تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 29 دی 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):زيبايى مرد به شيوايى زبان اوست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کلینیک زخم تهران

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

ساندویچ پانل

ویزای ایتالیا

مهاجرت به استرالیا

میز کنفرانس

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

اوزمپیک چیست

قیمت ورق سیاه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1854570916




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

پدر از روزهای سخت بی خبری می گوید/ حمید از ما سبقت گرفت


واضح آرشیو وب فارسی:شهیدنیوز: شهیدخبر(شهیدنیوز): پدر شهید اسداللهی می گوید: حمید بهترین راه را انتخاب کرد. او از ما سبقت گرفت و رفت.فاطمه سادات کیایی: کمی جلوتر از مسجد تصویر بزرگی از حمیدرضا به همراه چندین بنر تبریک و تسلیت به خانواده شهید، ما را به سمت خانه حمیدرضا و محل قرارمان راهنمایی می کند. عکس بزرگ نصب شده در میدان همان تصویری است که اولین بار از شهید اسداللهی بر روی تابوتش در مراسم تشییع پیکرش دیدم. پیکر او 6 دی ماه همراه با سه پیکر شهید مدافع حرم دیگر در تهران و با حضور مردم و اهالی محله از مقابل مسجد موسی بن جعفر(ع) تشییع شد. مراسمی که صوت زیبای قرائت قرآن توسط شهید به آن زینت بخشیده بود. ساعتی را در کنار خانواده شهید حمیدرضا اسداللهی هستیم. پدر شهید سال ها پیش برادرش را در دفاع از کشور و در دوران دفاع مقدس از دست داد. داغ برادر امروز جای خود را به داغ فرزندی داده است که 30 سال با افتخار زندگی خود را در راه خدمت به مردم و اهل بیت وقف کرده است. پدر در بین صحبت ها آنجا که از صورت درخشان فرزندش بعد از شهادت سخن می گوید اشک می ریزد و افتخار می کند که پسرش در راهی قدم گذاشت که آرزوی بسیاری از دلدادگان مکتب عشق و شهادت است. در ادامه ماحصل گفت و گوی ما با پدر شهید اسداللهی را می خوانید. مسجد موسی بن جعفر(ع) و دوستی حمیدرضا با شهید ذوالفقاری بنا بود شهید ذوالفقاری برای تحصیل به عراق برود. مرز بسته بود و می بایست از طریق یکی از کاروان های زیارتی اقدام می کرد. در این چند سال که در بنیاد شهید کار می کنم، کار رفت و آمد خانواده شهدا به حج و عتبات را انجام می دهم. حمید زنگ زد و گفت هادی ذوالفقاری می خواهد به عراق برود ولی اجازه خروج به او نمی دهند. با رئیس وقت اداره گذرنامه تماس گرفتم، مشکل را مطرح کردم و ایشان دستور رسیدگی دادند و هادی بالاخره موفق شد به عراق برود. چند ماه بعد خودم به عراق رفتم و سری به هادی زدم. دیدم تصادف کرده و پایش ضرب دیده است و چند ماه پس از آن دیدار خبر دادند که هادی شهید شد. هادی از بچه های مسجد موسی بن جعفر(ع) و پسر خوب و آرامی بود. بیشتر بچه های این مسجد نیروهای فعال و انقلابی هستند. شباهت حمید به عموی شهیدش همرزمان حمید تماس گرفتند و گفتند: حمید مجروح شده است اما من باور نمی کردم. اخلاق حمید شبیه به عموی شهیدش بود. برادرم عادت نشد از مجروحیتش سخنی به میان آورد. او 4 بار در جنگ مجروح شد و ما بعدها با خبر شدیم. یک بار ترکش به سر برادرم خورد. یکی از امدادگران که برادرم را سوار بر هلیکوپتر کرد از بستگانمان بود. وقتی به بیمارستان تبریز رسیدند. او با ما تماس گرفت و خبر مجروحیت برادرم را داد. بعد از مرخص شدن از بیمارستان، چند بار او را به فیزیوتراپی بردیم و در خانه او را تحت مراقبت قرار دادیم تا اینکه پس از5 ماه توانست روی پای خود بایستد. تازه خوب شده بود که شیخ حسین انصاریان به ملاقاتش آمد، من را به کنار کشید و گفت برادرت ماندنی نیست. خوب شود به جبهه برمی گردد. همانگونه هم شد و چند ماه بعد در عملیات کربلای 5 با تیری که مستقیم به سینه اش خورد به شهادت رسید و بدنش در منطقه جا ماند. هر وقت برادرم از جبهه به خانه می آمد، حمید به او می گفت: من را به جبهه می بری؟ اگر هم نمی توانی من را ببری، برای من تفنگ بیاور. 11 سال بعد از شهادت که پیکرش را آوردند، حمید دیگر بزرگ شده بود و در مراسم تشییعش آرام و قرار نداشت و اشک می ریخت. از مجروحیت تا شهادت؛ سه روزِ سختِ بی خبری داستان مجروحیت حمید را می گفتم. وقتی زنگ زدند و گفتند حمید مجروح شده است، خیلی بهم ریختم. یک ساعت به خودش بعد زنگ زدم و گفتم من سنم کم نیست و اگر حمید شهید شده است به من بگویید. گفت نه مجروح شده است و هر زمان که به عقب برگردد به شما خبر می دهیم. شب یلدا بود به همسرم به خانه مادرخانمم رفتیم. وقتی از مهمانی برگشتیم دیدم در شبکه های اجتماعی خبر شهادت حمید منتشر شده است، خیلی بهم ریختم و تا صبح راه می رفتم. همسرم فکر کرد سرما خوردم. صبح به چند جا زنگ زدم. هر کسی چیزی می گفت. نماینده حج و زیارت در سوریه که از دوستانم است زنگ زدم گفت از وزارت خارجه پیگیری می کنم اما او را با نام حمید نمی شناختند. با چند نفر دیگر هم تماس گرفتم که برخی شان اظهار بی اطلاعی و برخی هم گفتند مجروح شده است. تا اینکه از محل اعزام زنگ زدند و گفتند حمید مجروح شده است و مجروحیتش هم سطحی است و حمید گفته تا وقتی عملیات تمام نشود به عقب برنمی گردم. امیدوار شدم. بعد از اذان مغرب یکی از دوستانم تماس گرفت و گفت داعش 4 نفر را اسیر گرفته اند. دست و پایم لرزید. با مسئول اعزام تماس گرفتم، گفت من عکس اسرا را دیده ام بین آن ها ایرانی ها و حمید نیستند. زمان به سختی می گذشت. نوه ام می گفت: بابا اسرائیلی ها را کشتی؟ پنجشنبه دوستانش تماس گرفتند و خبر شهادتش را دادند و منتظر ماندیم تا پیکرش را بیاورند. عصر روز بعد محمد نوه ام روی پله های خانه نشسته بود و در عالم کودکی خودش ناراحت بود. پرسیدم باباجان چه شده است؟ گفت: دلم برای بابا تنگ شده. صبح شنبه خبر آوردند که پیکر را آورده اند. از خانواده خواستم که به دیدن پیکر حمید برویم اما قبول نکردند و گفتند چهره ای که رفته در ذهنمان مانده است. می خواهیم همان تصویر بماند. خودم دست محمد را گرفتم و به معراج رفتم. وقتی پارچه را کنار زدم دیدم صورت حمید می درخشد. محمد به چهره پدرش نگاه کرد و گفت: بابا اسرائیلی را کشتی؟ گفتم: هیس، حمید خواب است. گفت: آقاجون اجازه هس صورت بابام رو ببوسم؟ گفتم: بله بابا. حمید از سوریه برای محمد سوغاتی هم خریده بود که همراه با پیکرش به ایران آورده بودند. در معراج همان سوغاتی را به محمد دادیم. هفته قبل که رفتیم بهشت زهرا(س)، محمد می گفت من بهشت زهرا(س) را خیلی دوست دارم. عکس های پدرش را می بوسید. وقتی توی جلسه ای ویدئو پروژکتور عکس های حاج حمید را پخش می کرد. محمد بی اختیار می دوید به سمت آن و می گفت بابامه بابامه. حمیدرضا از ما سبقت گرفت حمید بهترین راه را انتخاب کرد. حمیدرضا از ما سبقت گرفت و رفت. یک بار در بهشت زهرا(س) یکی از دوستانم را دیدم، گفت یک آقایی آمده بود با شما کار داشت. دیدم جوان قد بلندی بود و گفت شما پدر شهید هستید؟ گفتم بله. گفت برایم دعا کنید که من هم بروم. هر کار می کنم به در بسته میخورم. پرسید: اگر حمید زنده بود باز هم اجازه می دادی به سوریه برود؟ گفتم بله. بیش از 20 سال است که خادم زائران حج و عتباتم. امسال برای حج، حمید هم می توانست بیایید چون مداح و قاری قرآن بود و وقتی او قرآن می خواند روح آدم پرواز می کرد. یکی دو ماه قبل از اعزام گفت پدرجان من نمی آیم، طواف من کربلاست و کارهای کربلا را انجام دهم بهتر است. حمید از 15 سالگی دوره های هلال احمر را دید. زلزله بم که اتفاق افتاد بلافاصله به بم رفت. وقتی برگشت بسیار لاغر شده بود. هرجا هرکاری که از دستش برآمده بود، انجام داده بود. حمید استخدام رسمی وزارت بهداشت بود اما او در آنجا نماند و به مرکز مطالعات فرهنگی و راهی روستاهای دورافتاده شد. او به فکر مستضعفین و نیازمندان بود. راحتی را رها کرد و یک جهادگر شد. شجاعت حمید حمید چندبار با ما به حج آمده بود. با مسلمانان سایر کشورها گپ و گفت می زد. او شجاعت عجیبی هم داشت. شب جمعه ای خواستیم دعای کمیلی برگزار کنیم. وقتی حمید شروع به خواندن دعای کمیل کرد، بین فرازهای دعا خیانت های آل سعود را برشمرد و برای مردم آواره یمن دعا کرد./ب


چهارشنبه ، ۲۱بهمن۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: شهیدنیوز]
[مشاهده در: www.shahidnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 17]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن