واضح آرشیو وب فارسی:عصر بانک: حال ناخوش صنعت مسگری در کرمان نفس های آن را به شماره انداخته تا بازمانده این هنر بگوید: اگر برای درمان کالبد بیمار مسگری چاره ای اندیشیده نشود به زودی شاهد منسوخ شدن آن خواهیم بود.عصر بانک ؛یکی از بهترین و مهم ترین صنایع دستی کهن ایران ظروف و اشیاء مسی است. بازار مسگران کرمان که یادگاری از دوران صفویه است در حاشیه میدان گنجعلی خان در دل بازار کرمان جای دارد و امروز متأسفانه به دست دلالان چینی و پاکستانی و هندی افتاده و همین امر این صنعت سنتی را در معرض خطری جدی قرار داده است و به نظر می رسد با تغییر شغل مسگران و تمایل نداشتن جوانان به این صنعت به زودی مهم ترین صنعت دستی کرمان به فراموشی سپرده شود. صنایع دستی مس کم کم جایشان را به صنایع ماشینی چینی داده اند، آثاری که روزگاری با چکش و سندان توسط دست استادکاران مس بر آن ها نقش زده می شد و به شکل دلخواه درمی آمد. هرچند هنوز ذوق هنری استادکارها سازنده در زیبایی و کمال ظروف ساخته شده نقش اصلی را دارد، اما این روزها بازارها از ظرف های مصنوعی با ناخالصی زیاد که کار دست هم نیست پرشده و به دلیل قیمت ارزان آن چشم بیشتر مشتریان را به خود دوخته است. بازار مسگری که درگذشته آهنگ صدای چکش کاری منظم بر روی اشیاء و ظروف مسی آن مخاطبان زیادی را به آن راسته می کشاند دیگر نه برای بازدید و نه خرید مشتریان را به سوی خود نمی کشاند و تنها مجسمه مرد مسگر راهنمای مشتریان و بازدیدکنندگان از این بازار است. دیگر از صدها مسگری که بعد از نماز صبح با اسپند دود کردن و آب وجارو کردن صدای کوبه هاشان بلند و در هم گم می شد خبری نیست. این روزها از استادکارانی که در کارگاهی زیر یک لامپ بر روی سکوی کوچکی می نشستند و صدای چکش و سندان فضای کارگاه را پر می کرد و کارهای مسی را باعلاقه و عشق با طرح های ظریف و گل کاری های بی نظیر می ساختند نیز صدایی به گوش نمی رسد. درگذر از بازار مسگری وقتی از صاحبان مغازه ها می پرسیم که توضیحی از پیشینه و کار مس دهید و یا چه باعث شده وارد این کار شوید، آیا علاقه ای در کار بوده است تنها جواب ما سکوت است و لبخندی که بی هدف بودن در این کار را به ما نشان می دهد. سکوت بازار مس گران ارمغان دلالان برای کرمانی ها ذهنمان به درد می آید وقتی در بازار مس استان قدم می زنیم بازاری که زمانی رونقی داشته است و آهنگ کوبه های مس آن در سراسر دنیا به گوش می رسیده است و الان سکوتی را که دلالان کالاهای چینی و پاکستانی و هندی برایمان به ارمغان آورده اند گوشمان را کر کرده است. با پرس وجویی که از اهالی بازار کردیم نشانی مغازه ای را در بیرون از بازار از یکی از پیشکسوتان قلم زنی مس در کرمان گرفتم و روانه مغازه شدم، در میانه شهر در مغازه کوچک مس فروشی که تابلوی آن در میان تابلوهای «ال ای دی» و شبرنگ زده گم شده بود وارد می شوم. بازار مس گران در قبضه کالاهای چینی و پاکستانی پیرمردی که سمعک در گوش هایش گذاشته به محض ورود در سلام کردن پیش قدم می شود و می گوید: بفرمایید وقتی می گوییم برای مصاحبه و تهیه گزارش آمده ام چهره اش در هم می شود و می گوید که فایده ندارد، هیچ تأثیری ندارد بسیار گفتیم، همه می شناسند و می دانند چه می کنیم اما کاری انجام نمی دهند. مغازه ای که بازار قدیم مسگری را در دو اتاق تودرتو با سقف گنبدی در خود جای داده و کارهای دستی بر جذابیت آن افزوده بود. می گویم زیاد وقتتان را نمی گیرم خودتان را معرفی کنید که می گوید: تنها همین یک جمله را می گویم؛ اگر می خواهید مسگری را به ۴۰ سال قبل در این شهر برگردانم یک مغازه برایم بگیرید و به دارایی بگویید کارش به کار من نباشد و ببینید چگونه مسگری را با ۲۰ شاگرد به ۴۰ سال قبل برمی گردانم. حسن اشرف زاده ادامه می دهد: اسم پول و دارایی که شد دیگر مسئولان توجهی به مابقی حرف هایم نداشتند در دوره های مختلف با مدیران صنایع دستی کرمان صحبت شد اما هیچ گره ای از کار ما باز نشد. او می گوید: سنم بالاست و توان کار را دیگر ندارم و حوصله ای که برای گل کاری و نقش دادن روی ظرف های مسی به خرج می دادم دیگر نیست. اما هنوز هم به دلیل علاقه کار مس را انجام می دهم و سفارش های زیادی دارم که خودم به تنهایی برای کادویی، جهیزیه دخترخانم ها، پذیرایی انواع ظروف مسی را می سازم. اشرف زاده می گوید که بازار مسگری تمام مسگر نیستند و مس های بازار کرمان نیز نیمی برنج و نیمی آب نقره است و انگار دیگر ظروف و اشیاء مسی به چین و پاکستان سپرده شده است. ما کنار کشیدیم از بازار چرا که حمایتی نشدیم و خسته شدیم و روزبه روز از توانمان کاسته شد. بی اعتمادی رمق مس گران را گرفته است وی می گوید: کارهای بسیاری را روانه تهران کردیم و طی ۵۰ سال جنس دست ساز خود را برای صنایع دستی تهران فرستادم اما متأسفانه از سال ۷۹ یا ۸۰ از شرکتی در تهران که کار مرا در نقاط مختلف پخش می کند پول مرا نزدیک به یک میلیون و ۶۰۰ هزار تومان ندادند و به وجود آوردن همین بی اعتمادی هاست که به غیراز کهولت سن رمق را از ما گرفته است. اشرف زاده می گوید: باید با صراحت بگویم که ۹۰ درصد کار مس در کرمان افت داشته است و جوان ها دیگر تن به کار نمی دهند و حق هم دارند چراکه وقتی می بینند حمایتی از کارهای دست ساز نمی شود و در زمینهٔ ارزش گذاری آن کاری انجام نمی دهد مسلم است رغبتی هم به انجام این کار ندارند وقتی می بینند که به چه سختی در یک مغازه مشغول به کار هستم دیگر جایی برای حرف نمی ماند. او می گوید: مشتریان خاص خود را در کرمان و شهرهای دیگر دارم و سفارش هایی را می دهند و من هم می سازم و برایشان می فرستم. اشرف زاده می افزاید: ۸۰ قلم وسیله منزل و جهیزیه می سازم و همگی تا پایه کارهایم از جنس مس و ساخته دست است. وی مدت زمان برای انجام هر کار را تقریباً یک ساعت می داند و می گوید: در چهارسالگی زیردست پدرم مسگر بودم و چکش می زدم و باعلاقه این کار را ادامه دادم. توانی برای استادان مس گری نمانده است وی دیگر سکوت می کند و می رود در کارگاه کوچکی که به مغازه وصل است و زیر یک نور چراغ می نشیند و روی ظرفی مسی که سفارش یکی از مشتریان است شروع به کار می کند. در همین حین دو مشتری خانم وارد مغازه می شوند، مشتریانی که کرمانی نیستند ولی انگار مشتری بار اول این مغازه هم نبودند با یک سلام صمیمانه وارد مغازه شدند و استاد سفارش هایشان را بر روی میز می گذارد. یکی از مشتریان که انگار قاب آینه ای گل کاری شده ای چشمش را گرفته بود برداشت و آورد و گفت «می خواهم مثل این کار برایم بزنید» که استاد قلم زنی با اظهار تأسفی که از چشمانش نمایان بود گفت: دیگر نمی توانم، چشمانم مرا یاری نمی دهند و این کار نیز از ۱۵ سال قبل هست. این دو مشتری که کارها را برای بردن به تهران و خارج از کشور می خواستند با اشتیاق و شوق به کارها خیره و از استاد صمیمانه تشکر کردند. وقتی از دو مشتری سؤال کردم که همیشه برای خرید اینجا می آیید گفتند: ما مشتری هرساله این مغازه ایم چراکه ارزش کار دست استاد را می دانیم و برایمان کارهای کارخانه ای که با دستگاه انجام می شود جذابیتی نداشته و ناخالصی های زیادی دارند. یکی از دو مشتری می گوید: برای کادو به دوستان و... نیز همیشه کار دستی مس را ترجیح داده ایم و همگی هم از کار دست استاد استقبال کرده اند. ولی متأسفانه الآن اشکالی که وجود دارد بیشتر کارهای استاد آن ظرافت و طراحی ها و گل کاری های ریز قدیمی را ندارد چراکه دیگر توانی برای انجام این کار نمانده است و کاش حمایتی صورت می گرفت و با در اختیار قرار دادن مغازه ای بزرگ تر و همچنین چندین شاگرد حداقل می توانست هنرش را زنده نگه دارد و به شاگردان یاد دهد. /مهر
دوشنبه ، ۱۲بهمن۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر بانک]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 17]