واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: با موتورسیکلت اجارهای دست به سرقت میزد. خودش میگوید سرقتها را خیلی راحت مرتکب میشد و فکرش را هم نمیکرد خیلی زود شناسایی و دستگیر شود.
به گزارش جام جم آنلاین، از روزهای سختی میگوید که از شهرستان برای کار به تهران آمده تا نانی برای خانوادهاش ببرد، اما خیلی زود رویای کار و درآمد خوب تبدیل به سراب و ورودش به جاده سرقت شد. خودش میگوید: برای سیر کردن خانواده ام مجبور به سرقت شده ام و زن و بچهام نمیدانند من سارق هستم. من 44 سال از خدا عمر گرفتهام، اما مجبور شدم دست به سرقت بزنم. اینها بخشی از سخنان مرد میانسالی است که با موتورسیکلت اجارهای از اهالی غرب تهران زورگیری و سرقت میکرد. پس از جلسه بازجویی فرصتی پیش آمد تا گفتوگویی با او انجام دهیم که در ادامه میخوانید. اهل تهران هستی؟ نه. دو سال است که به تهران آمدهام. متاهلی؟ 15 سال قبل ازدواج کردم و یک پسر 9 ساله و دختر 7 ساله دارم که همراه همسرم در شهرستان زندگی میکنند. چرا به تهران آمدی؟ همه برای کار میآیند و من هم برای پیدا کردن کار بهتر و درآمد بیشتر به تهران آمدم تا شاید بتوانم با کار پردرآمدی خانوادهام را تامین کنم. مگر در شهرستان کار نیست؟ کار هست، اما کار با درآمد خوب نیست. من خودم کشاورز بودم و روی زمین کار میکردم، اما هرچه هم تلاش کنی درآمد آن نسبت به کاری که میکنی کم است. چند سال کشاورزی و حتی در مغازهای شاگردی کردم اما من دو فرزند دارم و زندگی هم خرج دارد. در تهران کار خوب بود؟ چند ماهی شاگرد نقاشی ساختمان بودم و درآمدش هم خوب بود اما من آدم اینکار نبودم و خیلی زود از آن خارج شدم و شاگرد یک سوپر مارکت شدم. بعد چه شد؟ معتاد شدم. معتاد؟ بله. از تنهایی وفشاری که رویم بود به مواد مخدر پناه بردم و شیشه کشیدم. بعد از دو ماه مصرف متوجه شدم اعتیاد دارم و دیگر نمیتوانم بدون مواد مخدر زندگی کنم. کم کم حوصله کار در مغازه را هم نداشتم و وقتی صاحب سوپر مارکت فهمید مواد میکشم، مرا اخراج کرد و بیکار شدم. کجا زندگی میکردی؟ در جنوب شهر اتاقی را اجاره کرده بودم که پول پیش آن را خرج مواد مخدر کردم و از سه ماه قبل کارتن خواب هستم. شبها در پارکهای شوش، خزانه و ترمینال جنوب میخوابم و روزها به کارم میرسم. کارت چیست؟ سرقت. مجبور شدم سرقت کنم وگرنه من حرامخور نیستم. وقتی مواد میکشی هیچ ارادهای نداری و هر کاری که مواد بخواهد انجام میدهی،من هم خانواده دارم به همین خاطر مجبور شدم دست به سرقت بزنم تا هم خرج مواد و هم هزینههای زندگیام را در بیاورم. نمیدانید اجبار و شکم گرسنه شما را مجبور به چه کارهایی میکند. اما از راه حلال هم میتوان درآمد کسب کرد. قبول دارم اما یک آدم معتاد نه حس کار کردن دارد و نه کسی به او اعتماد میکند . وقتی معتاد شوی شرف، اعتبار و آبرویت را از دست میدهی و برای بهدستآوردن پول سراغ آسان ترین روشها میروی. سابقه داری؟ نه. اولین بار است که دستگیر میشوم. چه شد به فکر سرقت افتادی؟ فشار اقتصادی و مواد مخدر مجبورم کرد. برای تامین هزینههای زندگی مجبور شدم سرقت کنم. چگونه سرقت میکردی؟ از زنان در غرب تهران سرقت میکردم. چگونه فرار میکردی؟ با موتور دوستم. سه ساعت در روز به سرقت میرفتم و با دو یا سه سرقت در روز روزانه 150 هزار تومان به جیب میزدم. دوستت نمیگفت موتور را برای چه میخواهی؟ موتور را ساعتی 15 هزار تومان از او اجاره میکردم و میگفتم مسافرکشی میکنم تا خرجم را دربیاورم . چرا در غرب تهران سرقت میکردی؟ محلههای غرب تهران خلوت است و راه فرار زیاد دارد. هیچوقت در فرعیهای محلههایی مثل جنتآباد و بلوار فردوس ترافیک نبود و بعد از سرقت میتوانستم خیلی راحت فرار کنم. زنان در برابرت مقاومت نمیکردند؟ ظهرها که خیابانها خلوت بود به نزدیکی زنان میرفتم یا کیفشان را میقاپیدم یا با تهدید میخواستم پول و طلاهایشان را بدهند. خیلی از آنها از ترس هرچه داشتند به من میدادند، اما دو سه نفری مقاومت کردند و من هم مجبور شدم از ترس دستگیری فرار کنم. چند فقره سرقت انجام دادی؟ در این مدت 40 بار سرقت کردم . چقدر به دست آوردی؟ هفت میلیون تومان به جیب زدم. مقداری از این پول را برای خانوادهام فرستادم و با مقداری از آن هم مواد کشیدم. روزی چقدر مواد میکشی؟ روزانه 20 هزار تومان هزینه مصرف شیشه میکنم که این پول را با سرقت به دست میآورم. فکر میکردی دستگیر شوی؟ نه. یکی از زنان توانسته بود پلاک موتور را یادداشت کند و بعد هم که دوستم احضار شد او گفته بود روزها موتورسیکلت را به من اجاره میدهد و بعد از دو ماه سرقت، ماموران به پاتوقم در پارک آمدند و مرا دستگیر کردند. خانوادهات میدانند دستگیر شدی؟ نه، آنها فکر میکنند من نقاش ساختمانم و در تهران کار میکنم. قصد داشتم با چند سرقت دیگر خانوادهام را به تهران بیاورم و خانهای را اجاره کنم. به نظرت همسرت بفهمد تو سارق هستی با تو زندگی میکند؟ جدا میشود. او نمیدانست من پول حرام برایشان میفرستم. حرف آخر... دلم برای فرزندانم تنگ شده است. آنها نمیدانند پدرشان دزد است. نمیخواهم بدانند و نگاهشان به من عوض شود. نمیدانم چهکار باید بکنم. فقط میدانم اگر مواد را ترک کنم میتوانم زندگی سالمی را شروع کنم. مجید غمخوار ضمیمه تپش
پنج شنبه 15 بهمن 1394 ساعت 07:00
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 145]