واضح آرشیو وب فارسی:مهر: یک نویسنده:
سبک داستانی حاصل مقبولیت است/ کاری به چارچوبهای ساختگی ندارم
شناسهٔ خبر: 3043720 - سهشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۱:۰۳
فرهنگ > شعر و ادب
احمد طبایی داستاننویس معتقد است: هنرمند باید به نیازهای خود و جامعهاش پاسخ بدهد. آنچه که شکل میگیرد و عرضه میشود، اگر مقبولیتی یافت و از جانب دیگران پی گرفته شد، به سبک تبدیل میشود. خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ: کتاب «آن که باد میکارد» اولین مجموعه داستان احمد طبایی است که به تازگی از سوی انتشارات آوای کلار منتشر و به بازار نشر عرضه شده است. این مجموعه شامل ۳۱ داستانک و داستان کوتاه از این نویسنده و روزنامهنگار است که در طول ۱۲ سال نوشته شدهاند و از تنوع محتوایی زیادی برخوردارند. به مناسبت انتشار این مجموعه با احمد طبایی نویسنده این داستانها به گفتگو نشستیم که متن آن را در ادامه میخوانید: * اولین مجموعه داستان شما به داستانکها و داستانهای خیلی کوتاهتان اختصاص یافته است. دلیل انتخاب این گونه داستانی چیست؟ من فکر میکنم بین هنر و ایجاز پیوندی محکم اما نادیده وجود دارد. اگر شاعر، داستاننویس، فیلمساز، موزیسین و... بتواند اثر خود را در کوتاهترین شکل ممکن و در اوج کمال و زیبایی ارایه کند، یک شاهکار آفریده است. این امر به ویژه در مورد هنر متعهد نمود بیشتری دارد. چراکه هنرمند میخواهد اندیشه و احساس خود را به جامعه منتقل کند و برای اینکه اثرش تاثیرگذارتر باشد، میبایست آن را به گونهای ارائه کند که برای مخاطب خستهکننده و ملالآور نباشد. به نظر میرسد قالب داستانک از دیدگاه شکلی، این هدف را تامین میکند پس میتواند ظرف مناسبی برای نویسندگان مدرن باشد. اما اینکه در این ظرف چه بریزیم و چگونه بریزیم، از اهمیت بیشتری برخوردار است. * به نکته جالبی اشاره کردید. داستانکهای شما با آن تعریفی که از داستانهای مینیمال و داستانک ارایه شده، همخوانی چندانی ندارد. یعنی ضمن اینکه کمی طولانیتر از داستانهای چندخطی است، توصیف صحنه و لحظه هم دارد و در عین حال، داستان کاملی است. آیا این قالبشکنی را هدفمند برگزیدهاید؟ من هیچ اعتقادی به فرمولنویسی برای هنر ندارم، ضمن اینکه معتقدم میبایست در چارچوبهای منطقی هم حرکت کرد. به عنوان مثال، اوزان عروضی در شعر، یک چارچوب منطقی است و شاعر میبایست آن را رعایت کند. چراکه شعر را آهنگین و تاثیرگذار میکند و مهمتر از آن، مرز بین نظم و نثر است. به قول فروغ فرخزاد: «وزن مثل نخی است که از میان کلمات رد شده، بیآنکه دیده شود. فقط آنها را حفظ میکند و نمیگذارد بیفتند». اما تردیدی نیست که بسیاری از چارچوبها هم منطق روشنی ندارند و بالطبع الزامی به رعایت آنها نیست. مواردی هم که شما در مورد داستانک به آنها اشاره کردید، از این دست است. اینکه داستانک نباید از یک تعداد کلمه بیشتر باشد، یا توصیف نداشته باشد و... قواعد منطقی و اصیلی نیست که عدول از آنها ناممکن باشد. به فرض، لابد شنیدهاید که میگویند کوتاهترین داستان مینیمال جهان این است: «برای فروش: کفش بچه، هرگز پوشیده نشده!». برای رد یا اثبات داستان بودن این چند کلمه، نیازی به برهان و دلیل نیست. هرکس به طور غریزی درمییابد که این نوشته بسیار کوتاه هیچ ساختار داستانی ندارد! حالا در ستایش آن میلیونها استدلال هم که آورده شود، چیزی را عوض نمیکند. حداکثر میتوان آن را یک طرح نامید. من داستان خودم را مینویسم و به این چارچوبهای ساختگی که به نظرم بیشتر کپیبرداری از تئوریهای وارداتی است، کار ندارم. * یعنی داستانک را به سبک خودتان مینویسید!؟ هیچ سبکی آگاهانه خلق نمیشود و اگر هم بشود، اصالتی ندارد. هنرمند باید خودش را عرضه کند و به نیازهای خود و جامعهاش پاسخ بدهد. آنچه که شکل میگیرد و عرضه میشود، اگر مقبولیتی یافت و از جانب دیگران پی گرفته شد، به سبک تبدیل میشود. * تعریف خود شما از داستانک چیست؟ من داستانک را یک داستان کامل میدانم که تا حد امکان موقعیتپردازی، شخصیتپردازی و توصیف زمانی و مکانی در آن وجود دارد. اما نباید انتظار داشت که به فرض شخصیتپردازی یا توصیف موقعیتها و لحظهها به گستردگی داستانهای بلند و رمان باشد. در داستانک، هر تمهیدی به کار گرفته میشود در خدمت انتقال پیام داستان است که البته این پیام میتواند به برداشت مخاطب واگذار شود. کاربرد ضربه پایانی در داستانک آنقدر مهم است که گرچه از ارکان داستان نیست اما میتوان جایگاهی در این حد برایش قایل شد. * آیا این نقد را وارد میدانید که داستانک نمیتواند تصویر جامعی از زندگی انسانها ارائه کند و تنها برشی از زندگی را روایت میکند؟ بله داستانک برشی از زندگی است اما مگر رمان تصویر جامعی از زندگی ارائه میکند؟ چه کسی میتواند ادعا کند که اثرش هرقدر هم گسترده و درازدامن باشد، تصویری جامع از زندگی پیچیده انسان است؟ کدام داستان را خواندهاید که بیانگر لحظه لحظه زندگی قهرمانانش با همه اندوهها و شادیها، ترسها و نگرانیها، امیدها و آرزوها و دیگر ابعاد شناخته و ناشناخته موجودی به پیچیدگی انسان باشد؟ به نظر من، مهم جامعیت نیست بلکه آنچه اهمیت دارد ارائه تصویری موثر و زیباشناسانه از زندگی است که میتواند تحولآفرین باشد. همه ما داستانهای موفق بسیاری خواندهایم و فیلمهای ماندگار زیادی دیدهایم اما تنها برشهای کوتاه و سکانسهای محدودی از آنها در ذهنمان مانده است. برشهایی که بسیاری از آنها نگرش ما را تغییر و باور ما را شکل دادهاند. * شما خودتان آینده داستانک را چطور میبینید؟ فکر میکنید داستانک در آینده فراگیرتر از امروز خواهد شد؟ اگر از دیدگاه جامعهشناسی قضاوت کنیم، در عصر تکنولوژیزده حاضر که ویژگی بارز آن سرعت و شتاب است، داستانک پتانسیل بیشتری برای سازگاری با این شرایط دارد و بالطبع استقبال بیشتری از آن خواهد شد. کمااینکه میبینید ذائقه جمعی به سمت متنهای کوتاه تلگرامی و فیسبوکی تمایل پیدا کرده است. اما تردیدی نیست که کیفیت و اصالت همواره حرف اول و آخر را میزند. بنابراین آنچه بیش از حجم و شکل یک اثر هنری اهمیت دارد، محتوای آن است که مخاطبان را جذب میکند یا پس میزند. به دیگر سخن، آینده از آن کیفیت برتر است چه رمان باشد چه داستانک. ................................. گفتگو از کمال صادقی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 6]