واضح آرشیو وب فارسی:صاحب نیوز: شب ۱۲ بهمن که قرار بود امام خمینی (ره) به ایران بیایند با ۱۲ نفر از دوستانمان در سرمای شدید آن روزها قسمت بار یک نیسان را چادر زدیم و پلاستیک پیچیدیم، هیچ کداممان هم راضی نمی شدیم که برای گرم شدن به جلو نیسان و کنار راننده برود و همه با هم سرمای آن شب را تحمل کردیم، تا تهران جای خود را عوض می کردیم تا همه به اندازه هم سرما را تحمل کنیم.به گزارش صاحب نیوز به نقل از چشمه سار ، عزت شفیعی عکاس و خبرنگار روزنامه اطلاعات از سال ۱۳۵۵ خاطرات و حافظه تصویری خوانسار را نگهداری می کند، او که آرشیو ارزشمندی از تصاویر قبل و بعد از انقلاب از وقایع مهم و تاریخی شهرستان در اختیار دارد، خود نیز در حوادث روزهای انقلاب به جهت حرفه خبرنگاری و عکاسی حضور داشته است و خاطرات زیبایی از آن دوران به یاد دارد. گفتنی است متاسفانه بخشی از آرشیو تصاویر و اخبار قبل از انقلاب که در اختیار وی بوده است در جریان حادثه آتش سوزی از بین می رود و تنها اخبار وقایع سال های ۶۵ به بعد در حال حاضر در اختیار وی است. علاوه بر عکس های قدیمی خوانسار این عکاس پیشکسوت خوانساری صاحب یک مجموعه از دوربین های قدیمی است که هم چنان آنها را حفظ کرده است. پای صحبت ها و خاطرات این عکاس و خبرنگار پیشکسوت خوانسار می نشینیم؛ چشمه سار: از خاطرات ان دوران به خصوص تظاهرات و حضور مردم چه چیزهایی را به یاد دارید؟ زمان تظاهرات برای گرفتن عکس پیش می آمد که حتی بالای درخت هم می رفتم یک بار که برای گرفتن عکس به بالای یکی از درختان مسیر تظاهرات رفته بودم و صورتم را هم پوشانده بودم، یکی از بین جمعیت فریاد زد ساواکی ساواکی! در جواب او هم بقیه گفته بودند ساواکی نیست عمو عزت است. زمان تظاهرات جمعیت زیادی می آمد. از فلکه اصلی تا فلکه بالا جمعیت فراوانی حضور پیدا می کردند، ما هم که کارمان عکاسی و تهیه خبر بود هر روز به یک نقطه از شهرستان و یا شهرهای هم جوار می رفتم یک روز روستای دوشخراط، یک روز گلپایگان، وانشان و وادشت می رفتم و عکس و خبر تهیه می کردم. چشمه سار: در جریان عکس گرفتن پیش آمد که شما را بگیرند؟ اول کار هم می ترسیدم که من را با عکس ها بگیرند. آن زمان الیاسی رئیس ژاندارمری خوانسار بود. بعضی وقت ها که عکس ها می سوخت و خراب می شد در خرابه پشت محل کارم آنها را می سوزاندم تا به دست کسی نیافتد. یک بار که در حال امحاء عکس های خراب بودم فردی دیده بود و به الیاسی خبر داده بود، الیاسی هم من را خواست تا به ژاندارمری بروم، سربازی به نام محسنی از بچه های کرمانشاه از دوستانم بود و خبر می داد که مثلا زمان تظاهرات چه کار کنیم و به نوعی رابط بود و گزارش می داد. ظهر که به ژاندارمری رفتم سرباز قسمم داد که اگر الیاسی صحبتی کرد درباره من چیزی نگو. وقتی وارد اتاق الیاسی شدم برگه A3 بزرگی را به من نشان داد و تمام کارهایی را که در مغازه انجام داده بودم، حتی نان سبزی که در محل کار خورده بودم هم گزارش داده بودند. از الیاسی سوال کردم چه کسی این گزارش ها را داده است، الیاسی در جوابم گفت: حتی می دانیم چه تعداد کپی برای چه کسی انجام داده ای یا چند کاست از سخنرانی های امام خمینی را تکثیر کرده ای، همه را می دانست. چشمه سار: شما در حوادث مهم خوانسار به خصوص پیش از انقلاب و تظاهرات حضور داشته اید در این حین اتفاق افتاده که لحظه شهادت یا مجروحیت مردم در قاب دوربین تان قرار بگیرد؟ روز ۱۳ محرم که بچه های خوانسار را شهید کردند من نزدیک حمام شهرداری بودم یکی از بچه ها مرگ برشاه گفت که دیدم سربازها به سمت ما آمدند دویدم داخل حمام که همان جا سربازها ما را گرفتند و کتک حسابی خوردم. خوشبختانه حمام دو در داشت که از در دیگر حمام فرار کردم، چند ساعتی برای این که آب ها از آسیاب بیافتد آقای ساجی در بشکه ای من را مخفی کرد و شب هم به منزل خبر دادیم که سالم هستیم، برای این که گیر سربازها نیفتم موهای سر و محاسنم را از ته زدم و چند روز به تهران رفتم. در تهران هم تظاهرات با شور و حال بسیاری انجام می شد. چشمه سار: از ۱۲ بهمن و روز ورود امام خمینی خاطره ای دارید؟ شب ۱۲ بهمن که قرار بود امام خمینی (ره) به ایران بیایند با ۱۲ نفر از دوستانمان در سرمای شدید آن روزها قسمت بار یک نیسان را چادر زدیم و پلاستیک پیچیدیم، هیچ کداممان هم راضی نمی شدیم که برای گرم شدن به جلو نیسان و کنار راننده برود و همه با هم سرمای آن شب را تحمل کردیم. یک چراغ علاء الدین در نیسان بود و تا تهران جای خود را عوض می کردیم تا همه به اندازه هم سرما را تحمل کنیم. در آن شرایط با عشق و شور و حرارت خاصی برای دیدن امام به تهران رفتیم و بسیار خوشحال بودیم. در زمان تظاهرات پیش می آمد که افرادی می خواستند شیشه مغازه ها را بشکنند، اجازه نمی دادیم و می گفتیم چرا این کار را انجام دهیم در حالی که خودمان می خواهیم از آنها استفاده کنیم و به هیچ عنوان اجازه شکستن شیشه ها را نمی دادیم. روز تظاهرات داشتیم، می گفتند در یکی از محلات شهرستان توده ای ها هستند، من اولین نفری بودم که در خوانسار شعار مرگ بر توده ای سر دادم، به بچه ها گفتم من شعار را بلند می گویم شما هم پشت سرم بلند تکرار کنید، همیشه جلوی جمعیت بودیم، یعنی حرفه عکاسی و خبرنگاری این طور ایجاب می کرد. چشمه سار: از خاطرات ورود امام به ایران خاطره دیگری هم دارید؟ رفتم اصفهان یک عکس کوچک از امام داشتم در ابعاد ۱۰۰ در ۷۰ دادم چاپ کنند آن زمان ۱۵۰تومان شد، بنده خدا عکاس از چاپ عکس می ترسید، علی اکبر چیت ساز هم همراهم بود. عکس را در یک لوله بزرگ کاغذی مخفی کردم و سوار اتوبوس شدم در بین راه و در مسیر مردم شعار مرگ بر شاه می دادند، عکس ها را باز کردم و در اتوبوس پخش کردم، صبح هم عکس را قاب کردم و پشت شیشه مغازه گذاشتم. مردم می گفتند با چه جراتی این عکس را اینجا گذاشتی این اولین عکس از امام (ره) بود که در خوانسار و در این ابعاد چاپ شد. از وقتی که در اختیار پاگاه خبری چشمه سار و خوانندگان آن دادید تشکر می کنیم. بخشی از مجموعه دوربین های خبرنگار و عکاس پیشکسوت خوانساری: دریافت آخرین اخبار ایران و جهان در کانال تلگرام صاحب نیوز
سه شنبه ، ۱۳بهمن۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: صاحب نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 22]