واضح آرشیو وب فارسی:تا شهدا: شهید تندگویان سلول انفرادی شماره ۳۸ بود، ما اگر اتاق ۵۰ بودیم ۶اتاق فاصله داشتیم. یک شب من صدایی شنیدم؛ آخرین شبی بود که ایشان قرآن خواند …تا شهدا؛ چهل و هفتمین شماره از ماهنامه فرهنگی – تاریخی «شاهد یاران» به نام «شهید غریب قریب» به بررسی ابعاد مختلف شخصیتی زندگی شهید محمد جوادتندگویان در گفتگوهایی با دوستان، معلمان و همکاران آن شهید والامقام پرداخته است. در این شماره مصاحبه های مفصلی با فرزندان شهید، برادر، همسر و مادر بزرگوار شهید تندگویان منتشر شده که گزیده ای از خاطرات شفاهی آن بازنشر می شود: شهید بزرگوار به رغم اینکه تازه وزیر شده بودند و ایجاب می کرد که در تهران حضور داشته باشند و دولت هم جدید بود و مرتب جلسات کابینه تشکیل می شد، اما بازهم ایشان تا زمان اسارت سه بار به منطقه سفر کرده بودند. استدلالشان هم این بود که ما نمی توانیم تحمل کنیم که فرزندان مردم در صفوف مقدم جبهه باشند و ما زمان را به بهانه جلسه و مشکلات کاری در تهران و مرکز کشور و محل های امن سپری کنیم. (گفت و شنود با مهندس یحیوی، ص۵ ماهنامه شاهد یاران) سال ۱۳۵۶ دورانی که شهید تندگویان در رشت بود، فرح به استان گیلان آمده بود. موقعی که ایشان می خواست بیاید مدیر ساواک من را صدا زد گفت شما یک فردی دارید به نام جواد تندگویان. گفتم بله یکی از مدیران کارخانه است. گفت ایشان از این تاریخ تا این تاریخ سه روزی توی استان گیلان نباید باشد. یعنی ساواک وجود شهید تندگویان را خطر می دید. (گفت و شنود با مهندس بهروز بوشهری، ص۱۹ماهنامه شاهد یاران) در لحظات اول اسارت ما یک گوشه ای نشستیم و آنها مشغول کار خودشان بودند. تصمیم گرفتیم شناسایی ندهیم و تمام مدارکمان را در خاک پنهان کرده یا پاره کردیم. حتی آن لحظه هم متوجه نشدند که شهید تندگویان وزیر هستند.ما را سوار یک کامیونی که از بوشهر برای جبهه کفش فرستاده بود کردند. قبل از اینکه ما را سوار کامیون کنند راننده آن را کشتند و کمک راننده ه اش را اسیر کردند. (گفت و شنود با مهندس بهروز بوشهری، ص۲۲ماهنامه شاهد یاران) شهید تندگویان سلول انفرادی شماره ۳۸ بود، ما اگر اتاق ۵۰ بودیم ۶اتاق فاصله داشتیم. یک شب من صدایی شنیدم؛ آخرین شبی بود که ایشان قرآن خواند و بعدش دیگر نخواند. دکتر که می آمد دوا می داد، آمد گفتم:حرس. گفت:نعم. گفت: شماره ۳۸ کسی داخل نیست؟ گفتم: هی. یعنی هست. گفت: (ما فی) یعنی نیست بعد آمدند و در را بازکردند. فوری دویدند، تلفن زدند و دکتر را صدا زدند. گفتند: موت، موت. یعنی مرد که خیلی برای ما معلوم نبود و مطمئن نبودیم تندگویان را می گویند یا نه. (گفت و شنود با مهندس بهروز بوشهری، ص۲۴ماهنامه شاهد یاران) وقتی به عراق رفتیم تا پیکر شهید تندگویان را شناسایی کنیم، دیدیم که به گونه خاصی مومیایی کرده بودند. اینها آمده بودند کاری کنند تا زمان مرگ شهید را از ما پنهان کنند. با روحیه ای که ما از تندگویان می شناختیم ایشان شدیداً مقاومت می کرده، شدیداً هم کتک می خورده، به طوری که ما جسد را که نگاه می کردیم، شکستگی های متعددی در ناحیه جمجمه، جناق سینه دندانهای شهید نمودار بود. همان اول که عراقی ها مهندس تندگویان را به اسارت گرفته بودند، آنقدر مورد شکنجه بوده، که طحالش پاره شده بود که این نکته را خودشان هم گفتند. ایشان احتمالاً بعد از آزادی اسرا شهید شده است. (گفت و شنود با دکتر محمد مهدی اعتمادی، ص۳۵ماهنامه شاهد یاران) آقای بوشهری می گفت که ما دونفر در یک جا زندانی بودیم و زندان جواد که ده سال در آن حبس بود در زیر زمین قرار داشت و هیچ نوری به آن راه نداشت، آن هم به مدت ده سال در یک فضای یک و نیم با دومتری زندگی کرد که هم سلولش بود، هم دستشویی و حمام او بود. (گفت و شنود با مادر شهیدخانم اشرف السادات مینو نشان، ص۵۹ماهنامه شاهد یاران) بعد از دو، سه هفته متوجه شدیم که همان دانشجوی سال اولی که در رستوران دیده بودمش، در نماز جمعه شرکتی فعال دارد، در بحث های بعد از نماز هم مشارکت می کند و حتی اظهار می کند که آماده است در اولین فرصتی که ممکن باشد خطبه نماز را ایراد و نماز را اقامه کند. یک روز بعد از نماز، آرام آرام او را تعقیب کردم تا به اتاقش رسیدم و با نوعی اجازه خواستن وارد اتاقش شدم، روی دیوار اتاقش آیه ای از قرآن به ان مضمون حک شده بود که ای کسانی که ایمان آورده اید، شما را چه شده است که هنگامی که لازم می شود در راه خدا مهاجرت کنید، سنگین به زمین می چسبید و خوشی دنیا را بر آخرت ترجیح می دهید؟(گفت و شنود با احمد اجل لوئیان، ص۴۰ماهنامه شاهد یاران) با این که معمولاًزندانی ها را در دوره ای که در حال بازجویی هستند، اگر شکنجه شده باشند، تقریباً سعی می کنند شکنجه شان را نگه دارند و متوقف کنند تا آثار شکنجه کمی ترمیم پیدا کند- چون وقتی می آیند به بند عمومی آثار شکنجه قابل مشاهده می شود و خانواده زندانی این آثار را می بینند– اولین صحنه ای که شهید تندگویان را با آن به یاد می آورم، وقتی بود که هنوز آثار شکنجه روی پای ایشان بود. (گفت و شنود با احمد پورنجاتی«هم بند شهید تندگویان در زندان رژیم پهلوی»، ص۴۸ماهنامه شاهد یاران) بعد از ده دقیقه، انتظار، جواد را بر دوش دیگران تا پشت در آنجا آوردند، وقتی او را دیدیم نمی توانست پاهای خود را روی زمین قرار بدهد، بعد فهمیدیم که کف پای او را با مته سوراخ کرده بودند. ناخن هایش را کشیده بودند و من که از او علت زخمی بودن ناخن هایش را پرسیدم گفت که لای در مانده است. (گفت و شنود با مادر شهیدخانم اشرف السادات مینو نشان، ص۵۹ماهنامه شاهد یاران) به واقع او شیفته دکتر شریعتی بود و با صحبت های دکتر، جواد روش شخصیتی پیدا کرده و شیوه اش (نوع برخورد) با من عوض شد. شخصیت من و جواد به شدت متأثر از دکتر بود. جواد در آبادان شهید مطهری را هم دعوت کرده بود، چون به هرحال شهید مطهری نگاه حوزوی داشتند دکتر یک نگاه روشن فکرانه تری داشت که در فضای دانشجویی کاربردی تر بود. (گفت و شنود با فاطمه تندگویان، ص۵۹ماهنامه شاهد یاران)
سه شنبه ، ۶بهمن۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تا شهدا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 16]