واضح آرشیو وب فارسی:اندیمشک جوان: بسم رب الفاطمه بانوی عشق – یار غمخوار علی در کوی عشق آن سپردار علی روز بلا – مخزن الاسرار رنج کربلا به مناسبت سالگرد عملیات کربلای پنج و تشییع ۹۴ شقایق گمنام در شیراز مثنوی «داغ شقایق» تقدیم به شهدای گمنام هشت سال دفاع مقدس چشم دریا خون فشان، غَم داغ را – کربلا برپا همه […]بسم رب الفاطمه بانوی عشق – یار غمخوار علی در کوی عشق آن سپردار علی روز بلا – مخزن الاسرار رنج کربلا به مناسبت سالگرد عملیات کربلای پنج و تشییع ۹۴ شقایق گمنام در شیراز مثنوی «داغ شقایق» تقدیم به شهدای گمنام هشت سال دفاع مقدس چشم دریا خون فشان، غَم داغ را – کربلا برپا همه آفاق را شد خبر دل را که بویی می رسد – صاحب سِرِّ مگویی می رسد کربلا را لاله رویی می رسد – غرقه در خون روی و مویی می رسد از خُم کوثر سبویی می رسد – از مِی حق تَر گلویی می رسد دست بازو بسته چون حیدر کَسی – پیکر دریادلانی اطلسی می چکد خون از گلوی لاله ها – شهر حافظ مست بوی لاله ها عاشقی یعنی که زهرا پیشگی – یار و غمخوار ولی، هَمّیشگی عاشق یعنی که در بحر بلا – همچو غواصان بنوشی مِی زِ لا لا چو گشتی در اِلای فاطمه – ره بیابی کربلا را خاتمه چشم دریا خون فشانِ یاسِ عشق – غرقه در خون آمده غواصِ عشق آنکه شیرینش به جان، زهراست او – هر دَمَش یک کربلا برپاست او گفتم از زهرا نفس آتش گرفت – سینه شوقِ یالثاراتش گرفت گفتم از زهرا لبانم سوختند – آتشی در سینه ام افروختند کیستی اِی زُهرۀِ مغموم عشق؟ – نقشِ خونین خدا بر بوم عشق سینۀِ دریا غریقِ داغِ یاس – کرده بر تن خاکِ صحرا، خون لباس سینۀِ سرخ شقایق، داغِ عشق – بوی زهرا می دهد آفاقِ عشق می تپد دریادلی را دل به خاک – عشق زهرا کرده مستان را هلاک یادگار از عشق زهرا سینه چاک – استخوانی مانده بر جا و پلاک استخوان ها را کفن پوشیده اند – در کنارِ هم شقایق چیده اند کربلا را محرم راز آمدند – کربلای پنجیان بازآمدند آن پرستوها به پرواز آمدند – بال وپرها غرقه خون بازآمدند از سفر بازآمدند آن یارها – با خمینی آن علم بردارها گَشته گم یوسف به کنعان آمدند – شهرِ حافظ را به مهمان آمدند در کفن پوشیده تن ها آمدند – جان فدایی های زهرا آمدند استخوان ها بوی همت می دهند – بوی درد و رنج و محنت می دهند بوی یاس خورده سیلی می دهند – بوی روی گشته نیلی می دهند بوی پهلویِ شکسته می دهند – بوی بازوهایِ بسته می دهند بوی فرقِ غرقه در خون می دهند – بوی فکه بوی مجنون می دهند استخوان ها بوی خیبر می دهند – داغ همت بر دل ما می نهند دستِ دل بر دامن سروی بلند – رفته دل در دام گیسویی به بند قومِ بوده کربلا آرامشان – بی کفن در خاکِ غربت بی نشان دسته گل های کفن پوش آمدند – گشته یاران فراموش آمدند کرده نوش از لعل حیدر جام ها – بازگشتند از سفر گمنام ها آتشی در سینه، بر لب آه سرد – رود خون از دیده ها جاری به درد کاروانی می رسد لبریز مَرد – عاشقانِ کربلا را خون نَوَرد کربلا آن قبلۀِ آمالشان – نُه فلک آشفته حالِ حالشان می زند بر ساحلِ دل، موج غم – استخوان ها خفته در آغوش هم خفته در خاک بلا غواص عشق – حرمت حق تا بدارد پاس عشق حق که باشد جز حسین و فاطمه – کربلا باشد بر این ره خاتمه حق حسین است و حسین است عین حق – وز غم او گشته این عالم خَلَق در ازل او عهد ما را بست اَلَست – از برایِ او هویدا گشته هست یک بلی گفتیم و عالم شد بلا – قبلۀِ شش گوشه بر پا کربلا نقطه پرگار هستی شد حسین – برمدار او بگردد عالمِین در حریمش کَس نگردد خاصِ عشق – تا نگردد در یمش غواصِ عشق آنکه غواصی کند در بحر او – کی نماید جز بلا را آرزو غوطه چون خوردی در این بحر عمیق – یابی اندر او همه دُرّ و عقیق هرکه این ره رفته برگشتش چو نیست – عمق این دریا نداند کَس که چیست هرکه یک قطره خورد زین آب عشق – تا ابد گردد دلش بیتاب عشق در یم او هرکه ای غواص شد – عاقبت بر نیزه چون عباس شد به امید ظهور حضرت یار … پنج شنبه اول بهمن ماه ۱۳۹۴ منصور نظری
پنجشنبه ، ۱بهمن۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اندیمشک جوان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 10]