واضح آرشیو وب فارسی:فرهنگ نیوز:
"حمیده نانکلی" مبارز انقلابی:
نامه ترور رئیس زندان قصر را جابجا کردم "برخورد بازجوها با زندانیان در هر دهه مختص به شرایط زمان، متفاوت بوده است. هر کتابی که نوشته شده یک سال بخصوصی را گفته و یا نظر خود را بیان کرده است. به نظرم هیچ کتاب کاملی که تمام فواصل دهه ۵۰ را شرح دهد تا به امروز به چاپ نرسیده است."
به گزارش فرهنگ نیوز ، روزگاری برای سرنگونی رژیم پهلوی و خارج شدن از روزهای سیاه و خفقان حاکم بر کشور، جوانانی به پا خواستند و برای رسیدن به هدف مقدسشان دست از جان شستند. هر قدم که در زندان مخوف ساواک(کمیته مشترک) برمیداری رعشهای بر تن مینشیند. دیوارهای زندان شاهد شکنجهها و مقاومتهای مبارزی به نام مرادعلی نانکلی است که جانش را فدای عقیدهاش کرد. او معتقد بود "اگر کاری برای رضای خدا باشد، به نتیجه میرسد و اگرنباشد، ثمری نخواهد داشت." مراد علی میدانست که روزی نور حقیقت تمام دیوارهای غفلت زده را در هم خواهد شکست و به این امید زیر شکنجهها لب به اعتراف نگشود.
به همین خاطر به سراغ حمیده نانکلی خواهر شهید مرادعلی نانکلی که خود نیز شکنجههای جلادان زندان کمیته مشترک را چشیده است رفتیم تا برایمان از آن روزهای خفقان بگوید. در ادامه گفتوگوی ما با وی را میخوانید.
** فعالیتهای سیاسی برادرتان از چه زمانی آغاز شد؟
نانکلی: مراد از من بزرگتر بود. روزی متوجه شدم که کاغذهایی را لوله کرده و در میان وسایل شخصیاش مخفی میکند. کنجکاو شدم و یکی از آنها را که اعلامیه بود، خواندم.
مراد مداح بود. تصور میکردیم به همین جهت است که به صورت مستمر در هیاتها و جلسات مذهبی شرکت میکند. زمانی که من و مادرم از فعالیتهای مبارزاتی او با خبر شدیم، ما را هم در جریان فعالیتها قرار میداد. البته ما در جریان فعالیتهای مسلحانه او نبودیم.
در آن زمان مجله "مکتب اسلام" را مطالعه میکردیم. پس از مطالعه، روزهای جمعه از ساعت 9 تا 11 با خانمها دباغ، نورزاد و ... هر هفته جلسه داشتیم و مقالههایی را برای چاپ در کتاب "انجمن دوشیزگان" آماده میکردیم.
**برادرتان ترس از لو رفتن نداشت؟
نانکلی: مراد از شرایط خفقان جامعه و نوع حجاب خانمها بسیار دلگیر بود و برای رسیدن به یک جامعه یکپارچه اسلامی فعالیت میکرد. او میگفت "اگر کاری برای رضای خدا باشد، به نتیجه میرسد و اگر نباشد، ثمری نخواهد داشت. وقتی کاری برای خدا باشد، خداوند طاقتش را هم به انسان میدهد". در انجام هر کاری "فی سبیل الله" بر زبانش جاری میشد.
**از دستگیری برادرتان برایمان بگویید؟
نانکلی: 5 اسفند 51 بود که مراد به دلیل فعالیتهای انقلابی و مبارزات مسلحانه دستگیر شد. آن زمان 14 سال بیشتر نداشتم که افرادی وارد خانه شدند و شروع به گشتن وسایل شخصی و کتابهای مراد کردند. او به همراه عبدالله مهجوم و عزت شاهی به چند سال حبس محکوم شد.
**فعالیتهای انقلابی شما به چه صورت بود؟
نانکلی: از زمانی که برادرم دستگیر شد فعالیتهایم را آغاز کردم. نامه و پیغامها را از داخل زندان به خارج انتقال میدادم. حدود یک سال و نیم این کار را انجام دادم و توسط یک نامه لو رفتم. البته در زمانی که برادرم فعالیت داشت من هم گاهی اعلامیه پخش میکردم و یا مقالهای مینوشتم.
** چطور لو رفتید؟
نانکلی: در یکی از ملاقاتها، برادرم شخصی را به من معرفی کرد و گفت او چند روز دیگر آزاد میشود. لباسهای کثیفی را برایت میآورد تا بشویی. اسم شخص را محمدعلی آقا معرفی کرد.
در میان لباسها دو نامه بود. محمدعلی آقا به من گفتند که شخصی به درب منزل میآید تا یکی از نامهها را از من بگیرد. چند روز بعد محسن فاضل به درب خانه آمد و نامه را از من گرفت. پس از مطالعه آن را پس فرستاد و گفت دوباره به علی آقا برگردانم و بگویم که نامه به دست محسن فاضل نرسیده است. همین کار را کردم. از همین جا ارتباط ما قطع شد.
چند روز بعد به همراه مادر و پدرم در خانه بودم که از طرف ساواک مامورها به منزل ما آمدند. ابتدا وسایل شخصی و کتابها را گشتند. وقتی چیزی پیدا نکردند من را با خود به کمیته مشترک ضدخرابکاری بردند.
پس از دستگیری توسط محمدی بازجویی شدم. ساواک دو نامه را یک نامه میدانست. بازجو هر چه پرسید چه کسی آمد نامه را تحویل گرفت؟ گفتم "هیچ کس." گفت چه کسی نامه را به تو تحویل داد؟ گفتم "نمیدانم". پرسید چه شکلی بود "مشخصاتی که به خودش شباهت داشت گفتم." ناگهان عصبانی شد و گفت "حتما من بودم." و شروع به شکنجه دادن، کرد.
من تا چند وقت پیش نمیدانستم کدام یک از نامهها لو رفت که منجر به دستگیری من شد. اما در پروندهام نوشته شده بود که نامه مربوط به ترور رییس زندان قصر بوده است.
**بر چه اساسی تقسیم بندی میکردند که چه کسی از زندانیان بازجویی کند؟
نانکلی: شخصیتهای مذهبی را منوچهری و کمونیستها را تهرانی بازجویی و شکنجه میکرد.
**برنامه روزانه و اوقات فراغت زندانیان چه بود؟
نانکلی: تمام فعالیتهای روزانه یک زندانی به شکنجهگر او بستگی داشت. شکنجهگر بر حسب فعالیتهای هر زندانی تقسیم بندی میکردند که هر فرد روزانه چقدر شکنجه و یا استراحت کند. البته برنامههای زندان در طی سالهای دهه 50 متفاوت بود. هر چه به دوران انقلاب اسلامی نزدیک میشدیم سخت گیریها کمتر میشد.
در روز آرامش نداشتیم و هر لحظه امکان میدادیم که برای شکنجه احضار شویم. اما شبها سعی میکردیم با بازیهای دست جمعی امید به زندگی و صبرمان را بیشتر کنیم.
خمیر نانها را درمیآوردیم و با آنها مجسمه میساختیم و یا مهرههای شطرنج درست میکردیم. برای منچ هم از آلومینویم کرهها (هفته ای دو بار صبحانه کره میدادند) استفاده میکردیم. در طول روز هم زمانی را برای مطالعه در نظر گرفته بودند که بسیار مفید بود. زندانیان دلشان را به آن چند ساعت مطالعه خوش کرده بودند.
** برای آزادی امیدی داشتید؟
نانکلی: هر روز را به امید آزادی میگذراندیم. برخیها که مقاومت بیشتری میکردند و در مقابل شکنجههای سختی هم میشدند. برایشان روزها به سختی میگذشت.
قبل از خواب به آزادی فکر میکردیم و میگفتیم "شاید فردا در را باز کنند و بگویند آزاد هستید."
** از برخورد نگهبانان برایمان بگویید.
نانکلی: به نظر من، آنها تنها یک کارمند بودند. وظایفی برایشان تعیین شده که مجبور بودند آن را اجرا کنند. نگهبانان به نسبت شکنجهگران رفتار مناسب تری با زندانیان داشتند. در هفته یک روز نگهبان زن داشتیم و بقیه ایام هفته زندانبانها مرد بودند.
البته من کم سن ترین زندانی آنجا بودم. من را 16 ساله صدا میزدند. به همین جهت به نسبت رفتار بهتری با من داشتند.
در زندان تلخیهای زیادی را تحمل کردیم. اما با پیروزی انقلاب اسلامی یادآوری آن ایام برایمان شیرین بود زیرا توانسته بودیم به هدفمان برسیم.
**با چه کسانی هم بند بودید؟
نانکلی: خانم شیخ حسنی همسر سرحدی زاده و خانم وجیهه ملکی همسر مقدم هم اتاق بودم.
** زندانیان از چه زمانی آزاد شدند؟
نانکلی: اواخر سال 56 اکثر زندانیان آزاد شدند. خانم جزایری و خواهرش آخرین زندانیهایی بودند که در 22 بهمن آزاد شدند.
** پس از آزادی هم فعالیت انقلابی داشتید؟
نانکلی: خیر. از برادرم که بی خبر بودیم. از طرفی هم ساواک من و خانواده را تحت نظر قرار گرفته بود به همین جهت نتوانستم فعالیتی انجام بدهم.
** برادرتان چگونه به شهادت رسید؟
نانکلی: روزهای پایانی محکومیتش را سپری میکرد که یکی از دستگیر شدهها در شکنجه، نام او را به زبان میآورد. به همین دلیل او را از زندان قصر مجددا به زندان کمیته مشترک منتقل کرده و زیر شکنجه او را به شهادت میرسانند.
مراد در 19 شهریور 53 به شهادت رسید اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی شهادتش به ما اطلاع داده شد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، پروندهها را خواندند. در پرونده مراد نوشته شده بود زندانی اعتراف کرده است که "مقلد آیت الله خمینی هستم."
**چه کتابی تا به امروز توانسته است حق مطلب را در خصوص این زندان و زندانیان ادا کند؟
نانکلی: برخورد بازجوها با زندانیان در هر دهه مختص به شرایط زمان، متفاوت بوده است. هر کتابی که نوشته شده یک سال بخصوصی را گفته و یا نظر خود را بیان کرده است. به نظرم هیچ کتاب کاملی که تمام فواصل دهه 50 را شرح دهد تا به امروز به چاپ نرسیده است. اما کتاب "ساعت 4 آن روز" نوشته مهین محتاج به نظرم بهترین اثری است که به چاپ رسیده است.
** پیغام شما به نسل امروز چیست؟
نانکلی: خیلی از زندانیان سیاسی با گذشت سی سال همچنان آزار شکنجه بر روح و جسمشان باقی مانده است. ما برای رسیدن به هدف مقدسمان از جانمان هم گذشتیم. خودمان خواستیم و هیچ منتی هم بر کسی نیست. نسل امروز باید این انقلاب را به رشد و شکوفایی برساند.
منبع: تسنیم
94/11/20 - 15:11 - 2016-2-9 15:11:40
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فرهنگ نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 12]