تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 25 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام جواد (ع):اعتماد به خدا بهاى هر چیز گرانبها است و نردبانى به سوى هر بلندایى.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829912327




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

زن23ساله به خاطر حمایت از برادران معتادش زندگی خود را تباه کرد


واضح آرشیو وب فارسی:پایگاه خبری آفتاب: زن23ساله به خاطر حمایت از برادران معتادش زندگی خود را تباه کرد
مردی که از دست خانواده همسرش خسته شده بود می‌خواهد با دختر دیگری در فامیلشان ازدواج کند و زن پشیمان چاره‌ای جز دست به دامان شدن مشاوران پیش روی خود ندید.
آفتاب : آمنه 23 سال دارد و از چهار سال پیش زندگی آشفته‌ای را آغاز کرده است.

او خود را در خانه مادرش مخفی کرده بود، اما وقتی متوجه شد همسرش با اعلام شکایت و گرفتن وکیل خیلی جدی می‌خواهد طلاقش بدهد به سراغ همسرش رفت.  جمشید به او می‌گفت قصد دارد با دختر یکی از اقوام ازدواج کند و زندگی جدیدی تشکیل بدهد.

آمنه گفت: با شنیدن این حرف دیوانه شده بودم. دست به دامان کارشناس مشاوره خانواده شدم. شوهرم از من شکایت کرده و پرونده در کلانتری 43 مشهد پیگیری می‌شود.  زن جوان با چشمانی اشکبار افزود: چند سال پیش دو برادرم به مواد مخدر اعتیاد پیدا کردند. آنها اوایل تریاک می‌کشیدند. اما بعد به سراغ شیشه و کراک رفتند. برادرانم ماشین شوهر خواهرم را سرقت کردند. با این وضعیت و لو رفتن قضیه اختلاف جدی بین خواهر بزرگم و خانواده شوهرش به وجود آمد.  معصومه نمی‌خواست کم بیاورد و مشکلات آنها به کتک کاری و کلانتری و دادگاه کشیده شد و دست آخر هم به طلاق انجامید.

خواهرم با پول مهریه‌اش یک خودرو برای دو برادرم خرید تا با آن مسافرکشی کنند و پول اجاره خودرو را هم بدهند و دیگر دنبال کار خلاف نروند. اما آنها این خودرو را هم در قمار بازی باختند.
آمنه افزود: بعد از طلاق معصومه اوضاع خانه ما خیلی آشفته شد. من آن موقع 19 ساله بودم. با نخستین خواستگاری که برایم آمد ازدواج کردم. فقط می‌خواستم خودم را از جو متشنج خانه پدرم دور کنم.

جمشید مرد خوب و مهربانی است. اما حال من اصلاً خوب نبود. بعداز زایمانم، وضعیت روحی و روانی‌ام خیلی آشفته شد. نیش و کنایه‌های مادر شوهرم نیز قوز بالا قوز شده بود. راه می‌رفت و سر کوفت می‌زد که دایی‌های بچه‌ام نتوانستند یک کادوی درست و حسابی به خواهرزاده شان بدهند و... .

از خانه خواهرشوهرم سرقت کردم و با فروش انگشتر طلا می‌خواستم پولی به برادران بی‌عرضه‌ام بدهم تا یک کادو برای بچه‌ام بخرند و دهان مادر شوهرم را ببندند.  اما آنها این پول را گرفتند و یک لیوان آب هم روی آن خوردند. موضوع سرقت من از خانه خواهر شوهرم لو رفت. داماد شان دیده بود که از داخل کشوی کمد انگشتر را برداشتم و توی کیفم گذاشتم.  سر همین مسأله یک درگیری جدی به وجود آمد. زیر بار نرفتم و بیچاره جمشید هم در برابر خانواده‌اش ایستاد وچهره خودش را به خاطر حماقت‌های من خراب کرد. مادرش می‌گفت زن و شوهر دست تان توی یک کاسه است و... .

مدتی گذشت و جمشید هم از این وضعیت و پیغام و پسغام‌های مادرش خسته شده بود. ما هر روز دعوا داشتیم و می‌گفت چرا این کارها را می‌کنی.  من هم خسته و کلافه شده بودم. چند بار فرار کردم و به خانه مادرم می‌رفتم.

جمشید دنبالم می‌آمد و آشتی می‌کردیم. اما آخرین بار، دعوای مفصلی کردیم. شوهرم می‌گفت باید برادرانت را از زندگی‌ات حذف کنی. وضعیت روحی‌ام آشفته بود و کنترلی بر اعصاب و روانم نداشتم. تهدیدش کردم که با چاقو او را می‌کشم. بعد هم در یک فرصت بچه‌ام را برداشتم از خانه فرار کردم. چند روز خانه مادرم بودم. فکر می‌کردم دنبالم می‌آید، اما نیامد ودیروز برایم خبر آوردند قصد دارد طلاقم بدهد و وکیل هم گرفته است.
 
من طلاق نمی‌گیرم و شوهرم را دوست دارم. دو برادر بی‌عرضه‌ام را هم دوست دارم. متأسفانه ندانم کاری‌ها و اعتیاد خانمانسوز آنها سرنوشت من و خواهرم را هم سوزاند و خاکستر کرد.
پدر و مادرم هم از دست این دو پسر معتاد درمانده بودند و از ترس آبرویشان نمی‌توانند کاری کنند. آمنه در پایان درحالی که فریاد می‌زد رو به جمشید کرد و گفت: من طلاق نمی‌گیرم و قول می‌دهم خودم را اصلاح کنم.








تاریخ انتشار: ۰۷ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۰:۲۲





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پایگاه خبری آفتاب]
[مشاهده در: www.aftabnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 15]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن