واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:
روایت پلیس از آسیبهای ناشی از عدم حمایت خانوادهها از زنان مطلقه استانها > اصفهان - زن جوان می گوید: طلاق که گرفتم یک دفعه همه نگاهها نسبت به من عوض شد؛ از مردم یک جور حرف میشنیدم و از خانواده خودم طوری دیگر؛ حق ندارم لباسهایی بپوشم که کمی رنگ داشته باشند چراکه نظر خانواده ام بد است. حال و روز خوبی ندارم، اگر به خدا ایمان نداشتم و همین کار خانگی را هم نداشتم خود را از زندگی راحت می کردم.
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از پایگاه خبری پلیس اصفهان، سميرا به تازگي از همسرش جدا شده، اما در همين مدت كم نيز درگير مشكلات شده است، در اتاق مشاور مركز آرامش نيروي انتظامي ميگويد: از ازدواج كردنم به شدت پشيمانم،چون شوهرم آن چيزي نبود كه فكرش را ميكردم و از زمين تا آسمان با تصوراتم فرق داشت، راستش را بخواهيد دلم راضي به اين ازدواج نبود و فقط به خاطر حرف و حديث دوست و فاميل كه چرا مثل خواهرانم شوهر نميكنم و اين كه فقط سايه مردي بالاي سرم باشد، تن به اين ازدواج دادم. بگذاريد از اول بگويم. با شوهرم در يك كارگاه توليدي آشنا شدم ، او 14سال از من بزرگتر بود. هميشه در مورد زن و بچههايش با من درددل ميكرد و هيچ وقت به اين فكر نميكردم كه ممكن است نسبت به من حسي داشته باشد. او هميشه در محل كار هوايم را داشت و از نظر كاري به من كه زيردست او بودم،سخت نميگرفت و راحت بودم. چند ماه كه گذشت، متوجه تغيير رفتارش شدم و با زبان بيزباني و ترس ابراز علاقه ميكرد و بالاخره گفت كه دوست دارد با من ازدواج كند،گفت كه زن اولش قرار نيست از اين ماجرا باخبر شود،با اين كه همسر داشت، اما موقعيت خوبي بود و مي توانستم از زير بار نگاههاي سنگين خانواده و اطرافيانم نجات پيدا كنم. موضوع را به خانوادهام گفتم و آنها هم كه انگار تمام دغدغهشان اين بود كه از شر من خلاص شوند، موافقت كردند. بالاخره با هم ازدواج كرديم و من شدم همسر دوم. اما روزگار خوشيهاي من بيشتر از هشت ماه طول نكشيد و نميدانم چطور شد كه زن اولش از موضوع باخبر شد و شوهرم نيز به اين بهانه كه بچهها مادر ميخواهند و مجبورم از تو جدا شوم، طلاقم داد و مني كه يك روز زن خانه ام بودم و براي خودم خريد ميكردم و مهماني ميدادم، حالا دوباره شده بودم دختر خانه، دختر پدري كه به شدت متعصب بود و اعتقاداتش در مورد طلاق و زن طلاق گرفته سخت بود. طلاق كه گرفتم ،شدم انگشتنماي مردم و يك دفعه همه نگاهها نسبت به من عوض شد، محل زندگي ما كوچك است و همه همديگر را ميشناسند. از نظر آنها زن مطلقه يك تهديد بزرگ براي مرداني است كه زن دارند، دورادور به گوشم ميرسيد كه پشت سرم چه حرفهايي ميزدند و ميگفتند هووي يك زن ديگر شد و زندگي آنها را به هم ريخت و حالا هم ميخواهد زندگي ما را نابود كند. شنيدن اين حرفها برايم زجرآور بود، وضعيتم در خانه پدري هم خوب نبود. از مردم يك جور حرف ميشنيدم و از خانواده خودم طوري ديگر، اين حرفها وقتي به گوش پدر ، مادر و برادرم رسيد، حساسيتهايشان بيشتر از قبل شد و ديگر قدغن كردند كه از خانه بيرون بروم. منزوي شدهام، مادرم شب و روز مدام سركوفت ميزند كه نانخور اضافه، دلمان خوش بود كه شوهر كردي رفتي. حالا بايد خرج تو را هم بدهيم،شنيدن اين حرفها از مادرم برايم بسيار دردآور است؛ حق دارد؛ پدرم كارگر است و به زور شكم همه را سير ميكند، حالا من هم به اين بدبختي اضافه شدهام. برادرم هم حالا غيرتي شده و به شدت مراقبم هست تا جز در موارد ضروري از خانه بيرون نروم و اگر تنها بروم با لحن بدي ميپرسند كجا ميروي؟ اگر چيزي نياز داشته باشم، برايم تهيه ميكنند، اما كلي هم منت ميگذارند روي سرم كه در اين اوضاع و احوال برايت خرج هم ميكنيم. با هر بدبختياي بود راضيشان كردم كه حداقل كاري برايم پيدا كنند تا هم بتوانم خرج خودم را در بياورم و هم به خاطر شرايطي كه دارم ديوانه نشوم. خدا را شكر اين كار را كردند و با اين كار تا حدي خودم را سرگرم كردهام،با اين حال فكر و خيال رهايم نميكند. زندگيام به هم ريخته و آرامش روانيام را از دست داده ام،حتي حق ندارم كوچكترين آرايشي روي صورتم داشته باشم يا لباسهايي بپوشم كه كمي رنگ داشته باشند،همه اينها از نظر خانواده ام بد است. حال و روز خوبي ندارم و دارم از تنهايي ديوانه ميشوم ولي به خاطر قوانيني كه خانوادهام وضع كردهاند، بيرون نميروم،اگر به خدا ايمان نداشتم و همين كار خانگي را هم نداشتم خودم را ميكشتم و از اين زندگي راحت ميشدم. كارشناس اداره برآورد اجتماعي به اين نكته اشاره ميكند كه جدايي تلخ است و دردناك، با اين حال گاهي اوقات شرايطي در زندگي مشترك پيش ميآيد كه هيچ راه حلي جوابگو نيست و زن و مرد طلاق را به ادامه زندگي ترجيح ميدهند. پس از جدايي اما داستان به گونهاي ديگر براي زن رقم ميخورد و چارهاي جز مواجهه با انواع و اقسام چالشها مثل برچسب خوردن، مشكلات اقتصادي، رودررو شدن با احساسات منفي مثل تنهايي و ترس و احساس پشيماني و سرزنش خود و افسردگي ندارد. در اين بين خانواده و اطرافيانش نيز با در پيش گرفتن رفتار نسنجيدهاي نمك روي زخمش ميپاشند و طوري با او برخورد ميكنند كه گويي ديگر حق بودن در ميان آنها و مردم را ندارد و بايد از اشاره چشمها پنهان شود. فرهنگ مرد سالاری در محلات بومی و چالش های پس از طلاق سرهنگ جهانگير كريمي معاون اجتماعي فرماندهي انتظامي استان اصفهان در اين خصوص ميگويد؛ پس از طلاق و به دليل وجود فرهنگ مرد سالاري در محلات بومي و سنتي، اغلب آسيبها و مشكلات بيشتر متوجه زنان ميشود، علاوه بر نقش فرهنگپذيري، از نظر مسئوليتهاي اجتماعي و همچنين روابط بين فردي ديده شده كه زنان با چالشهاي متعددي دست و پنجه نرم ميكنند،زيرا خانمها در زندگي مشترك نيازمند دريافت حمايت عاطفي توسط همسران خود هستند و حالا نبود اين حمايت عاطفي، مشكلات عديدهاي را براي زنان مطلقه ايجاد خواهد كرد. سرهنگ كريمي اولين مشكلي كه در مسير اين زنان قرار دارد را كمبود حمايت عاطفي، تبعيضهاي جامعه و نگاهها و برداشتهاي غلط ميداند كه به نوعي باعث احساس نبود امنيت و به خطر افتادن سلامت روحي و رواني آنان ميشود. وي ادامه ميدهد؛ اين زنان با توجه به عرف جامعه مجبورند تحت كنترلهاي شديدتري باشند، به راحتي نميتوانند در جمع ها و محافل خانوادگي حضور پيدا كنند و ارتباطات و نوع كلامشان بايد با احتياط بيشتري همراه باشد و در عين حال رفت و آمدهايشان نيز تحت كنترل بيشتري قرار ميگيرد. اين آسيب تا جايي پيش ميرود كه زنان مطلقه حتي در خنديدن و لباس پوشيدن و نوع آرايششان محدوديت هاي بيشتري براي خود قائل ميشوند كه مبادا ديگران در مورد آنها دچار سوءبرداشت شوند. اگر اين مراقبتهاي شديد واقعي هم نباشند، زن مطلقه اين مساله را در ذهن خود ميپروراند و رفتار خود را كنترل مي كند.
چه بسا كه اين موضوع ناشي از شنيدههايي است كه متوجه زنان مطلقه شده است، هرچند كه اين نوع نگاه نادرست در مورد خود آنان اعمال نشده باشد، اما بر اساس شنيدهها، رفتارهاي خود را كنترل ميكنند. معاون اجتماعي فرماندهي انتظامي استان اصفهان پيشنهاد ميكند: خانواده بايد حمايتگر باشد، نه استخوان لاي زخم، در اين قضايا خانوادهها نقش بسزايي را در بحران فرزند مطلقهشان ميتوانند ايفا كنند. فارغ از اين كه در جريان طلاق حق با زن بوده يا شوهرش، پيشنهاد ميشود او را مورد حمايت خود قرار دهند. اگر قرار بر اين باشد كه خانواده نيز در كنار آزار و اذيتهايي كه جامعه دارد، شكنجههاي رواني را روي فرزند خود اعمال كنند، تنها به گسست سلامت رواني زن مطلقه ميانجامد. ضرورت برانگیخن حس امنیت در زنان مطلقه هرچند بهتر بود خانواده قبل از وقوع طلاق، از طريق مشاوره مانع وقوع جدايي ميشد در چنين مواردي توصيه میشود خانواده از فرزند خود حمايت كرده و به او زخم زبان نزند. به جاي اين كه محدوديتي براي او قائل شوند از او بخواهند كه با نظارت خانواده به فعاليتهاي خود ادامه دهد و در واقع با اين رفتارها، حس امنيت در درون زن مطلقه برانگيخته شود. سرهنگ كريمي پيشنهاد ميكند؛ اگر او شرايط خاصي دارد و ميخواهد ادامه تحصيل دهد يا شاغل است و ميخواهد كار كند، بهتر است خانواده اين فرصت را به او بدهند، نه اين كه بگويد اگر بروي مردان در مورد تو برداشت هاي بدي ميكنند، چرا كه اعلام چنين استدلالهايي احساسات فرد را جريحهدار ميكند و او را به مقاومت وا ميدارد. چه بسا چنين زني كه با هوشمندي پدر و مادر ميتواند به دامان خانواده برگردد، با اين رفتارها از خانواده خود فرار كرده و زندگي مجردي را در پيش ميگيرد. در شكل بسيار ناخوشايند اين تعامل، ازدواج دائم يا موقت است كه زن تمايلي به آن ندارد و به اجبار تن به آن ميدهد. در نهايت اين كه خانوادهها بايد طوري رفتار كنند كه پس از بازگشت فرزندشان به خانه دوباره احساس دختر خانه بودن به او دست بدهد.
کلید واژه ها: استان اصفهان -
دوشنبه 12 بهمن 1394 - 17:32:35
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 96]