واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: قتل جوينده گنج در ساختمان 8 طبقه
مردان فريبكار براي رساندن مرد ميانسال به گنج رؤيايياش او را در ساختماني در شمال شهر به قتل رساندند و سرمايهاش را سرقت كردند.
به گزارش خبرنگار ما، ساعت 19 شامگاه چهارشنبه 30 دي ماه، قاضي سعيد احمدبيگي، بازپرس ويژه قتل از دادسراي جنايي تهران با تماس تلفني مأموران كلانتري 102 از قتل مرد 42 سالهاي با خبر شد. مأموران به بازپرس گفتند در جريان قتل اين مرد، برادر 44 ساله او هم مجروح و به بيمارستان شهداي تجريش منتقل شده است. محل حادثه هم طبقه سوم ساختماني هشت طبقه و تازه ساخت در كوچه گلستان دهم، حوالي ميدان هروي بود.
پس از اعلام اين خبر، بازپرس به همراه كارآگاهان اداره دهم پليس آگاهي در بيمارستان حاضر شد. نخستين بررسيها نشان داد مقتول در كار خريد و فروش طلا و سكههاي عتيقه بوده است كه با ضربات متعدد چاقو به پشت و ضربات جسم سخت به سرش فوت شده است. همچنين مشخص شد برادر مقتول كه حضور داشته با دو ضربه چاقو به ران پايش و چند ضربه چوب به سرش زخمي شده است.
شرح ماجرا از زبان شاهد حادثه
برادر مقتول در شرح ماجرا گفت: من و برادرم هر دو در شهر ري زندگي ميكنيم. من خودروي پرايد دارم و با آن مسافركشي ميكنم، اما برادرم مدتي است در كار خريد و فروش عتيقه فعاليت ميكند. هميشه درباره اين كار غير قانوني به او هشدار ميدادم، اما فايدهاي نداشت. او چند روزي بود تلفني با مردي به عنوان فروشنده سكههاي قديمي حرف ميزد. فروشنده به او گفته بود مقدار زيادي سكههاي قديمي پيدا كرده و حاضر است آنها را به بهاي كمي به برادرم بفروشد. برادرم حرف آن مرد را باور كرده بود و ميخواست به هر قيمت به آن گنج دست پيدا كند. هر چه او را نصيحت كردم كه حرف آن مرد را باور نكند، فايده نداشت تا اينكه خودروي شخصي و اموالي را كه داشت، فروخت تا توانست 120 ميليون تومان پول نقد فراهم كند. وي ادامه داد: روز حادثه برادرم 120 ميليون تومان پولش را داخل يك نايلون مشكي گذاشت و از من خواست همراه او به محل قرار بروم. اول قبول نكردم، اما وقتي اصرار كرد مجبور شدم همراهش بروم. اول به بازار رفتيم و يك دستگاه هوا برش به همراه قالب شمش خريد. گفت كه فروشنده از او خواسته اين دستگاه را بخرد تا سكهها را همان جا ذوب كند و به صورت شمش تحويلش دهد. بعد از خريد دستگاه، در خيابان دو مرد ناشناس را كه از قبل به عنوان فروشنده سكه با برادرم قرار گذاشته بودند، سوار خودروي پرايد من كرديم. همراه آنها به ساختماني هشت طبقه و نوساز در خيابان گلستان دهم، حوالي ميدان هروي رفتيم. من ماشينم را كنار كوچه پارك كردم و با برادرم دستگاه هوا برش را برداشتيم و وارد ساختمان شديم. مرد ميانسالي كه در اتاقك نگهباني بود با ديدن دو مردي كه همراهمان بودند، در را باز كرد و به آنها احترام گذاشت به درخواست آن دو مرد سوار آسانسور شديم و به آپارتماني در طبقه سوم رفتيم. داخل آپارتمان فقط يك پتو افتاده بود و چيز ديگري نبود. دستگاه برش را كناري گذاشتيم و خودمان هم روي پتو نشستيم و منتظر سكهها مانديم. هنوز دقايقي نگذشته بود كه چند مرد از در آشپزخانه كه پلههاي اضطراري در آن قرار داشت با چوب و چاقو به ما حمله كردند. آنچنان غافلگير شده بوديم كه فرصت هيچ حركتي نداشتيم. آنها در همان لحظه اول پودر سفيد رنگي را كه شبيه آهك بود به صورت ما پاشيدند.
در حالي كه دنيا پيش چشمهايمان تار شده بود، دو ضربه محكم چوب به سرم فرود آمد و در ادامه هم دو ضربه چاقو به دو ران پايم اصابت كرد. در حالي كه از شدت درد و سوزش چشمهايم به خود ميپيچيدم، متوجه شدم برادرم نايلون پولهايش را بغل گرفته و قصد فرار دارد كه مردان چوب و چاقو بهدست او را هم گرفتند. فقط صداي فريادهاي كمك خواهياش را ميشنيدم كه معلوم بود آنها با چوب و چاقو به جانش افتاده بودند. با صداي بلند از او خواستم پولهايش را به آنها بدهد و جانش را نجات دهد، اما لحظاتي بعد پيكر نيمه جانش را كنار من آوردند. پس از اين ضاربان دست و پاي مرا با پارچهاي بستند و از خانه به سرعت خارج شدند. صداي ناله و نفس آخر برادرم را ميشنيدم. لحظههاي زجر آوري بود. در چنين شرايطي خودم را به سختي به در بالكن رساندم و با سختي در را باز كردم و خودم را به داخل بالكن رساندم. خون تمام بدنم را گرفته بود كه متوجه شدم زني در حال عبور از كوچه است. با داد و فرياد از او كمك خواستم كه او نگاهش را به طرف من برگرداند. وقتي مرا خونين روي بالكن ديد بلافاصله با اداره پليس تماس گرفت و درخواست كمك كرد.
ماجرا از زبان زن همسایه
زن همسايه كه موضوع را به پليس خبر داده بود، گفت: من در نزديكي محل حادثه زندگي ميكنم. ساختمان محل حادثه تازه ساخت است و هنوز كسي در آن زندگي نميكند. در حال رفتن به خانه بودم كه صداي كمكخواهي به گوشم رسيد. كنجكاو شدم و به دنبال صدا گشتم كه چشمانم به مرد زخمي روي بالكن اين ساختمان افتاد. او از من خواست تا با پليس تماس بگيرم و من هم به اداره پليس زنگ زدم و موضوع را خبر دادم. همزمان با ادامه تحقيقات، تيم جنايي مالك ساختمان هشت طبقه را شناسايي كرد و مورد بازجويي قرار داد. وي گفت: اين ساختمان مدتي قبل تكميل شد، اما هنوز كسي در آن زندگي نميكرد و فقط سرايدار در اتاقك نگهبانياش زندگي ميكرد. مدتي قبل مردي به نام همايون براي كار نگهباني به من مراجعه كرد و در اين ساختمان شروع به كار كرد. او مدعي بود اهل شهرستان است و كارت شناسايي معتبري هم نداشت. او كليد واحدها را در اختيار نداشت و نميدانم چطوري كليد واحد 3 را بهدست آورده است.
در ادامه جسد مقتول براي انجام آزمايشهاي لازم به پزشكي قانوني فرستاده شد. كارآگاهان جنايي به دستور قاضي سعيد احمدبيگي، تحقيقات گستردهاي را براي شناسايي و دستگيري ضاربان ناشناس آغاز كردهاند.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۰۳ بهمن ۱۳۹۴ - ۰۹:۲۹
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 18]