واضح آرشیو وب فارسی:سلامانه: سلامانه : تا وقتی ازدواج نکرده ایم در روابطی که با دیگران داریم، وقتی از فردی که او هم مجرد است خوش مان می آید، پیدایش سریع چندین سوال در ذهن مان عجیب نیست: «اگر با این فرد ازدواج کنم، چگونه همسری برای من خواهد شد؟ آیا زندگی خوشی خواهیم داشت؟ آیا کارمان به جدایی نمی کشد؟ آیا این دختر یا پسر همان فردی است که می تواند من را درک کند؟» 2 دلیلی که عاشق می شویم مهدی صفائیان، روان شناس در روزنامه خراسان نوشت: شاید شما هم بارها این گونه سوالات را از خود پرسیده باشید. ماجرا معمولا با به وجود آمدن یک حس خوب شروع می شود. آیا به حس خودمان اعتماد کنیم؟ آیا حس ما به ما دروغ می گوید؟ چه دلیلی وجود دارد که حسی در ما ایجاد شود و به ما دروغ بگوید؟ بر فرض این که حس ما به ما دروغ بگوید، آیا همیشه کارش دروغ گفتن به ماست؟ اصلا چه دلیلی برای وجود احساس های دروغگو وجود دارد؟ این جا قرار نیست وارد این بحث ها بشویم! فقط می خواهیم به راه حل برسیم. احساس های ما گاهی به ما دروغ می گویند و گاهی هم واقعیت را می گویند. اگر با واقعیت آشنا باشیم، بهتر می توانیم تصمیم بگیریم که آیا به حس خود اعتماد کنیم یا نه؟ حس خوب ما نسبت به شخصیت دیگران دست کم به دو دلیل ایجاد می شود: یا خیلی شبیه او هستیم یا خیلی با او تفاوت داریم. وقتی با هم به شدت متفاوت هستیم کشش و جاذبه ما برای یکدیگر خیلی شدید می شود. عشق آتشین در این گونه مواقع طبیعی و البته زودگذر است. قاعده شناخته شده ای در روانشناسی می گوید که متضادها همدیگر را جذب می کنند و سپس آشوب شروع می شود! وقتی شبیه هم هستیم ممکن است عشق ما شدت و حرارت عشق حالت اول را نداشته باشد، اما ماندگارتر است پس احتمالا شما هم با من موافقید که قسمت مهم مشاوره پیش از ازدواج، ارزیابی همانندی زوجین است. هرقدر زوج ها به هم شبیه تر باشند، احتمال پایداری ازدواج شان بیشتر است. البته این قاعده یکی، دو استثنا هم دارد که به آن ها هم خواهیم پرداخت. 5 نیاز بنیادی که دلیل همه رفتارهای ماست تا این جا گفتیم پاسخ این سوال که «آیا فرد مناسبی است برای ازدواج؟» تا حد زیادی به همانندی آن فرد و خود شما بستگی دارد، اما چگونه بفهمیم که شبیه فردی هستیم یا با او متفاوتیم؟ یکی از اصول بدیهی تئوری انتخاب می گوید که تمام رفتارهای ما برای برآورده کردن 5 نیاز بنیادی رخ می دهد که عبارت است از: نیاز به بقا و زنده ماندن، نیاز به عشق و تعلق خاطر، نیاز به قدرت، نیاز به آزادی و نیاز به تفریح. دردسرهای هم کفو نبودن از لحاظ نیاز به بقا این 5 نیاز به صورت ژنتیکی با ما به دنیا می آیند و مقدار آن ها ثابت است. برای مثال اگر ظرف نیاز به بقای فردی در مقیاس یک تا 5 ( یک کمترین و 5 بیشترین نیاز) برابر 4 باشد، می توانیم انتظار داشته باشیم با این ظرف بزرگ نیاز به بقا، فردی سختکوش خواهد بود و به حفظ سلامتی خود و داشتن پس انداز علاقه زیادی خواهد داشت. اگر ظرف نیاز به بقای همسر این فرد، کوچک (مثلا یک باشد) این دو نفر در زندگی زناشویی با اختلاف ها و تنش های متعددی مواجه می شوند؛ به طور مثال فردی که نیاز به بقای پایین و نیاز به تفریح بالا دارد معتقد است بهتر است ارثیه ای را که به دست آورده اند صرف سفر کنند، اما طرف مقابل که نیاز به بقای بالا دارد ممکن است معتقد باشد این پول باید پس انداز یا به شکلی ایمن سرمایه گذاری شود. بحث بر سر این اختلاف، یک نقطه کور خواهد داشت که همین نداشتن آگاهی درباره اختلاف اندازه ظرف نیاز به بقاست. اگر پیش از ازدواج اندازه نیازهای خود را بسنجیم، می توانیم با مقایسه اندازه نیازهای خودمان و طرف مقابل درباره آنچه در زندگی مشترک مان رخ خواهد داد پیش بینی های علمی داشته باشیم. نیاز به قدرت و آزادی خاص تر است در این میان نباید نسبت به ویژگی های خاص نیاز به قدرت و نیاز به آزادی بی تفاوت باشیم. نیاز به آزادی با نیاز به قدرت دیگران تعریف می شود. هرقدر که فرد مایل باشد تحت تاثیر قدرت دیگران رفتار نکند، نیاز به آزادی بیشتری دارد. من معمولا این نیاز را با واژه خودمختاری توصیف می کنم. زندگی مشترک به طور طبیعی مقداری از آزادی های ما را سلب می کند؛ به طور مثال ممکن است نخواهیم با بعضی از افراد فامیل خانواده همسرمان معاشرت کنیم اما در شرایط خاصی نیاز به معاشرت با آن ها داشته باشیم. اگر نیاز به آزادی زیادی دارید، حتما درباره آن، با همسر آینده خودتان توافق کنید مثلا شاید بخواهید هر روز دو ساعت از وقت تان فقط متعلق به خودتان باشد یعنی کاملا اختیار داشته باشید آن دو ساعت را هر طور مایل هستید سپری کنید. در این باره با همسر آینده تان مذاکره کنید و به توافق برسید. کسی که نیاز به آزادی بسیار بالا ( 5 ) داشته باشد در زندگی مشترک با مشکلات مهمی مواجه خواهد شد. فردی که نیاز به آزادی بالاتری داشته باشد، قاعدتا جدایی را زودتر به عنوان راه حل انتخاب خواهد کرد ولی فردی که نیاز به قدرت بالایی دارد برای حفظ زندگی می جنگد، حال آن که زندگی زناشویی جای جنگ نیست، جایی برای صمیمیت است. درباره ازدواج با فردی که نیاز به قدرت بالایی دارد، احتیاط کنید. اگر خودتان هم نیاز به قدرت بالایی دارید وضعیت پیچیده تر هم می شود. گاهی داشتن یک هدف مشترک که نیاز به قدرت هر دو طرف را برطرف می کند برای حل اختلافات زناشویی دو نفر با نیاز به قدرت بالا، امکان پذیر است؛ به طور مثال، زن و شوهر با هم به تاسیس یک شرکت اقدام می کنند و چون رشد شرکت نیاز به قدرت هر دو طرف را برطرف می کند همین نیاز باعث همکاری هر دو نفر می شود. در حالت های دیگر معمولا نیاز به قدرت با همکاری در تضاد قرار می گیرد و زندگی مشترک بدون همکاری تقریبا غیرممکن به نظر می رسد. نیاز به قدرت می تواند هم مفید باشد هم ویرانگر نیاز به قدرت با پیشرفت، سلطه طلبی، خودشکوفایی، رشد، کسب مقام و منزلت اجتماعی، تحصیلات بالاتر، ارتقای شغلی، حرمت نفس، حس ارزشمند و مفید بودن ارتباط دارد. نیاز به قدرت نه بد است نه خوب، اما روش ارضای نیاز به قدرت می تواند مفید و مسئولانه باشد یا ویرانگر و غیر مسئولانه. بهتر است بررسی کنید که آیا خودتان و طرف مقابل نیاز به قدرت را با حفظ حرمت نفس و احساس ارزشمند بودن، برطرف می کنید یا با تلاش برای کنترل دیگران. هر چه گرایش به کنترل دیگران داشته باشید، روابط مخرب بیشتری خواهید داشت، هم در زندگی مشترک هم در دیگر روابط زندگی. در ضمن مراجعه به روان شناسی متعهد و متخصص و انجام تست های مرتبط با این 5 نیاز، می تواند اطلاعات مفیدی درباره آینده زندگی مشترک تان با فرد مورد نظرتان به شما بدهد.
یکشنبه ، ۴بهمن۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سلامانه]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 21]