تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 9 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام سجاد (ع):به امام سجّاد عليه‏السلام عرض كردم: مرا از تمام دستورهاى دين آگاه كنيد، امام عليه...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1835311303




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

بین تمام عکس هایم جای امام(ره) خالی است!


واضح آرشیو وب فارسی:شهرآرا آنلاین: بیشک میتوان رضا برجی را یکی از بیادعاترین و مخلصترین افرادی دانست که در این سیوهشت سال دینش را به انقلاب ادا کردهاست. او از ۱۹سالگی دوربین بر شانه گذاشت و پابهپای شهیدآوینی در «روایت فتح» تصاویر جنگ را به خانهها برد. خودش شیمیایی شد، ولی بعد از شهیدآوینی، به نصیحت و تکلیف او عمل کرد و هرگز به سمت فیلم بلند نرفت. در راستای استحکام انقلاب در ۱۴جنگ بینالمللی شرکت کرد و بهترین و ماندگارترین مستندها را ضبط کرد. در تاریخ اسناد جنگی تنها شش خبرنگار هستند که با ملامحمدعمر ملاقات داشتهاند، اما فقط یک نفر همچون رضا برجی است که سه هفته با اسامه بن لادن زندگی کردهاست. خاطرات او پر از فراز و نشیب و گلههایی است که از کمرنگشدن اهداف حضرت امام(ره) در جامعه خبر میدهد. در حالی با او به گفتگو مینشینیم که صدای نفسهای سربی و خسته او بعد از گذشت سالها از شیمیاییشدن، حرفزدن را برایش سخت کردهاست. ................................................ آغاز عکاسی با روایت فتح رضا برجی متولد اسفند۱۳۴۳ در همدان است. از ۱۹سالگی عکاسی را در جبههها آغاز کرد. ابتدا برای واحد تبلیغاتی لشکر سیدالشهدا عکاسی میکرد. از اواخر سال۱۳۶۵ به گروه «روایت فتح» پیوست. در فاو برای اولینبار شیمیایی شد و اکنون جانباز ۴۵درصد است. حضور در ۱۴جنگ بینالمللی درباره رضا برجی میگویند اکنون رکورددار حضور در ۱۴جنگ بینالمللی است. جنگهای ایران و عراق، افغانستان، تاجیکستان، کشمیر، هند و پاکستان، قرهباغ، چچن، بوسنی، کوزوو، لبنان، سومالی، سودان، غزه و جنگهای خلیج فارس از جنگهایی هستند که وی با قاب دوربین به ثبت آنها پرداختهاست. ملاقات با ملامحمدعمر همچنین برجی یکی از همان خبرنگارهایی به شمار میرود که ملامحمدعمر را از نزدیک دیدهاست. او همراه با محمدحسین جعفریان ملاقات کوتاهی با رهبر گروه طالبان افغانستان داشتهاست. رضا برجی عکاس و مستندسازی  بیقرار است.  این هنرمند عکاس از ۱۹سالگی عکاسی را در جبههها آغاز کرد. ابتدا برای سپاه پاسداران عکاسی میکرد و همانطور که گفتهشد، از اواخر سال۱۳۶۵ به گروه روایت فتح پیوست. وی یکی از اعضای ثابت این گروه شد و در ثبت تصویرهای جنگی و پشت جبهه در مجموعه ماندگار روایت فتح نقش فعالی داشت. سه هفته زندگی با اسامه بنلادن تنها شش خبرنگار در دنیا هستند که ملامحمدعمر، رهبر طالبان افغانستان، را از نزدیک دیدهاند، ولی شاید فقط یک خبرنگار در دنیا وجود داشتهباشد که سه هفته با اسامه بنلادن، رهبر گروه القاعده، زندگی کردهباشد و او کسی نیست جز رضا برجی، عکاس، مستندساز و خبرنگار ایرانی. جانباز شیمیایی در طول همین سالها در جریان یکی از بمبارانهای شیمیایی دشمن آسیب دید و زخمهای این آسیب هنوز بر جسم و جان اوست و نیاز به مداواهای مداوم و دشوار دارد.  نمایشگاه انفرادی عکسهایش در آلمان، بوسنی، لبنان، هند، سوریه، پاکستان، ترکیه و اتریش برگزار شده و در نمایشگاههای جمعی ۱۱کشور جهان شرکت کردهاست. ضمن اینکه نمایشگاه عکسهایش در شهرهای مختلف ایران هم برپا  شدهاست.  عضویت در هیئت داوران جشنوارههای فیلم مستند و مسابقات عکاسی ایران و جهان، نگارش مقالاتی در زمینه فرهنگ، رسانه و سینما، نوشتن چند کتاب ازجمله «سه گزارش»، «تونل گیلاس» و «پدر، پسر، خون»، ساخت ۱۲سریال تلویزیونی، ۴۴فیلم مستند بلند و کوتاه، دریافت جایزه بهترین فیلم و کارگردانی در جشنواره سوم سیما برای سریال «مدالهای شکسته» و اولین نشان ایثار بهعنوان هنرمند جانباز، سرفصلهای کارنامه حرفهای اوست. ساخت مستند مادران سربرنیتسا از کارهای او مستند بلند «سواحل اشک و زیتون» از جنگ ۳۳روزه لبنان است که در هنگامه حمله ارتش اسرائیل به جنوب لبنان در تابستان سه سال پیش ساخته شدهاست. «مادران سربرنیتسا» درباره فجایع بوسنی هم مستند دیگر اوست.  این فیلم درباره قتلعامی است که صربها در اواسط دهه۱۹۹۰ طی ۴۸ساعت در بوسنی مرتکب شدند و مراسمی که از آن پس، هرسال مادران کشتهشدگان در سالگرد آن واقعه به یاد فرزندانشان برگزار میکنند. این مستند حاصل پنج سفر برجی طی دو سال به بوسنی برای تحقیق، تصویربرداری و گفتگو با مادران کشتهشدگان است. ................................................ معروف است که هرجا جنگی هست رضا برجی هم هست! بعد از جنگ خودمان، مستندسازی از جنگ های دیگر را شروع کردیم. با افغانستان هم شروع شد. یک ماه بعد از پذیرفتن قطعنامه، به افغانستان رفتیم. بعد از چهارماه فیلمبرداری، به کمین نیرو های دولتی خوردیم و اسیر شدیم. آن ها ما را تحویل گروهی که الآن اسمش طالبان است دادند. آنجا شنیدم دارند درمورد کفش من و لباس یکی دیگر از بچه ها حرف می زنند. فهمیدم می خواهند ما را بکشند. به بلدچی مان خبر دادم. او رفت به آن ها گفت: پسر خان آنیکی روستا همراه ما بوده و الآن نیست. آن ها فکر کردند دیگر خان باخبر شدهاست که ما را گرفتند و اگر ما را بکشند، دمار از روزگارشان درمی آورند؛ اما وقتی فهمیدند من حرف هایشان را به بلدچی منتقل کرده ام، چشم هایم را بستند و با سنگی که پیچیدهبودند در یک پارچه و به سر طنابی بستهبودند مرا زدند. یکبار هم داشتیم می خندیدیم، اصرار کردند که باید گریه کنی. گفتم گریه نمی کنم. ناخن های شست پاهایم را کشیدند. بعد، دیدند اثر نکرد، می خواستند انگشت کوچکم را بکنند که بهشان گفتم: «ببین! از درد دارم اشک می ریزم، ولی گریه نمی کنم!» اما درد اصلی آنجا بود که این ها فکر می کردند ما بین نگاتیو ها پول قایم کرده ایم. بازشان می کردند و می کشیدندشان بیرون. برای همین، از آن سفر نتیجه ای حاصل نشد. البته بعدتر روزنگارهایم را چاپ کردم و کتابی شد به نام «برچه های سرخ، کوچه های سبز». بعد از آن، تقریبا بیستوچندبار به افغانستان سفر کردم. چرا رضا برجی، عکاس مقاوت و دفاع مقدس، این روزها کمرنگ شدهاست؟ البته میدانید که من عکاسی را به شکلی که بقیه انجام میدهند انجام نمیدهم، بلکه در کنار فیلم، عکس هم میگیرم. این چندساله که شاید کمرنگ شدهام، یک طرحی کار کردم به نام «در امتداد غدیر» و عکسهایی که در ۱۳یا۱۴کشور اروپایی گرفتهبودم را کنار هم چیدم، اما هنوز فکری برای نمایشگاه و چیزهای دیگر ندارم. حقیقتا در این دوسهسال به دلیل شیمیاییبودن، وضعیت جسمیام اجازه نداد به سفرهایی مثل سوریه و عراق بروم و در هر سفر دو یا سهماه بمانم تا بتوانم مجموعهای مستند تهیه کنم. امیدوارم حال جسمیام دوباره اجازه این جریان را بدهد. پس میشود گفت این هم جزو حسرتهای عکاسی شما شد، چون میخواستیم حتما از حسرتهای عکاسیتان بپرسیم. بله، دقیقا جزو حسرتهای اساسیام شد. یک زمانی در کشور عراق روز سقوط بغداد را کار کردم به نام «عراق، سرزمین جنگها». همان وقتی که دیگر صدام همهچیزش را از دست داد، مناطق مختلفی از موصل تا فاو را رفتم که اتفاقا مجموعه خوبی هم شد و چندین و چند بار از تلویزیون پخش شد، اما متاسفانه ما تنها گروهی بودیم که در بغداد حضور  داشتیم.  بعضیها شاید دوست داشتهباشند فقط خودشان سوژه را بگیرند و کس دیگری نباشد، اما حقیقتا من دوست داشتم در آنجا ۱۰خبرنگاز و عکاس ایرانی بودند و سوژههای ناب سقوط بغداد را در آرشیو تاریخی کشورمان حفظ میکردند. بعد از اینکه داعش وارد عراق شد، دیگر نتوانستیم کاری انجام دهیم. الآن بین صحبتهایتان هم اشاره کردید که در مکانی فقط شما بهعنوان عکاس و فیلمساز بودید. این اتفاق بارها و بارها افتادهاست. شما تنها خبرنگار و عکاسی هستید که با اسامه بنلادن همراهی کردید. این اتفاق به شم هنری ارتباط دارد یا سیاسی که رضا برجی عکسهای نابی میگیرد؟ من این را در رفتن میبینیم؛ یعنی باید نترس باشی و بزنی به دل ماجرا. مثلا در کوزوو یادم هست در آنجا بچههای دیگر عکاس هم حضور داشتند. همه در آلبانی جمع شدهبودیم. ناتو بمباران هوایی میکرد و ما منتظر بودیم نیروی زرهی ناتو وارد شهر شود. همان وقت همه برگشتند، چرا که میگفتند اینها یک ماه میخواهند بمباران کنند، اما من گفتم امکان ندارد ناتو یک کشور کوچک مثل کوزوو را طولانیمدت بمباران کند، چرا که اگر بخواهند بمب بریزند، یکهفتهای همهجا را شخم  خواهندزد.  ایستادم، چون میدانستم بهزودی این ضدهوایی تمام میشود و کار اصلی ما در عملیات زمینی است که به دست مسلمانان اتفاق خواهدافتاد. متاسفانه بچههای ما همیشه در مضیقه مالیاند. در این جنگها صبرکردن خیلی مهم است، یکی هم هوش و تحلیل مسائل جنگ دو طرف.  یادم هست یک بار دیگر در تاجیکستان من و آقای جعفریان بودیم. خبرنگار بیبیسی از نوار مرزی و اردوگاه آوارگان گزارش میفرستاد، اما من میدانستم که اتفاق اصلی در داخل تاجیکستان رخ خواهدداد و مجاهدین میجنگند. ما هرطور بود ماندیم و تصویر گرفتیم. البته همیشه هم مشکلات زیادی داشتیم. در سارایبو آنقدر ماندم تا بتوانم یک سری تصویر و عکس خوب بگیرم، اما مجبور شدم همانجا دوربینم را بفروشم و با فیلمهای خالی برگردم، چرا که هزینه بلیت برگشت نداشتم. برای بچههای ما پول خیلی هم اهمیت نداشت. ما به دنبال انجام تکلیف در نگاه هنر بودم. یک بار درختی را دیدم که طالبان سر چند نفر را که بریدهبودند بر آن نصب کردهبودند. اگر آن صحنه را هر عکاسی که عرق دینی نداشت میدید، میلیونها دلار از آن کاسبی میکرد. حداقل سر ۴۰نفر به این درخت آویزان بود. من در همان شب یک ۵۰یاصددلاری به چند افغانستانی دادم تا سرهای بریده را از درخت جدا کنند و کلا صحنه را از بین ببرند. در غیر این صورت، اگر صبح میشد، هم تضعیف روحیه مردم را به دنبال داشت و هم ممکن بود خبرنگارهای غربی از آن عکس بگیرند و مدعی شوند که مسلمانها با مسلمانها چه میکنند! این است فرق ما. به نظر شما مشکل رسانه ما در حال حاضر در بودجه است؟ بههیچوجه. اینهمه خرج در این مملکت میشود! صبحانه کاری یکی از وزارتخانهها را بدهند یا آبمیوهای که در این سمینارها اسراف میشود، خرج رسانه کنند. متاسفانه هر ارگانی برای خودش سازی  میزند.  در قصه عراق یادم هست یک ارگان میگفت اصلا نباید به عراق بروید. یک عده ما را تحریم کردند. تلویزیون هم بچهها را جایی فرستادهبود که دور بود و اصلا نزدیک جنس ماجرا نبود.  متاسفانه ما یک برنامهریزی دقیق نداریم، جایی که خبرنگاران بحران را جمع کند و بودجهای در نظر بگیرد و اکیپی را به مکان بفرستد. الآن داعش در حال جنگ و جنایت است. ما حداقل باید پنج اکیپ فیلمساز مستقر ثابت داشتهباشیم.  شما اگر بیبیسی را نگاه کنید، از مناطق جنگی ساعتبهساعت گزارش میدهد، تحرکات ارتش را گزارش میدهد. میخواهم بگویم برای کسی که آن سر دنیاست اهمیت زیادی دارد، ولی برای ما که هممرز با عراق هستیم اهمیت ندارد. شاید دلیلش این است که دوستان نمیدانند آرشیو تاریخی یک کشور چقدر تاثیرگذار است.  به قول شهیدآوینی، این آن نگاه بچهبسیجی نیست. تصاویر ارسالی غرب از نگاه یک خبرنگار غربی به جنگ است. الآن ما باید صدها و صدها ساعت فیلم از نبرد نیروهای مردمی با داعش داشتهباشیم و همینطور مدافعین حرم، اما عقب  افتادهایم. متاسفانه این اتفاق در حالی افتادهاست که ما تکنولوژی روز را هم در اختیار داریم. بله، همانطور که آقا بارها تاکید کردند، ما در جنگ رسانهای هستیم. باید به این فکر کنیم که ما در جنگ رسانهای عقب افتادهایم. یک زمانی بود که میگفتیم ما وسیله نداریم و نمیتوانیم خبر را مستقیم بفرستیم، اما الآن با یک موبایل میتوانیم این کار را بکنیم. باید به این فکر کنیم که از نظر تکنولوژی مشکل نداریم. یک طوری به ما پاتک زدند و خودمان هم  عقب افتادیم.  یادم هست در جنگ بوسنی همراه با شهیدآوینی دیدیم پسری عکسی به پیشانیاش زده که روی آن نوشته شدهاست: «جهاد، ا... اکبر» شهیدآوینی آن را در روزنامهاش انداخت. در آن عکس، آن پسر موهایش بلند بود و عینک ریبن زدهبود. برخی گفتند اینجور عکسها تهاجم فرهنگی است، اما شهیدآوینی گفت تهاجم فرهنگی یعنی که ما سربند «ا...اکبر» به پیشانی ایشان دیدیم. پس ما مفاهیم اسلام را انتقال دادیم.  وقتی حضرت امام(ره) وارد پاریس شدند، ایشان بودند که تمام کشورها را درگیر انقلاب اسلامی کردند. حالا ما باید جواب پاتک آنها را بدهیم و این مستلزم نیرویی است و چند مرکز که دوره هم جمع شوند و دوباره بتوانیم کار کنیم و شورا مجددا برپا شود. از زمان انقلاب بگویید. پدربزرگم روحانی بود. ما در خانوادهای بودیم که هم بار سیاسی داشت و هم مذهبی. چیزی به اسم تلویزیون نداشتیم. بعد از اینکه حضرت امام(ره) وارد تهران شدند تلویزیون خریدیم. با حضرت امام(ره) هم دیدار داشتید؟ بله، بارها در جماران ایشان را دیدم. یادم هست امام(ره) بعد از عملیات بیتالمقدس گفتهبودند آنهایی که در خرمشهر مجروح شدند را بیاورند به حضورشان. من در بیمارستان بودم. با قرعهکشی نامم درآمد. نزدیک به ۱۰نفر بودیم. من آن وقت دو عصا داشتم. امام(ره) یکییکی جلوی بچهها میایستادند و بچهها را میبوسیدند و یکی دو جمله قشنگی میگفتند.  من گلوی امام(ره) را بوسیدم. ایشان گفتند: «شما بچه های من هستید. پدر پیرتان کاری نمیتواند بکند بهجز دعاکردن.» بچهها از حضرت امام(ره) میخواستند دعا کنند شهید شوند. امام(ره) میگفتند: «انشاءا... اگر خدا بخواهد، میشود، اما شما باید بمانید، چرا که انقلاب اسلامی با شما کار دارد.» این اتفاق رویایی بود که برای همیشه در خاطرم ماند. شما از نزدیکترین دوستان شهیدآوینی هستید. از ایشان بگویید. شهیدآوینی جمله عجیبی دارد که میگوید فروپاشی غرب و تفکر غرب با یک انفجار فیزیکی انجام میشود، مثل همین ۱۱سپتامبر، اما یقین داشتهباشید ما ۳۰سال آینده با آمریکا و غرب هیچ جنگ فیزیکیای نخواهیمداشت، بلکه ما با اسلام آمریکایی جنگ خواهیمداشت؛ همان چیزی که الآن میبینیم و پیشبینی ایشان درست از کار درآمد. خدا خیلی ایشان را دوست داشت که سال۷۲ با شهادت او را برد، وگرنه اگر زنده بود، معلوم نبود چه دردی میکشید که برخی برخوردها و ناهنجاریها  را میدید.  این روزها از اهداف امام(ره) دور شدهایم. شهیدآوینی میگفت: «در رثای خیلی از شهدا مرثیهسرایی کردم. میشود کسی هم رثای من مرثیهسرایی کند؟» سالها قبل در اواخر دهه۶۰ یک کار داستانی ساختم، اما سید بزرگوار، شهیدآوینی، از دستم ناراحت شد و گفت: «حیف تو نیست که مستند را رها کنی و به سراغ سینمایی بلند بروی؟!» وقتی به ایشان گفتم خیلیها مانند حاتمیکیا هم به سراغ سینمایی بلند رفتهاند، گفت: «تو با آنها فرق داری. استعدادی که تو در مستند داری، کمتر کسی دارد. پس حق نداری سینمای مستند را رها کنی.» من هم این روزها بر حرف او باقی ماندم. ................................................ در مدارس « کارگاهدفاع مقدس» راه بیندازیم بهعنوان یک خبرنگار فیلمساز حرفهای چه پیشنهادی برای حفظ اهداف انقلاب دارید؟ چرا در دوران دبستان یا دبیرستان کارگاههای آزادی نمیگذاریم تا دانشآموزان درباره درکشان از جنگ هشتساله صحبت کنند و از آن طرف هم گروهی از رزمندگان دوران جنگ را در این کارگاهها به کار نمیگیریم که از تجربیاتشان در آن دوران برای کودکان و نوجوانان بگویند؟ این یکی از دهها کاری است که میتوان برای کمک به احیای فرهنگ دفاع مقدس انجام داد. خیلی بد است که بعد از دو دهه، هنوز واقعیتهای جنگ خودمان را هم درست ادا نکردهایم و آنقدر سینمای جنگ را کمیک کردهایم که بسیاری نسبت به فلسفه دفاع هم بدبین شدهاند. کشورهایی داریم که یک جنگ یکماهه را مجالی میکنند برای ساختن یک سلسله فیلم و سریال، اما ما هنوز کار بزرگی در حیطه سینمای جنگ انجام ندادهایم. همین جنگ بوسنی را نگاه کنید. آنقدر که آمریکاییها که دشمن مردمان این منطقه هستند دربارهاش فیلم ساختهاند ما که دوست آنها هستیم فیلم نساختهایم. هالیوود میآید و با تحریف واقعیت، از عشق یک دختر بوسنیایی به سرباز صربی که درحقیقت به او تجاوز کردهاست فیلم میسازد، در صورتی که من در همین مجموعه خودم حتی با یک مسلمان بوسنیایی روبهرو نشدم که از چیزی جز کشتار وحشیانه، تجاوز و تعدیگری نیروهای صرب بگوید. سینماگران ما غفلت کردند که به موضوعی چون بوسنی چنانکه باید نپرداختند و فضا را برای تحریفهای آمریکا فراهم کردند. ................................................ از انتظارات حضرت امام(ره) فاصله گرفتهایم از زمان فوت حضرت امام(ره) فیلم یا عکس دارید؟ از سال۶۵ من وارد روایت فتح شدم. قبلش عکاسی میکردم. دستیار کارگردان شهیدآوینی شدم و برای رحلت ایشان فیلم زیاد ساختم. این جزو حسرتهایم شد که در عکسهایم جای امام(ره) خالی است. من از همهجا و همهچیز عکس دارم، اما آن وقتها نتوانستم از ایشان عکسی  بگیرم.  طبق فرمایشات حضرت امامخمینی(ره)، هنر انقلابی یعنی استکبارستیزی، فقرزدایی، مبارزه علیه جور دولتهای ظالم و حمایت از مظلومان. هنرمندان تا سمت هنر انقلابی نروند و خود را به آن دریای بیکران وصل نکنند، هنرشان ابتر میماند. متاسفانه هنرمندان امروز ما خیلی از انتظارات امامراحل(ره) فاصله گرفته و عقب ماندهاند.  چرا اینگونه شد؟ چرا این معضل بزرگ را آسیبشناسی نمیکنیم؟ چرا یک گروه از نخبگان را تشکیل نمیدهیم که دوران ۳۰ساله انقلاب اسلامی را کالبدشکافی کنند تا مشخص شود چرا آنچه اوایل انقلاب بود امروز دیگر نیست؟ کار هنر افشاگری آن سوی صورتکهای افراد است.  در تمام انقلابهای دنیا یک سری ریزشها اتفاق میافتد. درواقع ریزش لازمه هنر انقلابی است، چون از این طریق است که غربال شده و از بدنه انقلاب جدا میشوند. کار هنر افشاگری صورتهای واقعی افراد و حوادث انقلاب است. ................................................ دیدگاه: هنرمان را برای پول هرز نکردیم نظرتان درباره ادعاهای آلفرد یعقوبزاده، عکاس جنگ، در شبکه بیبیسی چیست؟ ایشان اگر در جنگ بودهباشد، باید بداند که از هر ۱۰پرچم فقط یکی متعلق به پرچم کشور بود و مابقی پرچمها یازهرا(س)، یاحسین(ع)، یامهدی(ع) و یاابوالفضل(ع) بود. پس جنگ ما یک جنگ مقدس بود. اگر او عکاس جنگ بوده، باید به یاد داشتهباشد که پشت لباس بچههای رزمنده چه چیزی نوشته میشد. در پشت لباس بچههای رزمنده نوشته میشد: «ما برای انتقام سیلی زهرا(س) به اینجا آمدیم.» پس جنگ ما یک جنگ ملی نبود. امام(ره) هم به جنگ نگاه ملی نداشت. اگر نه، ایشان در قطعنامه نمیفرمود: «ایران بعد از این، مامن آزادیخواهان و مامن مجاهدین و مرکز آموزش کسانی که قصد مبارزه با استکبار را دارند خواهدبود.» ما برای خاک نجنگیدیم. این فرد جنگ را اشتباه گرفتهاست. بنده هم رفتم چچن عکاسی کردم. آلفرد یعقوبزاده هم رفت چچن و عکاسی کرد. بنده رفتم بوسنی برای عکاسی. فکر میکنم او نیز در بوسنی عکاسی کرد. آقای آلفرد یعقوبزاده! شما وقتی که در چچن مجروح شدی، دولت فرانسه از دولتهای طرفین جنگ خواست اعلام آتشبس بکنند و یک هواپیمای مخصوص اورژانس هوایی در منطقه نشست و شما را سوار هواپیما کرد. ۶۰ هزاردلار کرایه آن هواپیما بود تا شما را به بیمارستان فرانسه برساند. بعد از آن، آقای ژاک شیراک به بیمارستان آمد و به شما مدال داد. چند سال پیش، سیفا... صمدیان در مجله خود این خبر را منعکس کردهبود. جالب اینکه زمانی که من و محمد صدری در بوسنی کار میکردیم، برای بازگشت به کشور پول نداشتیم و برای این کار، دوربینهایمان را فروختیم تا بازگردیم. آقای آلفرد یعقوبزاده! ما مثل شما نبودیم که جیبمان پر از پول باشد. من به چشم خودم دیدم که عکاسهای غربی جلوی آمبولانسها را گرفتند، جنازهها از آن بیرون کشیدند و در خیابان انداختند تا از آنها عکس بگیرند. یک فرمانده افغانستانی به من گفت: «تو چند سال است که به افغانستان رفتوآمد میکنی. پیشنهاد میکنم چند نفر از اسرای طالبان را بیاورند، من سر آنها را از تن جدا میکنم، در آن لحظه شما فیلم بگیر و به رسانههای غربی بفروش تا به تو دلار بدهند.» معنی این پیشنهاد این بود که خبرنگارها و عکاسهای غربی قبلا پیش آنها آمدهاند و همین سناریو را اجرا کردهاند؛ یعنی آنها سر اسرای طالبان را بریدهاند، پول هم گرفتهاند و عکاسها هم عکس گرفتهاند. سپس عکسها و فیلمها به رسانههای غربی فروخته شدهاست. حالا که افغانستانیها ماجرا را یاد گرفتهاند، به من هم پیشنهاد میدهند.همان وقت در مصاحبهای گفتم آقای یعقوبزاده! من و شما ایرانی هستیم، ولی با هم فرق داریم. تو برای آژانس عکس فلان کار میکنی، من برای آرمانهای امام(ره). تو عجله میکنی تا عکست زودتر به روزنامه برسد، من برای آگاهی مردم از جنایتهای اسرائیل عجله دارم. تو میگویی جنگ لبنان با تروریستهای حزبا... بود، من میگویم جنگ بین صهیونیستهای اشغالگر فلسطین با نیروهای حزباللهی بود که امام(ره) رهبر آنهاست. آنها مقلد امام(ره) هستند و مقلد کسی که مقلد امام(ره) است. فرق من و شما همین است. فرق سعید صادقی هم با شما همین است. فرق علی فریدونی با شما هم همین است. شاید شما در دانشگاههای فرانسه عکاسی هم درس بدهی و حتی عکاس بهتری باشی، ولی شما برای آژانست کار میکنی و من برای ولیفقیهم. من برای ولیفقیهم که الآن در تهران است کار میکنم. شما چطور؟ شما برای اینکه عکست زودتر به خبرگزاری برسد عجله داری، ولی من برای آرمانهایم میجنگم، مینویسم و مجروح شدهام و برای آرمانها، در افغانستان ناخن پایم را کشیدند. برای آرمانهایم کتک خوردم و برای آرمانهایم کتک خواهمخورد و دوباره مجروح خواهمشد. من سرباز ولایتم و شما باید جواب بدهی که سرباز چه کسی هستی. *منبع دیدگاه: خبرگزاری مشرق خبرنگار: حمیده وحیدی


یکشنبه ، ۱۱بهمن۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: شهرآرا آنلاین]
[مشاهده در: www.shahraraonline.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 27]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن