واضح آرشیو وب فارسی:شهرآرا: حمیده وحیدی- جمشید مجددی مستندساز نام آشنای کشورمان است که نه به پایتخت مهاجرت کرد و نه پیشنهاد اقامت در اروپا را پذیرفت. او این روزها در حال به تصویر کشیدن حیات وحش استان خراسان است. آغاز کار حرفه ای تان دقیقا چطور بود؟ پی ریزی بنیاد درست یک زندگی از طرفی و بی اعتمادی و سنگ اندازی تعدادی از مسئولان آن زمان از سوی دیگر راه را تا حدودی برای بلوغ استعدادهایم سد کرد تا اینکه بالاخره آقای مجتهدی که در آن زمان از مدیران باسابقه و دلسوز صداوسیمای نوپای مشهد بود دربرابر سیل مخالفت ها مقاومت کرد و ساخت مجموعه شبانه «مهتاب» را که شامل قصه گویی برای کودکان در ٩٠قسمت ١۵دقیقه ای بود به من واگذار کرد. شاید اعتماد مجتهدی به من را بشود همان جرقه شعله ورشدن آن درون مایه هنر دانست. مجموعه مهتاب در زمان خودش یک کار نو و جدید بود که خیلی هم مورد استقبال مردم قرار گرفت و حتی به توصیه لاریجانی، ریاست وقت سازمان صداوسیما، به شبکه های سراسری ارسال شد. ما آن روزها سخت کار می کردیم. شاید غلو نباشد اگر بگویم در دوران ساخت این مجموعه به همراه تیمم حتی یک شب هم کامل نخوابیدیم، ولی عجیب بود که بعد از موفقیت مهتاب و با وجود تصویب ادامه ساخت آن، افرادی مانع شدند و نام این مجموعه در همان ٩٠قسمت باقی ماند. اگرچه بعدها قرار شد ادامه پیدا کند، این تجربه لذت بخش دوباره تکرار نشد. بعد از مجموعه مهتاب، به سمت مستند رفتم و ساخت «دست های خسته» را شروع کردم. این مستند یک سال ونیم به طول انجامید و اگرچه شاید هزینه ای که در ساخت این فیلم کردم سه برابر آنچه تلویزیون به من داده بود می شد، کار را رها نکردم. قصه دست های خسته مربوط به پیرمرد ٨٣ساله آجرتراشی است که با کار روی آجر، تندیس های ماندگاری از خود به جا می گذارد. این فیلم در سال٢٠٠١ برنده جایزه اول جشنواره بین المللی ReligionToday ایتالیا شد. شنیدم پیشنهادهایی هم برای زندگی و کار در خارج از کشور داشتید. چرا نپذیرفتید؟ غیرقابل انکار است که آن ها هنوز هم که هنوز است خیلی چیزها دارند که ما حتی تصورش را هم نداریم. رشد تکنولوژی در آنجا جذابیت زیادی برای من داشت. با این وجود، وقتی به آن شهر زیبا و مردمانش نگاه می کردم، جایی برای ریشه دواندن نداشت. ما در آنجا بهترین کار را هم که ارائه دهیم، همچون پیچکی هستیم که دور درخت می پیچد و غریبگی مان همیشه تازه است. علت موفقیت و دیده شدن بیشتر کارهایتان را در چه می دانید؟ شاید تنها علت آن این باشد که من چیزهایی را در جاهایی می بینم و دوست دارم ببینم که گاهی بعضی افراد یا نمی بینند یا نمی خواهند ببینند. در اصل، من از همان اتفاقات کوچک و پیش پاافتاده کارهایم را ساخته ام. از نظر من، هنرمند باید نگاه وسیعی به جزئیات پیرامونش داشته باشد. یکی از تفریحات زندگی شخصی من دیدن آدم هاست و بهترین جا مکان های عمومی است. یادم نمی آید هیچ گاه برای سفر، به مکان های عمومی مثل راه آهن، ترمینال یا فرودگاه دیر رفته باشم و این فرصت را از دست داده باشم. خیلی وقت ها دوست دارم پیاده روی کنم و صدای پنهان آنچه دوروبرم می گذرد را از نزدیک بشنوم. چرا هیچ گاه کار داستانی نساختید؟ علل مختلفی در این باره وجود دارد. شاید یکی از دلایلش این باشد که من هنوز نخواسته ام وارد دنیای شخصی خودم شوم و از برقراری ارتباط مستقیم با زندگی آدم های دیگر راضی تر بوده ام. شاید هم بد نباشد اشاره ای به این داشته باشم که هنوز آن فیلم نامه مشخص و قابل تاییدم را پیدا نکرده ام. از عادت های کاری تان چیست؟ خیلی ها شاید از آن باخبر باشند. وسواس و دقت در کار و البته وقت شناسی، آرامش، همفکری واستفاده از نظر دیگران. مشکل این روزهای هنر تصویر را در چه می بینید؟ این روزها آن قدر فضای هنری بسته شده است و گاه سلیقه های شخصی مسئولان در امور اصلی نقش دارد که ما حتی از بهترین سوژه های ساخت صرف نظر می کنیم، در حالی که رسالت تصویر و هنر این است که بازگوکننده واقعیت ها باشد. مسئولان ما مدام به دنبال این هستند که شهری بدون مشکل و بدون دغدغه را نشان دهند، در حالی که حقیقت این گونه نیست. از مستندهایی بگویید که دغدغه چند ساله تان بودند. یکی از کارهایی که دغدغه ساختش را داشتم و بعد از مدت ها عمر صرف کردن در آرشیو باقی مانده است همین قضیه کشف رود است. من از سال های٨٨و٨٩ تصویر دارم، رودی که اطراف مشهد را احاطه کرده است و این روزها به فجیع ترین صورت ممکن آلوده شده و هم اکنون سبزی و مقدار زیادی از میوه ها از آب آلوده آن تغذیه می شوند. عده ای در این میان سود می کنند و عده ای ضرر. اداره آب و فاضلابی که این آب را بدون تسویه به کشاورزان می فروشد سود می برد و مردمی که از آن تغذیه می کنند ضرر می کنند. هرسال میلیون ها زائر به مشهد می آیند و رفت وآمد دارند. همه از سبزی این شهر مصرف می کنند و دام و طیور از آب آن استفاده می کنند. تمام. درباره مستند «جنگل های هزارمسجد با تاریخچه ای هزاران ساله» هم بگویید. در کتیبه های هزاران ساله آپادانا در تخت جمشید، ما شاهد این هستیم که افراد از کنار درختان ارس عبور می کنند و می توان به قدمت این جنگل ها پی برد. درخت ارس در سال تنها دو یا سه سانتی متر قد می کشد و به این دلیل، بسیار محکم است، ولی متاسفانه این جنگل ها در حال نابودی هستند. چند سال پیش به دلیل کمبود نفت، مردم از چوب این جنگل ها استفاده می کردند ومن به همراه تیمم مدت زیادی هر چهارفصل در سرما و گرما روی این درختان کار کردیم. تقریبا هیچ کتاب و کارشناسی نبود که در این مورد نظریه داده باشد و ما نخوانده باشیم یا گفتگویی در این باره نداشته باشیم. این کار برای من بالغ بر ٢٠میلیون تومان هزینه برداشت. چرا باتوجه به پتانسیل بالای آب وهوا و زیست محیطی استان خراسان باز هم از هنرمندان حمایت نمی شود؟ نمی دانم مسئولان به چه فکر می کنند و قرار است بودجه کشور در چه راهی صرف شود. آیا ما باید حتما به نقطه آخر خط برسیم تا تازه یادمان بیاید چه منابع طبیعی ای داریم؟ مستند و مستندسازان امروزه با این مشکل همراهند که اگر بخواهند کارهایی به فروش برسانند، باید باب میل دیگران رفتار کنند، در حالی که ما کارهایی می سازیم که به شدت از سمت خارج از کشور مورد توجه قرار می گیرد، اما همین کار در ایران تایید نمی شود. با تمام این ها، معتقدم که ریشه تمام هنرمندان در وطن خودشان است و با وجود استقبال دیگرجاها، باز هم در همین شهر خواهم ماند، اما امیدوارم در آینده نزدیک مسئولان بیشتر به فکر هنر و هنرمند باشند. درمورد کار آخری که برای ببر هیلکانی ساختید توضیح دهید. این کار در مرحله تدوین است. با هزینه شخصی خودم تولید شده است. نامش فعلا «ببر هیلکانی» است. ما ببر ایرانی نداریم و در اصل، حدود ۵٠ یا۶٠ سال است که نسل آن منقرض شده است. دلایل انقراض آن هم مختلف است. یکی از مهم ترین دلایل این است که حیوان زیستگاهش را از دست داده است. این اتفاق هم به دلیل تعرض انسان به محیط او افتاده است. ببر از نژاد گربه سانانی است که دقیقا باید کنار آب باشد، یعنی در حاشیه برکه ها و رودخانه ها. از وقتی شهرها جلو کشیده شدند، دیدیم این زیستگاه توسط انسان تصرف شد. ببر حیوانی است که توله هایش را مدام جابه جا نمی کند. در گذشته، به دلیل آزار و اذیت انسان، سگ های گله و حتی مورچه ها که به بدن توله ها می چسبیدند و البته شکار بی رویه یکی از پادشاهان قاجار که در یک روز به دلیل افتخارآفرینی تعداد زیادی ببر کشته بود، نسل این موجود از بین رفت. پس شما دلایل انقراض را در فیلمتان نشان دادید. بله، دقیقا. وقتی خواستیم فیلم بسازیم، ببری در ایران نبود و قرار بود چند ببر از سیبری بیاورند. یکی از آن ها در پارک ارم تهران مرد و دیگری هم این روزها مریض است. در منطقه ای در شمال که جزیره است و تحت حفاظت محیط زیست قرار دارد سازه خوبی درست کرده بودند و ما سه ببر با خودمان بردیم: یک ببر چهارساله نر، یک ببر دوساله ماده و یک ببر چهارماهه. چطور این ببرها را جابه جا کردید؟ با ماشین جابه جا کردیم. مجوز می خواست و کار پرهزینه ای بود. یکی از ببرها دست آموز و اهلی بود، اما هرقدر هم اهلی باشد، ممکن است یک لحظه در محاسباتش چیزی در ذهنش بیاید و احساس خطر کند. حدود ٢٠روز در آنجا بودیم. شرایط شکار و زیست را برایش ایجاد کردیم و عوامل انقراض آن حیوان را بررسی کردیم. هرکدام از شبکه های داخلی کار را بخرند، خواهم داد. این کارها هزینه های میلیونی دارد. این ببرها روزی ٢٠کیلوگرم گوشت می خورند. برای نگهداری شان یک گروه هشت نفره نیاز است. برای اسپانسر این کار خیلی جاها صحبت کردم. اصولا دغدغه محیط زیستی در کشور کم است. حتی نمی پذیرند که شما چطور سه تا ببر را می خواهید جابه جا کنید و یا اینکه مگر ببر حیوان خطرناکی نیست؟! چند وقت درگیر این کار بودید؟ از زمانی که این ببر که نامش مایاست متولد شد، یعنی چهارسال پیش، ما درگیر این کار بودیم. مایا انسان را دشمن تلقی نمی کند، اما شوخی اش هم خاص خودش است! سر یک صحنه پرید بالای من. الآن آقای طیرانی که مربی این حیوان است بر اثر فقط یک شوخی، دنده هایش شکسته است. این جور کارها ریسک زیادی دارد.
شنبه ، ۱۰بهمن۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: شهرآرا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 28]