واضح آرشیو وب فارسی:احرارگیل: پای صحبت های رزمندگان و خانواده های شهدا که می نشینی، خاطرات تلخ و شیرینی را بیان می کنند که می توان از این خاطرات منشوری از سیره شهدا به نسل جدید و آینده ارائه کرد، آنها که چه از کودکی و چه در دوران رزمندگی با شهید مأنوس بودند، می توانند بهترین راوی در معرفی شهیدشان باشند.گروه ایثار و مقاومت پایگاه خبری تحلیلی احرارگیل ،پای صحبت های رزمندگان و خانواده های شهدا که می نشینی، خاطرات تلخ و شیرینی را بیان می کنند که می توان از این خاطرات منشوری از سیره شهدا به نسل جدید و آینده ارائه کرد، آنها که چه از کودکی و چه در دوران رزمندگی با شهید مأنوس بودند، می توانند بهترین راوی در معرفی شهیدشان باشند. … و اینبار خاطره ای به نقل از رزمنده دوران دفاع مقدس«ابوالحسن شریف پور – لنگرود»؛ بشنوید: ۶۷/۴/۳۱ بود که در حوالی نفت شهر به محاصره نیروهای عراقی درآمدیم . تانک های دشمن به سوی مواضع مان پیشروی می کردند گلوله های توپ و خمپاره، یکی پس از دیگری فرود می آمد و ما راه گریزی نداشتیم . برادری بود به نام «یوسف حیدری» که ناگهان نارنجک بست دور کمرش و خودش را به تانک دشمن رساند وبا انفجار شنی اش ، آن را متوقف کرد. حیدری از بچه های گردان ۷۴۳ پیاده لشکر ۵۸ ذوالفقار بود ما از گردان ۲۱۶ به آن گردان ماموریت داشتیم . با آتش گرفتن این تانک ،تانک های دیگر عقب نشینی کردند و گردان از محاصره قطعی نجات پیدا کرد . /یاد و خاطره اش همیشه جاوید شهید یوسف حیدری در سال ۱۳۴۷ در تبریز بدنیاآمد. زمانی که متولدشد، چنان چهرۀ زیبایی داشت که حیرت همگان را بر انگیخت. خانواده برای نامگذاری او به قرآن تمسّک جستند و قرآن نام «یوسف» را به او هدیه نمود.از همان کودکی به پدر و مادرش بسیار علاقه داشت و هر زمان که از مدرسه بازمیگشت، در مغازۀ لحافدوزی به پدرش کمک میکرد. به ورزش بسیار علاقهمند بود و در رشتۀ دو میدانی که با فیزیک بدنی او مطابق بود، استعداد عجیبی داشت. خیلی زود قهرمان آموزشگاهها شد و می رفت که نردبان ترقی را یکی پس از دیگری طی کند. در همین حال، احساس دفاع از این مرز و بوم در مقابل دشمن متجاوز هر لحظه در او قویتر میشد. به همین دلیل در حالی که هنوز به سن قانونی خدمت سربازی نرسیده بود، به همراه چند نفر از جوانان بسیج مسجد به نظام وظیفه رفتند و داوطلب اعزام به جبهه شدند. آنها به قدری برای اعزام به جبهه اصرار داشتند و آنقدر به ادارۀ نظام وظیفه رفت و آمد کردند که مسؤولین نظام وظیفه، اعزامشان را دو ماه به جلو انداختند و در مورخه ۱۶/۴/۱۳۶۶ به خدمت اعزام شدند. پس از طی دورۀ آموزشی در سمنان، به دلیل فیزیکی بدنی مناسبش به لشکر ۵۸ تکاور ذوالفقار تعلق یافت. احساس عجیبی به «شهید حسین فهمیده» داشت و اسم او همیشه ورد زبانش بود وگاهی زیر لب این شعر را زمزمه می کرد: یا رب مددی نما که فهمیده شویم ***در چشم تو عبد صالحی دیده شویم وقتی که گذشتن از سر و جان دین است*** دستی برسان که زود فهمیده شویم همیشه از خود میپرسید که آیا می تواند درلحظۀ انتخاب، از دنیا و مادیات آن بگذرد و جوابی را که به خود میداد، در دل نهفته میداشت. او اهل تلاش بود و شرکت در تیم کشتی رزمی را به کار در پشت جبهه ترجیح میداد و بارها نیز با دشمن درگیر شده بود. … و روایتی دیگر: در ۳۱/۴/۱۳۶۷ در حالی که ایران قطعنامه ۵۹۸ راپذیرفته بود، دشمن با نیرو و تدارکات وسیع به مواضع نیروهای ایرانی حمله نمود. وضعیت بسیار نابرابری بود و یوسف این را خوب میدانست، اگر تانکهای دشمن از گردنه ردمیشدند، گردان یوسف، یعنی گردان ۷۴۴ نابود میشد. به ناگاه یوسف با چهار عدد نارنجک تفنگی از جایش برخاست و همچون یک دوندۀ خوشاستیل شروع به دویدن کرد تا به معبر رسید، در یک لحظه خود را به زمین انداخت و در امتداد شنی تانک دراز کشید. ضامن نارنجک را کشید، ناگهان صدای یک انفجار و سه انفجار دیگر و از کار افتادن تانک. جوی باریکی از خون از زیر شنی تانک جاری شد و خاک منطقۀ نفتشهر با خون شهید یوسف حیدری رنگین شد. روحش شاد و راهش پر رهرو باد ———————————————————————————————————————————————————————- انتهای پیام/
جمعه ، ۹بهمن۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: احرارگیل]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 18]