تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 9 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):بسم اللّه‏، شفاى هر دردى و يارى كننده هر دارويى است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1835323431




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

گفتگوی شهرآرا با رضا برجی، عکاس مقاومت و همراه همیشگی شهید آوینی بین تمام عکس هایم جای امام(ره) خالی است!


واضح آرشیو وب فارسی:روزنامه شهرآرا: حمیده وحیدی- بی شک می توان رضا برجی را یکی از بی ادعاترین و مخلص ترین افرادی دانست که در این سی وهشت سال دینش را به انقلاب ادا کرده است. او از ١٩سالگی دوربین بر شانه گذاشت و پابه پای شهیدآوینی در «روایت فتح» تصاویر جنگ را به خانه ها برد. خودش شیمیایی شد، ولی بعد از شهیدآوینی، به نصیحت و تکلیف او عمل کرد و هرگز به سمت فیلم بلند نرفت. در راستای استحکام انقلاب در ١۴جنگ بین المللی شرکت کرد و بهترین و ماندگارترین مستندها را ضبط کرد. در تاریخ اسناد جنگی تنها شش خبرنگار هستند که با ملامحمدعمر ملاقات داشته اند، اما فقط یک نفر همچون رضا برجی است که سه هفته با اسامه بن لادن زندگی کرده است. خاطرات او پر از فراز و نشیب و گله هایی است که از کم رنگ شدن اهداف حضرت امام(ره) در جامعه خبر می دهد. در حالی با او به گفتگو می نشینیم که صدای نفس های سربی و خسته او بعد از گذشت سال ها از شیمیایی شدن، حرف زدن را برایش سخت کرده است. ﷯ معروف است که هرجا جنگی هست رضا برجی هم هست! بعد از جنگ خودمان، مستندسازی از جنگ های دیگر را شروع کردیم. با افغانستان هم شروع شد. یک ماه بعد از پذیرفتن قطعنامه، به افغانستان رفتیم. بعد از چهارماه فیلم برداری، به کمین نیرو های دولتی خوردیم و اسیر شدیم. آن ها ما را تحویل گروهی که الآن اسمش طالبان است دادند. آنجا شنیدم دارند درمورد کفش من و لباس یکی دیگر از بچه ها حرف می زنند. فهمیدم می خواهند ما را بکشند. به بلدچی مان خبر دادم. او رفت به آن ها گفت: پسر خان آن یکی روستا همراه ما بوده و الآن نیست. آن ها فکر کردند دیگر خان باخبر شده است که ما را گرفتند و اگر ما را بکشند، دمار از روزگارشان درمی آورند؛ اما وقتی فهمیدند من حرف هایشان را به بلدچی منتقل کرده ام، چشم هایم را بستند و با سنگی که پیچیده بودند در یک پارچه و به سر طنابی بسته بودند مرا زدند. یکبار هم داشتیم می خندیدیم، اصرار کردند که باید گریه کنی. گفتم گریه نمی کنم. ناخن های شست پاهایم را کشیدند. بعد، دیدند اثر نکرد، می خواستند انگشت کوچکم را بکنند که بهشان گفتم: «ببین! از درد دارم اشک می ریزم، ولی گریه نمی کنم!» اما درد اصلی آنجا بود که این ها فکر می کردند ما بین نگاتیو ها پول قایم کرده ایم. بازشان می کردند و می کشیدندشان بیرون. برای همین، از آن سفر نتیجه ای حاصل نشد. البته بعدتر روزنگارهایم را چاپ کردم و کتابی شد به نام «برچه های سرخ، کوچه های سبز». بعد از آن، تقریبا بیست وچندبار به افغانستان سفر کردم. ﷯ چرا رضا برجی، عکاس مقاوت و دفاع مقدس، این روزها کم رنگ شده است؟ البته می دانید که من عکاسی را به شکلی که بقیه انجام می دهند انجام نمی دهم، بلکه در کنار فیلم، عکس هم می گیرم. این چندساله که شاید کم رنگ شده ام، یک طرحی کار کردم به نام «در امتداد غدیر» و عکس هایی که در ١٣یا١۴کشور اروپایی گرفته بودم را کنار هم چیدم، اما هنوز فکری برای نمایشگاه و چیزهای دیگر ندارم. حقیقتا در این دوسه سال به دلیل شیمیایی بودن، وضعیت جسمی ام اجازه نداد به سفرهایی مثل سوریه و عراق بروم و در هر سفر دو یا سه ماه بمانم تا بتوانم مجموعه ای مستند تهیه کنم. امیدوارم حال جسمی ام دوباره اجازه این جریان را بدهد. ﷯ پس می شود گفت این هم جزو حسرت های عکاسی شما شد، چون می خواستیم حتما از حسرت های عکاسی تان بپرسیم. بله، دقیقا جزو حسرت های اساسی ام شد. یک زمانی در کشور عراق روز سقوط بغداد را کار کردم به نام «عراق، سرزمین جنگ ها». همان وقتی که دیگر صدام همه چیزش را از دست داد، مناطق مختلفی از موصل تا فاو را رفتم که اتفاقا مجموعه خوبی هم شد و چندین و چند بار از تلویزیون پخش شد، اما متاسفانه ما تنها گروهی بودیم که در بغداد حضور داشتیم. بعضی ها شاید دوست داشته باشند فقط خودشان سوژه را بگیرند و کس دیگری نباشد، اما حقیقتا من دوست داشتم در آنجا ١٠خبرنگاز و عکاس ایرانی بودند و سوژه های ناب سقوط بغداد را در آرشیو تاریخی کشورمان حفظ می کردند. بعد از اینکه داعش وارد عراق شد، دیگر نتوانستیم کاری انجام دهیم. ﷯ الآن بین صحبت هایتان هم اشاره کردید که در مکانی فقط شما به عنوان عکاس و فیلم ساز بودید. این اتفاق بارها و بارها افتاده است. شما تنها خبرنگار و عکاسی هستید که با اسامه بن لادن همراهی کردید. این اتفاق به شم هنری ارتباط دارد یا سیاسی که رضا برجی عکس های نابی می گیرد؟ من این را در رفتن می بینیم؛ یعنی باید نترس باشی و بزنی به دل ماجرا. مثلا در کوزوو یادم هست در آنجا بچه های دیگر عکاس هم حضور داشتند. همه در آلبانی جمع شده بودیم. ناتو بمباران هوایی می کرد و ما منتظر بودیم نیروی زرهی ناتو وارد شهر شود. همان وقت همه برگشتند، چرا که می گفتند این ها یک ماه می خواهند بمباران کنند، اما من گفتم امکان ندارد ناتو یک کشور کوچک مثل کوزوو را طولانی مدت بمباران کند، چرا که اگر بخواهند بمب بریزند، یک هفته ای همه جا را شخم خواهندزد. ایستادم، چون می دانستم به زودی این ضدهوایی تمام می شود و کار اصلی ما در عملیات زمینی است که به دست مسلمانان اتفاق خواهدافتاد. متاسفانه بچه های ما همیشه در مضیقه مالی اند. در این جنگ ها صبرکردن خیلی مهم است، یکی هم هوش و تحلیل مسائل جنگ دو طرف. یادم هست یک بار دیگر در تاجیکستان من و آقای جعفریان بودیم. خبرنگار بی بی سی از نوار مرزی و اردوگاه آوارگان گزارش می فرستاد، اما من می دانستم که اتفاق اصلی در داخل تاجیکستان رخ خواهدداد و مجاهدین می جنگند. ما هرطور بود ماندیم و تصویر گرفتیم. البته همیشه هم مشکلات زیادی داشتیم. در سارایبو آن قدر ماندم تا بتوانم یک سری تصویر و عکس خوب بگیرم، اما مجبور شدم همان جا دوربینم را بفروشم و با فیلم های خالی برگردم، چرا که هزینه بلیت برگشت نداشتم. برای بچه های ما پول خیلی هم اهمیت نداشت. ما به دنبال انجام تکلیف در نگاه هنر بودم. یک بار درختی را دیدم که طالبان سر چند نفر را که بریده بودند بر آن نصب کرده بودند. اگر آن صحنه را هر عکاسی که عرق دینی نداشت می دید، میلیون ها دلار از آن کاسبی می کرد. حداقل سر ۴٠نفر به این درخت آویزان بود. من در همان شب یک ۵٠یاصددلاری به چند افغانستانی دادم تا سرهای بریده را از درخت جدا کنند و کلا صحنه را از بین ببرند. در غیر این صورت، اگر صبح می شد، هم تضعیف روحیه مردم را به دنبال داشت و هم ممکن بود خبرنگارهای غربی از آن عکس بگیرند و مدعی شوند که مسلمان ها با مسلمان ها چه می کنند! این است فرق ما. ﷯ به نظر شما مشکل رسانه ما در حال حاضر در بودجه است؟ به هیچ وجه. این همه خرج در این مملکت می شود! صبحانه کاری یکی از وزارتخانه ها را بدهند یا آبمیوه ای که در این سمینارها اسراف می شود، خرج رسانه کنند. متاسفانه هر ارگانی برای خودش سازی می زند. در قصه عراق یادم هست یک ارگان می گفت اصلا نباید به عراق بروید. یک عده ما را تحریم کردند. تلویزیون هم بچه ها را جایی فرستاده بود که دور بود و اصلا نزدیک جنس ماجرا نبود. متاسفانه ما یک برنامه ریزی دقیق نداریم، جایی که خبرنگاران بحران را جمع کند و بودجه ای در نظر بگیرد و اکیپی را به مکان بفرستد. الآن داعش در حال جنگ و جنایت است. ما حداقل باید پنج اکیپ فیلم ساز مستقر ثابت داشته باشیم. شما اگر بی بی سی را نگاه کنید، از مناطق جنگی ساعت به ساعت گزارش می دهد، تحرکات ارتش را گزارش می دهد. می خواهم بگویم برای کسی که آن سر دنیاست اهمیت زیادی دارد، ولی برای ما که هم مرز با عراق هستیم اهمیت ندارد. شاید دلیلش این است که دوستان نمی دانند آرشیو تاریخی یک کشور چقدر تاثیرگذار است. به قول شهیدآوینی، این آن نگاه بچه بسیجی نیست. تصاویر ارسالی غرب از نگاه یک خبرنگار غربی به جنگ است. الآن ما باید صدها و صدها ساعت فیلم از نبرد نیروهای مردمی با داعش داشته باشیم و همین طور مدافعین حرم، اما عقب افتاده ایم. ﷯ متاسفانه این اتفاق در حالی افتاده است که ما تکنولوژی روز را هم در اختیار داریم. بله، همان طور که آقا بارها تاکید کردند، ما در جنگ رسانه ای هستیم. باید به این فکر کنیم که ما در جنگ رسانه ای عقب افتاده ایم. یک زمانی بود که می گفتیم ما وسیله نداریم و نمی توانیم خبر را مستقیم بفرستیم، اما الآن با یک موبایل می توانیم این کار را بکنیم. باید به این فکر کنیم که از نظر تکنولوژی مشکل نداریم. یک طوری به ما پاتک زدند و خودمان هم عقب افتادیم. یادم هست در جنگ بوسنی همراه با شهیدآوینی دیدیم پسری عکسی به پیشانی اش زده که روی آن نوشته شده است: «جهاد، ا... اکبر» شهیدآوینی آن را در روزنامه اش انداخت. در آن عکس، آن پسر موهایش بلند بود و عینک ریبن زده بود. برخی گفتند این جور عکس ها تهاجم فرهنگی است، اما شهیدآوینی گفت تهاجم فرهنگی یعنی که ما سربند «ا...اکبر» به پیشانی ایشان دیدیم. پس ما مفاهیم اسلام را انتقال دادیم. وقتی حضرت امام(ره) وارد پاریس شدند، ایشان بودند که تمام کشورها را درگیر انقلاب اسلامی کردند. حالا ما باید جواب پاتک آن ها را بدهیم و این مستلزم نیرویی است و چند مرکز که دوره هم جمع شوند و دوباره بتوانیم کار کنیم و شورا مجددا برپا شود. ﷯ از زمان انقلاب بگویید. پدربزرگم روحانی بود. ما در خانواده ای بودیم که هم بار سیاسی داشت و هم مذهبی. چیزی به اسم تلویزیون نداشتیم. بعد از اینکه حضرت امام(ره) وارد تهران شدند تلویزیون خریدیم. ﷯ با حضرت امام(ره) هم دیدار داشتید؟ بله، بارها در جماران ایشان را دیدم. یادم هست امام(ره) بعد از عملیات بیت المقدس گفته بودند آن هایی که در خرمشهر مجروح شدند را بیاورند به حضورشان. من در بیمارستان بودم. با قرعه کشی نامم درآمد. نزدیک به ١٠نفر بودیم. من آن وقت دو عصا داشتم. امام(ره) یکی یکی جلوی بچه ها می ایستادند و بچه ها را می بوسیدند و یکی دو جمله قشنگی می گفتند. من گلوی امام(ره) را بوسیدم. ایشان گفتند: «شما بچه های من هستید. پدر پیرتان کاری نمی تواند بکند به جز دعاکردن.» بچه ها از حضرت امام(ره) می خواستند دعا کنند شهید شوند. امام(ره) می گفتند: «ان شاءا... اگر خدا بخواهد، می شود، اما شما باید بمانید، چرا که انقلاب اسلامی با شما کار دارد.» این اتفاق رویایی بود که برای همیشه در خاطرم ماند. ﷯ شما از نزدیک ترین دوستان شهیدآوینی هستید. از ایشان بگویید. شهیدآوینی جمله عجیبی دارد که می گوید فروپاشی غرب و تفکر غرب با یک انفجار فیزیکی انجام می شود، مثل همین ١١سپتامبر، اما یقین داشته باشید ما ٣٠سال آینده با آمریکا و غرب هیچ جنگ فیزیکی ای نخواهیم داشت، بلکه ما با اسلام آمریکایی جنگ خواهیم داشت؛ همان چیزی که الآن می بینیم و پیش بینی ایشان درست از کار درآمد. خدا خیلی ایشان را دوست داشت که سال٧٢ با شهادت او را برد، وگرنه اگر زنده بود، معلوم نبود چه دردی می کشید که برخی برخوردها و ناهنجاری ها را می دید. این روزها از اهداف امام(ره) دور شده ایم. شهیدآوینی می گفت: «در رثای خیلی از شهدا مرثیه سرایی کردم. می شود کسی هم رثای من مرثیه سرایی کند؟» سال ها قبل در اواخر دهه۶٠ یک کار داستانی ساختم، اما سید بزرگوار، شهیدآوینی، از دستم ناراحت شد و گفت: «حیف تو نیست که مستند را رها کنی و به سراغ سینمایی بلند بروی؟!» وقتی به ایشان گفتم خیلی ها مانند حاتمی کیا هم به سراغ سینمایی بلند رفته اند، گفت: «تو با آن ها فرق داری. استعدادی که تو در مستند داری، کمتر کسی دارد. پس حق نداری سینمای مستند را رها کنی.» من هم این روزها بر حرف او باقی ماندم.


دوشنبه ، ۱۲بهمن۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: روزنامه شهرآرا]
[مشاهده در: www.shahrara.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 35]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن