واضح آرشیو وب فارسی:نامه نیوز: برشی از خاطرات روزنامه نگار آلمانی که از خلیفه بغدادی امان نامه گرفت و 10 روز در میان داعش زندگی کرد
فردریک از او میپرسد: «آیا شما در اینجا محبوبیت دارید؟» ابوقتاده با خنده پاسخ میدهد: «راستش را بخواهی نه. اما بالاخره عادت می کنند.»
به گزارش نامه نیوز، هرچند بلافاصله پس از انتشار کتاب «ده روز با داعش» به قلم «یورگن تودنهفر» روزنامه نگار آلمانی این کتاب را معرفی کردیم (دوم آذرماه) اما به خاطر تجدید چاپ این کتاب در دوران رکود کتاب و کتابخوانی اشاره مجدد به آن همراه با نقل بخشهایی از آن خالی از لطف نیست.
چنان که پیشتر نوشتیم این کتاب یک روايت تكان دهنده و جذاب است از سفر 10 روزه نويسنده و روزنامهنگار معروف آلمانی که در پی مكاتبات و مكالمات طولاني (از طریق اسکایپ) با اعضاي آلماني و خارجي داعش، موفق می شود از خليفه اسلامي(!) اماننامه بگیرد و از راه زميني مرز تركيه، با مشقت بسيار به قلمرو داعش برود و از شهرهاي رقه و موصل بازديد كند.
او در این کتاب هم چت هاي اسكايپي با اعضاي داعش به خصوص با اعضاي خارجي و بهویژه آلمانی را نقل می کند و هم مشاهدات و گفت و گوهای خود از نزدیک را.
نكته تكاندهنده كتاب آنجاست كه نويسنده چند بار از خشم داعشيها و خطر حتمي مرگ با زیرکی یا اقبال می رهد و پس از برگشت به آلمان در مي يابد يكي از كساني كه درتمام اين مدت نقاب زده و به عنوان محافظ سايه به سايه شان ميآمده و رانندهشان بوده، كسي نبوده جز « جان جهادي» که گروگان ها را سلاخی می کرده است.
زیرا يكبار كاملا اتفاقي نیم رخ بدون نقاب او را دیده بودند و صدای او را هم می شناختند.
یکی از جذاب ترین بخش های کتاب شرح گفت و گوها با «ابو قتاده» جوان آلمانی پیوسته به داعش و دلیل حضور او در میان نیروهای داعش است:
«جلوی یک کبابی نگه میداریم تا چیزی برای خوردن تهیه کنیم. دوربرمان را نگاه میکنیم. به نظر میرسد در رقّه زندگی کاملاً عادی در جریان است. اصلا قابل تصور نیست که در اینجا یک سازمان تروریستی حکومت میکند و ما در مرکز ترور باشیم. البته وقتی سرها را سرچوب میکردند و انسانها را به صلیب میکشیدند، اینجا نبودیم.
فردریک [پسر نویسنده که در این سفر او را همراهی میکند] با اجساد گروگانها چه میکنند. ابوقتاده خونسرد پاسخ میدهد: «هر کدام را جایی دفن میکنیم.» در ضمن سربریدن به عنوان مجازات مرگ یک تصمیم سیاسی داعش است که از طرف مقامات بالا گرفته میشود.
به راه مان ادامه میدهیم. جلوی یک خانه چند طبقه معمولی نگه میداریم. در این منطقه فقط اینجور خانهها هست. برق نیست. به پتو هم نیاز داریم.
در اتاق نشیمن مینشینیم تا درباره بعضی چیزها صحبت کنیم و ساندویچ بخوریم. آپارتمان تاریک تاریک است. ابوقتاده شروع میکند: خلیفه ابوبکر البغدادی تا حد ممکن هرگز در انظار عمومی ظاهر نمیشود. به چند دلیل: یکی به دلایل امنیتی و از سوی دیگر دولت اسلامی نمیخواهد از البغدادی بُت بسازد.
برای اینکه خلیفه در مسجد در ملاعام ظاهر شود، سه ماه برنامهریزی و مقدمات کار لازم است. بسیار پرهزینه است. هر چه باشد داریم علیه ۶۰ کشور میجنگیم. «بنگاههای دروغ پراکنی» غرب مدام همه ما را به حیرت وامیدارند. همسر سابق البغدادی و پسرش برخلاف گزارش رسانههای غربی هرگز در لبنان دستگیر نشدهاند. همینطور حمله دروغین به کاروان ماشین البغدادی تبلیغ محض بود. واقعا فکر میکنید البغدادی آن قدر احمق است که با یک کاروان ماشین حرکت کند تا بیشترین توجه را به خودش جلب کند؟
دفتر خلیفه مجاز است که همهچیز را برنامهریزی کند، اما تمام تصمیمهای بزرگ را شخص خلیفه میگیرد. اجازه ورود ما به قلمرو دولت اسلامی و تضمین امنیت ما هم تصمیم او بوده است.
نیروهای هوایی اسد فقط در طول روز بمباران میکنند، نه شبها. هواپیمایشان بسیار فرسودهاند. اسد در هوای نامساعد، اصلا قادر به بمباران نیست ولی آمریکاییها شبها هم بمباران میکنند.
به نظر او جبهه النصره و ارتش آزاد سوریه مرتدند. البته اگر به خاطر کارهایی که مرتکب شدهاند، طلب بخشش کنند میتوانند به داعش بپیوندند.
در حال حاضر در آلمان هم امکان حمله وجود دارد. در این مورد العدنانی، سخنگوی دولت اسلامی چنان که همه میدانند فراخوان داده است.
موقع برگشتن، ابوقتاده توضیح میدهد که عربها خیلی تنپرور هستند و سروکار داشتن با آنها خیلی سخت است. او احترام زیادی برای عربها قائل نیست. فردریک از او میپرسد: «آیا شما در اینجا محبوبیت دارید؟» ابوقتاده با خنده پاسخ میدهد: «راستش را بخواهی نه. هر چه باشد ما اینجا خارجی هستیم. خیلیها از ما خوششان نمی آید اما بالاخره عادت می کنند.»
اگر بخواهیم قلب این کتاب و جان ان را معرفی کنیم بی گمان این عبارات است:
« ترور با اسلام همان قدر بی ارتباط است که تجاوز با عشق. به همین جهت شما و پیکار جویان هم جنگجویان خداوند نیستید. البته اگر واقعا چنین چیزی وجود داشته باشد. شاید هم شما اصلا نمی خواهید که جنگجویان خداوند باشید. این اصطلاح مربوط به زمان جنگ های صلیبی است و اصطلاحی مسیحی است. من چندین بار قرآن خوانده ام و بسیار از آن بهره برده ام. از آن روح خشونتی که شما و پیکار جویان تان آگاهانه رواج می دهید، در آن چیزی نیافتم.»
با این حال از تاثیر گذاری این بخش هم نمی توان گذشت.گفت و گو با همان ابو قتاده. یک آلمانی اصیل. اهل منطقه راین- رور در کنار رود راین.
-چرا از صحنه سر بریدن فیلم گرفته اند؟
برای این که دنیا ببیند. اصلا این افراد قبل از این که سرشان بریده شود چه گفتند؟ فرد بریتانیایی /دیوید/چه گفت؟ او گفت: دیوید کامرون ! من شخصا تو را مقصر می دانم. تو مسوول مرگ هستی. چرا؟ چون نخست وزیر امکان آزاد کردن او را داشت. برای دولت بریتانیا که مذاکره با دولتی دیگر کار ساده ای است. به آمریکایی ها گفتیم که خواهان عافیه صدیقی هستیم . یک زن در مقابل یک زندانی مرد. ولی آنها قبول نکردند.
- افراد اعدام شده در ملاء عام بیهوش بودند؟ دارو مصرف کرده بودند؟
مسلما نه.
- چرا موقع عکس العملی نشان ندادند؟
چون مرگ شان را پذیرفته بودند. هر انسانی در آخرین ثانیه زندگی می داند که به سوی الله باز خواهد گشت.
روزنامه نگار آلمانی البته در پایان 10 فراز از قرآن را می آورد تا نشان دهد اندیشه ها و در واقع ضد اندیشه های داعش نسبتی با اسلام ندارد. آن «الله» که روزنامه نگار آلمانی شناخته همان است که در کتاب می نویسد 113 بار از او با صفت «بخشایش گر» نام برده شده ( البته درست آن 114 باراست چون هر چند یک سوره بسم الله الرحمن الرحیم ندارد اما یک سوره هم دو بسم الله دارد).
«ده روز با داعش» به لحاظ نثر و جذابیت های داستانی نیز همه نکات را رعایت کرده و به خصوص با قرار دادن ابوقتاده یا جان جهادی در کانون ماجراها خط داستانی را حفظ کرده و به هم پیوند داده است.
بخش های مختلف این کتاب را می توانیم نقل کنیم. اما ترجیح می دهیم به همین هم بسنده کنیم تا خود بخوانید و سفری ده روزه به سرزمین های قلمرو داعش را تجربه کنید.
منبع: عصر ایران
۰۶ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۲:۳۳
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نامه نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 14]