر و خروج از دین نخواهد بود، جز آن دین که بعضی برای جلب نفع خود ساخته بودند که هیچ مربوط به اسلام نیست و نخواهد بود. پس تکفیر به واسطه این امور و امثال آن نیست مگر آنکه ناشی از اغراض شخصیه و هواهای نفسانیه که فقط ملاحظه صرفه جویی و جلب منافع شخصی در آنها ملحوظ است». امّا فصل سوم کتاب ‌«در این است که نه اسلام و نه کفر را لباس، مدخلیت ندارد». روشن است که منهای مقاصد دیگر، یکی از اهداف اصلی بلکه مقصود اصلی او شرح همین نکته است. «معلوم گردید که اسلام فقط اقرار ظاهری است به زبان، و عقاید قلبیه را در اجراء احکام اسلامی به اظهار کننده و اقرار نماینده بر شهادتین مدخلیتی ندارد». بدین ترتیب جز شهادتین چیزی به کفر و اسلام آدمی ربطی ندارد و در این میان، همین لباس، و این که مدل آن به چه صورت باشد، اعم از این که مربوط به روحانیت باشد یا مردم، ربطی به ایمان و اسلام ندارد. «معلوم گردید که ایمان امری است قلبی، و مربوط با عوالم ظاهری نخواهد بود، و به صدور بعضی از حرکات فسقیه و یا خلاف اوامر الهیه، نفی ایمان و اسلام نمی‌توان از کسی که از او صادر شده بنمایند». وی با اشاره به آیه «و ان طائفتان من المؤمنین» گوید، این تعبیر نشان می‌دهد که خداوند هر دو گروهی را که علیه می‌جنگند، و خون هم را می‌ریزند مؤمن می‌داند «چه گونه می‌توان به بستن کروات و با پوشیدن لباس کوتاه کسی را کافر دانست»؟ مبارکه‌ای می‌گوید، مسلمان در همه جای دنیا از جمله در اروپا و امریکا هست، و آنها همه، لباس‌هایی جز لباس‌های ایرانیان دارند، بنابراین معلوم می‌شود که لباس ربطی به ایمان ندارد: «در اطراف دنیا، مسلمین روی زمین را در ممالک خارجه مثل مسلمین فرانسه و امریکا و چین و هند و اروپ و افریقا... به لباس همان ممالک و سایر مذاهب می باشند، مثل لباس مسیحی و طبیعی و بت پرست» آیا معنای آن این است که «این چندین ملیون نفوس مسلمان در روی کره زمین که با سایر مذاهب خارج از اسلام وحدت شکل در لباس دارند، مسلمانند یا کافر؟». در اینجا یک نمونه جالب از برخوردی که با آخوند کاشی، روحانی بسیار مقدس شد و او را به خاطر پوشیدن ارسی، که نوعی کفش ممتاز خارجی بود تکفیر کردند، بیان کرده که جالب است: «آخوند ملا محمد کاشی که از اوتاد عصر خود و استاد الاستادیه کل علوم بود، در قرن خویش و در مدرسه صدر اصفهان در اواخر عمر ساکن ودر سنه 1333 به رحمت الهیه پیوست، و در زهد و تقوا، جمله خواص او را ثانی میرفندرسک و شیخ بهایی می‌دانند، در بدو ورود خود در شصت سال قبل در مدرسه برای تحصیل، برای حفظ پاهای خود از کثافت، کفش‌های زرد و محفوظ ماندن از سرایت آب و گل و خاک در پا، ارسی پاشنه خوابیده سرپهن که در آن وقت کفش تجار نمره اول بوده، پا نموده بود. علمای عصر و فضلای قرن به مناسبت این که ایشان حکیم بودند فی الجمله زمزمه تکفیر آن مرد مقدّس را بلند نموده بودند و دلیل بر کفر ایشان و لااقل از کفر این که ایشان پالان کج بوده اند، ارسی پا کردن را گرفته بودند. اگر کسی سؤال می کرد که به کدام دلیل شرعی آخوند ملا محمد پالانشان کج است؟ آقایان می فرمودند دلیل از این بالاتر که ارسی بر پا نموده اند و نعلین زرد را که از خصوصیات دیانت و لباس پیغمبر است واگذارده است. حال شخصی که با عالم ارواح رابطه دارد از طرف روح مقدس حضرت آقای آخوند از عالم برزخ از سرای سلسله جلیله علما پیغام آورده که اگر کفش زرد از جمله البسه پیغمبری و لباس مذهبی بود و ارسی پاشنه خواب سر پهن، قیمت شش هزار از البسه کفر و موجب تکفیر بود، پس چه شده آقازادگان و آیة الله زاده های والا مقام و مخدرات مکرمات ایشان به جای کفش زرد، پوتین جفت سی تومان انگلیسی پوشیدند و باز هم مؤمن و مالک الرقاب ناس و جانشین امام و پیغمبر هستند؟» وی طرح این مباحث را در دنیای جدید که همه متوجه پیشرفت و ابزارهای نظامی مدرن مانند توپ کروپ هستند، مورد تمسخر قرار داده و از این که عدّه‌ای با این موهومات ملت را به سوی خود جذب و جلب کرده اظهار نگرانی می‌کند: «چه قدر مضحک است که دنیای امروزه جنگ روی با توپ کروپ طبیعت و تخریب بنیان کلمه الوهیت متوجه شده، و علمای اسلام از این توپ و نعره رعده آسای او صم بکم بی‌خبر از همه و از هر چیز انصراف جسته، تحت الحنک و کروات را به جنگ در آورده، منتظر آنند که تحت الحنک چون مار پیچ زده، کراوات عقرب صفت را بلع نماید؛ ولی غافل از آنکه یک نیش کژدم جرّاره صد مار خاکی جرّاحه را بس.» وی می‌گوید باید بدانیم امروز خطر اصلی که متوجه دنیای اسلام است کدام است. این خطر نه این گونه مباحث بلکه عقب ماندگی است: «امروزه ریشه‌ی شجره طیبه اسلام در معرض خطر است، و پاسبانان و باغبانان این درخت بحث در این می‌نمایند که چه را این برگ کوچک از اقصی غصن عالیه این درخت زرد شده، ریشه را نگه دار تا آنکه طراوت و خضرت اوراق محفوظ ماند». ممکن است کسی بگوید که لباس‌های مدل جدید، نوعی بدعت است. مؤلف در اینجا مفهوم بدعت را طرح و آن را معنا کرده، و این قبیل موارد تازه را که در هر دوره‌ای به شکلی بوده، خارج از مفهوم بدعت می‌داند. مبارکه‌ای از این که قربانیان این قبیل تکفیرها، بیچارگانی هستند که روزانه چندین بار تکفیر می‌شوند، اظهار گلایه کرده می‌نویسد: «و بدبخت بیچارگانی که به واسطه آمال و هواهای نفسانی در شبانه روزی پنج مرتبه مورد تکفیر ایشان واقع می‌شدند، و در هر روزی چند مرتبه کافر و چندین مرتبه مسلمان و مؤمن محض می‌گردیدند و دمی پاک بودند و گاهی نجس می‌گشتند، دمی شیطان می‌شدند و درحینی سلمان وقت محسوب بودند». به نظر مبارکه‌ای و بنابر آنچه در فصل چهارم آورده «لباس از عادات ملی است و لازمه هر زمانی لباسی و به اقتضای طبیعت در اوقات و ازمنه و قرون و دهور اختلاف پیدا می‌کند». وی با شرح این که انسانها برخلاف حیوانات تنوع طلب و مدام در حال تغییر و دگرگونی هستند، یکی از جنبه آن را از زندگی جنگلی نخستین به زندگی شهرنشینی در همین تنوع در لباس پوشیدن دانسته و آن را متناسب با ادوار مختلف و ملّت‌های متفاوت، امری در شمار عادات ملّی می‌داند: «همان قوه آنها را به فکر طرز لباس جدید انداخته، پوست‌های درخت را دور انداخته، و از علف‌های جنگلی خشک کرده بر هم تابیده لباس آنها درجه‌ای بهتر از اول شد. مقتضای طبیعی زمان آنها را لباس جدید پوشانید و در آن حال حربه آنها سنگ و چوب بود». این وضع باز هم در دوره‌های بعد ترقی کرد تا لباس‌های به فرم تازه که همه بدن را پوشش می‌داد پدید آمد، آن هم هر روز به رنگی و نشانی. از نظر وی این ترقی و تکامل که بشر جدید با جدیت آن را دنبال می‌کند بسیار مهم است: «آن بشری که در یک زمان نمی‌دانست که خر را می‌شود برای سواری در زیر پا آورد و طی بیابان‌ها و کوهستان‌ها را به پای برهنه‌ی پر از آبله می‌‌کرد، امروز جو هوا را مسخر ساخته به توسط قوه مدرکه و علم از بحر محیط در جوّ هوا طیران می‌نماید. این همان انسان است که در یک عصر نمی‌دانست آتش چیست، چه جای آنکه استضاء از نور چراغ بنماید. حال نظر کن، ظلمت دنیا را در شب به توسط قوه برق چنان مستنیر می‌نماید که گوئیا خورشید و نیر اعظم افول و غروب خود را فراموش نموده، از شرق و غرب و هوای محیط، و قعر بحر محیط کلیه ممکنات ارضی مقهور در سر پنجه ی قوه فکریه این بشر واقع شده کرده. کره ارض گوئیا گویی است در خم چوگان علم انسانی. در هر ساعتی به طرفی می‌گردد». پیداست که تمدن جدید روی ذهن نویسنده منبری ما بسیار مؤثر بوده و او کما بیش مطالب زیادی در باره آن شنیده است. اینها البته مطالبی است که در این دوره سر زبان‌ها بوده و نوشته‌های زیادی در باره آنها منتشر شده و مطبوعات ایرانی آنها را منعکس می‌کرده‌اند. حالا با این همه تغییر، مبارزه ما با آنها چگونه خواهد بود؟ آیا جلوی تکامل بشر را می‌توان گرفت؟ به نظر وی خیر:‌«هیچ دستی نتوانسته در مقابل آن سیر و ترقی طبیعی پنجه بیاندازد. و امروز هم نمی‌توان با فکر جوان بشر پنجه انداخت. و اگر این موانع می‌توانست بشر را به حالت سابقه‌ی هر عصر که قبل از فکر جدید خود داشت، نگهدارد آن هم به مثل سایر حیوانات در حال وقفه می‌ماند، و نمی‌توانست اشرف مخلوقات و مظهر اتمّ حضرت رب الارباب خدای متعال واقع گردد». بنابراین «عاقل آن است که با آن دست طبیعی مساعد و همراه شود در بزرگ کردن آن طفل بر حسب میل اخلاق خود». می‌توان از این عبارت دریافت که نویسنده، تمایلی به ایستادگی در مقابل مدرنیته ندارد و معتقد است که باید اجازه دهیم کار خودش را انجام دهد، و البته در کنار آن دین و ایمان خود را نگاه داریم. امّا بحث اصلی وی لباس است و در اینجا تأکید می‌کند که لباس و انواع آنها هم مشمول همین قاعده تغییر و تکامل است: «پس همان نحوی که در تمام امورات و کلیه اوضاع و لوازم زندگانی و تعیّش و مدنیت فکر بشر مرتبه حیرت بخشی را از حیث ترقیات به جلوه ظهور در آورده، امروز هم راجع به ملبوس خود وضع جدیدی را بر حسب مقتضیات وقت و سیاست حاضره اتخاذ نموده، و جلوگیری از آن عبث. مثل تمانع از نشو و ترقی طفل خواهد بود». نسل قدیم، لباس دیگری را می‌پسندید، امّا نسل جدید لباس خاص خود را طلب می‌کند. «پیران سالخورده که به واسطه عادات سنواتی چند جزء فطرت آنها شده، با نهایت توحش از وضعیت لباس حاضره توحش نموده، خود را رو به قهقرا می کشانند، لکن اطفال آنها و جوانان و نو نهالان ایشان با کمال شوق و میل استقبال نموده، به علاوه پدران خود را به جبر داخل در لباس محبوب خود می‌نمایند، و به عادت کهنه موهومه پدران خود تمامی می‌خندند». این تفاوت حتی در میان فرزندان علما هم مشاهده می‌شود، به طوری که آنان دنباله رو پدران خود نیستند و در واقع، آنان در مقایسه با فرزندانشان، چنان که تجار قدیم و فرزندانشان دو نسل متفاوت هستند. حجت الاسلام و عمدة التجار یک جور لباس می‌پوشند، فرزندانشان گونه‌ای دیگر: «پس در این صورت از مرحله‌ی عقل دور است که کسی بتواند این سیر کلی بشری را که از تمام طبقه ثانی این عصر و کلیه جوانان منوّر الفکر متوجه به یک مقصدی شده، جلوگیری نماید. حجة الاسلام اگر به واسطه عادت و یا امور خیال منافر با طمع او باشد، حجة الاسلام زاده با کمال شوق و جدیت استقبال می‌نماید. عمدة التجار اگر با ریش سرخ حنا بسته بلند منافی می‌داند، تاجر زاده با نهایت بشاشت و صورت چون گل او را شربت خوشگوار در کام طبیعت خود می‌یابد؟» زمان رضا شاه، مذهبی‌هایی که طرفدار تغییر مطابق دنیای جدید بودند به روایتی منسوب به امام علی (ص) استناد می کردند که ضمن آن توصیه شده بود، فرزندانتان را برای زمان خودشان تربیت کنید، چون آنها برای زمان خودشان آفریده شده‌اند. مؤلف ما هم در اینجا آن را نقل کرده و ضمن آنکه می‌گوید، برخی این جمله را به حکما نسبت داده و برخی امام علی، آن را شاهد مدعای خود می‌آورد. وی «زمان» و تغییر متناسب به آن را «مربوط به اخلاق و آداب دیانتی» ندانسته امّا «آداب و اخلاق عادی» از جمله «ملبوس» را از آن شمار می‌داند. در اینجا، به طرز جالبی، نمونه‌ای از پوشش‌های قدیمی را با همان اصطلاحات بیان کرده و هدفش آن است که بگوید آن همه لباس، همه از میان رفته و امروز اثری از آنها نمانده است. این اصطلاحات بسیار عالی و جالب است: «از قبیل قبای بلند بغلی و آستین‌های سنبوسه دار پنجاه دکمه و کلیچه‌های نصفه آستین و سه دامن میان و از تا بالای ورک و ارخالق‌های پنبه‌دار که به مثل لحاف دوخته می‌شد، و همچنین زیر جامه‌های یکپارچه بیست زرع متقالی و کفش‌های ساقه بلند نک مرغی و شب‌کلاه‌های دوگوش مثل قالب قندریزی و عمامه‌های خالخالی محرماتی چهل زرعی، و ریش های طویل کشیده شده تا سُرّه و ناف، و چارقدهای ترمه آستر کرده، و کلاه‌های مغز پهن پنبه دوخته، زیر چارقدی، و پیشانی بندهای ریال دوخته، و نیم‌تنه‌های محرماتی که پایین او مانند دو گوش فیل بالای ورک متحرک بود، و تنبان‌های پنبه دوخته که بالای آن تنبان بیست زرعی هزار چین تا پشت پاشنه‌ی پا» همه این میراث برای پسران و دختران ما باقی نمانده است. وی می‌گوید، فکرش را بکنید، کسی الان اینها را بپوشد و به خیابان بیاید، دقیقاً مورد «استهزاء خاص و عام» قرار می‌گیرد. هدف وی از این مطالب این است که بگوید، لباس امری زمانی و ملّی و متطوّر است و نباید روی آن برای کفر و ایمان اشخاص حساب باز کرد. تا اینجا، روی لباس کلی صحبت می‌کرد، امّا در اینجا، به تدریج به سراغ لباس خاص روحانیت می‌آید. وی می‌گوید از علما سؤال می‌کنم، نسبت میان لباسی که آنان می پوشند با لباسی که مرحوم مجلسی داشته و در نقاشی از وی که بر سر مزار اوست قابل رؤیت است چیست؟ آیا امروز کسی می‌تواند آن لباس را بپوشد؟ آیا علمای حالی حاضرند «با عمامه محرماتی ترمه و قبای بغلی به طرزی عجیب و سبکی غریب در بردارد» بیرون بیایند؟» به نظر وی آن لباسی مقتضی آن زمان، و اکنون اقتضا چیز دیگری است. به نظر وی «آنچه را که تاریخ نشان می‌دهد، از اول صدور اسلام الی کنون، چندین مرتبه کلاه در تمام طبقات از روحانی و کسبه و تجار و زارعین تغییر و تبدیل یافته که در هر هیچ یک از تغییرات بعدی مناسبت با وضعیت سابقه خود نداشته» است. این چیزی است که از تاریخ می‌توان بدست آورد. وی در اینجا جرأت بیشتری به خرج داده و می‌گوید: «همان طوری که این لباس علمی امروز با لباس علمی زمان صفوی این قدر تغایر پیدا کرده، آیا لباس علمی آن زمان که مثل شیخ بهایی و میرداماد و مجلسییَن و محقق ثانی و صاحب معالم در بر می‌کردند آیا آن لباس مثل لباس طبقه قرن قبل از خود بوده؟ مثلاً لباس ایشان با لباس شهید اوّل و ثانی و علامه حلی در صورت یک فرم بوده یا با آنها فرق داشته؟ و هم چنین لباس علمی زمان علامه، شبیه لباس علمی زمان شیخ طوسی و مفید و سید مرتضی علم الهدی بوده یا فرق و مباینت داشته؟ و هم چنین لباس این طبقه با لباس نواب اربعه و اصحاب حضرت عسکری (ع) تفاوت داشته یا بدون تفاوت بوده، و کذلک لباس ائمه معصومین و اصحاب ایشان در عصر بنی العباس مطابق ملبوس ائمه زمان امویین بوده یا مباینت در بین بوده و کذلک لباس ایشان با لباس زمان حضرت رسول (ص) از حیث شکل و صورت مربوط و یا غیر مربوط بوده؟» خوب این پرسش اوست و هدفش روشن؛ او می‌خواهد بگوید، البته متفاوت بوده و بنابراین هیچ مدخلیتی در ایمان و کفر ندارد، امری که موضوع بحث شده و همه آن هم ناشی از اصرار حکومت رضاخانی برای تغییر فرم لباس است و سبب برآمدن این مباحث شده است. در اینجا بحث اندکی حساس‌تر شده و با توجه به نگاه‌های تندی که در این دوره نسبت به لباس روحانی بوده، به نظر وی، اگر کسی بخواهد آبرو و حرمت خود را که حفظ آن تکلیف شرعی است، از نگاه‌های تند دیگران حفظ کند، بهتر است به تقیه روی آورده و احیاناً این لباس را از تن درآورد: «از این سبب تقیه در شرع مطهر واجب گردید و تعبد و استبداد ورزیدن بر این ملبوس که جامعه‌ی امروزه او را مورد استهزاء قرار داد و لباس مفت خوری و علامت کَلّی بر جامعه به شمار رفته، و انگشت نمای هر بی سر و پا و فواحش و فواسق گردید، شکی نیست که موجب حقارت و هتک احترام و ریختن آبرو و سبب مذلّت خواهد بود». شاید این حدیث که در آن آمده است که «اِلبس من الثیاب ما لا تحتقر فیه، برپوش لباسی را که در آن لباس در انظار به این حقیر و کوچک نشوی» به کار همین جا آید. مبارکه‌ای در اینجا به شرح روایتی می‌پردازد که مردمان را در نسبت‌شان با دنیا و آخرت به چند دسته تقسیم کرده و برتری را به کسانی می‌دهد که آخرت گرا هستند. امّا از میان روحانیان، آنها که دنیاگرا هستند، به نظر وی بهتر است این لباس را کنار بگذارند، زیرا زمانه آنان گذشته و دیگری کسی به این لباس اقبالی ندارد تا آنان بتوانند دنیای خود را تأمین کنند! هدف وی در اینجا، استفاده از لباس روحانیت برای کارهای دنیایی و در واقع، تعقیب این خط است تا وضعیت و تکلیف کسانی را که در پی این لباسند تا از آن برای دنیا خود حرفه‌ای داشته باشند، تعیین کند. به نظر وی در دنیای امروز، آنچه که در زمان رضا خان مطرح بوده، دیگر این لباس حرمتی ندارد، و اساس آن هم رفتاری است که شماری از کسانی که واقعاً شایستگی نداشتند، آن را در بر می‌کردند: «مدت زمانی است که اشخاص متلبس به این لباس که به غیر استحقاق او را در بر نمودند، خود را به افعال و اعمال در نظر عموم مردم این طور معرفی کردند که مشاهده می‌نمایی. آنچه را که شریعت اسلام از اخلاق فاسده و عملیات خارج از مرحله عقل و انسانیت از قبیل حسد و بخل و شرارت و ایذاء ناس و قول به غیر علم و کبر و ریاء و نفاق نهی فرموده، و متلبسین به این لباس بر طبق شرع مقدس مردم را از آنها نهی می‌فرمودند، خود عملاً به عموم تعلیم دادند». این قبیل عبارات که گاه گزنده هم هست، نوعی انتقاد درون گروهی است که مبارکه‌ای به عنوان یک واعظ و منبری معروف در اصفهان، به آن می‌پردازد و تجربه روحانیت را در ارتباط با مردم و عمل به عکس آموزه‌هایی را که روی آن تأکید داشتند، مورد انتقاد قرار می‌دهد. آن رفتار سبب دوری مردم از آنان و لباسشان شده و حالا وضع به گونه‌ای شده است که دیگر حرمتی برای آن لباس قائل نیستند و افراد روحانی را مورد طعنه قرار می‌دهند: «الحال که آن فواید متصوره خیالیه و دنیائیه هم به کلی معدوم و نیل بدان به غایت مشکل بل امری است موهوم. پس ناچار متلبس به لباس آخوندی از تمامی آنها محروم، ناچار باید بپوشد لباسی را که در او بتواند به آمال دنی�





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 20]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن