واضح آرشیو وب فارسی:اعتماد: همه زندگی سیاست نیست، با این حال نصف بیشتر کارهای ما به سیاست گره خورده است. بی خودی هم گره خورده است. هر جا که بروید، با هر که صحبت کنید، به هر رفیقی که «چه خبر» بگویید چیزی جز خبرهای سیاسی و تحلیل های سیاسی نمی شنوید. حتی شوخی های ما شوخی های سیاسی شده اند. به پیام ها و لطیفه های یک ماه اخیر نگاه کنید، عرضم را تایید می کنید که ما سیاست زده شده ایم؛ بلکه سیاست زده ترین مردم دنیا. از روابط دیپلماتیک تا رد و تایید صلاحیت ها هر خبری که پخش شده دستمایه ملت قرار گرفته تا با آن شوخی بسازند و اوقات خود را با آن خوش کنند اما هر چیزی اگر از حدش بگذرد آزارنده می شود و حال آدم را خراب می کند. سیاست خوب است اما به اندازه. چنانکه باقی چیزها هم خوبند اگر اندازه شان رعایت شود. صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد/ ورنه اندیشه این کار فراموشش باد. شاید خیلی ها فکر کنند که سیاسی بودن به منزله آگاه بودن و با شعور بودن است. حتما تا حدی هست. اما از آن حد که بگذرد روی اعصاب می رود و با خودش افسردگی و پریشانی می آورد. هر چیزی به جای خود نیکوست. هر جزیی از زندگی اگر زیادی پررنگ و بزرگ شود خود به خود جای بقیه اجزا را تنگ می کند و مخل نظم و اعتدال و سلامتی می شود. این که سیاست است و بالاخره حضورش توی زندگی ملموس است و جذابیت هایی هم دارد، اگر بنا بود علم هم تا این حد پررنگ و فراگیر شود باز هم زندگی بد و غیرقابل تحمل می شد. یک دلیل اینکه بچه های ژنی و نخبه غیرطبیعی و غیرنرمال رشد می کنند و آداب معاشرت یاد نمی گیرند و با بقیه راه نمی آیند، همین است که زیادی به یک رشته می چسبند و خود را وقف آن می کنند. تعادل چیز خوبی است، بلکه ضرورت زندگی است. همان طوری که آدم باید از اخبار سیاسی تا حدودی مطلع باشد نیاز دارد که از مواهب حیات هم بهره مند شود و خوش بگذراند و بخندد و صفا کند. یک بخش زندگی را باید در کسب علم و معرفت بکوشیم. یک بخش را هم باید دنبال روزی بگردیم و زندگی مان را سامان دهیم. یک بخشی را باید استراحت کنیم و عبادت کنیم و خوش باشیم و بخشی هم ضرورت است که دوستان مان را ببینیم و صله رحم کنیم و با دیگران تعامل کنیم. حتما در این میان بخشی هم به تعهدات اجتماعی اختصاص می یابد. حتما باید دین خود را به جامعه ادا کنیم و در فعالیت های اجتماعی شرکت بجوییم. البته هر کسی بخش های دیگری هم دارد که متناسب با دلخواهش می تواند بدان ها مشغول شود. اما واقعیت این است که ما زیادی در سیاست فرو رفته ایم و زیادی به سیاست مشغول شده ایم. به آن بخشی از سیاست که می تواند معنی تعهد اجتماعی بدهد اعتراضی ندارم. ما متعهدیم و باید که همیشه در صحنه حاضر باشیم و بار مسوولیت های مان را روی دوش بقیه نیندازیم. اما آنچه در عمل اتفاق افتاده این است که سیاست بزرگ شده و همه بخش های زندگی را در بر گرفته... سیاست زدگی بد است و امن و آسایش آدم را سلب می کند. روانشناسانه نگاه کنید حکایت از مریضی دارد؛ جامعه شناسانه نگاه کنید همین طور. حتی سیاستمدارانه هم نگاه که کنید سیاست زدگی نوعی اختلال است. اتفاقا تعمیم سیاست جدی ترین لطمه اش متوجه سیاستمداران حرفه ای است... باور کنید ما به چیزهایی بیشتر از سیاست نیاز مبرم داریم.
دوشنبه ، ۵بهمن۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اعتماد]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 12]