واضح آرشیو وب فارسی:الف: این زن را در زندان به "فرشته" میشناسند!
خبر فداكاري فریبا، زنی که در زندان، ۸۰ ميليون تومانیکه خیرین برای آزادی اش جمع کرده بودند را براي نجات جان همبندش از پاي چوبهدار می بخشد، بعید است به این زودی ها فراموش شود. حالا كه راحله از چوبه دار خلاص شد و آخرين كارهاي اداري را براي آزادي از زندان ميگذراند با همكاري مددكاري زندان زنان (ندامتگاه شهر ري) پاي صحبت راحله و فريبا نشستيم.
تاریخ انتشار : دوشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۴ ساعت ۰۹:۴۸
گوشه هایی از این گزارش را بخوانید؛*یكي از مادرهايي كه بچهاش هم داخل زندان است سردرد دارد و با فريبا تا بهداري رفتهاند. راحله خانم ميگويد: «فريبا را نه به خاطر اينكه به من كمك كرده ميگويم فرشته است؛ همه به چشم مادر به او نگاه ميكنند. از بس كه مهربان و دستگير است. *داخل دارالقرآن چند زن و دختر جوان هم هستند. سرشان به كار خودشان گرم است. فريبا خانم كه ميآيد همه به احترامش بلند ميشوند. زن جاافتاده و عاقلهاي است؛ ريزنقش با صورتي گرد. دوزانو كنارمان مينشيند و ميگويد: «خدا را شكر كه راحله ميرود. بچهها كه بيرون ميروند انگار يك پرنده پركشيده و رفته است.» ميگويم: «كار بزرگي انجام دادهايد.» که کلامم را میشکند و سرش را تكان ميدهد و ميگويد: «نه. كارم بزرگ نبود. من از خودگذشتي هم نكردم؛ اينجا ياد گرفتم كه با احترام زندگي كنم و حرص نزنم. اگر خدا كاري را نخواهد هيچوقت انجام نميشود.»*فريبا خانم ميگويد: «اسمم را دوست دارم. اما به خاطر راحله جان همه به من فرشته ميگويند. به خدا منكاري نكردم. ما چون همديگر را ميشناسيم بيشتر به هم كمك ميكنيم. همه خانمهاي اينجا قصه دارند. هر كسي يك جور، يك جايي اشتباه قدم برداشته و حالا گرفتار شده است. قانون براي ما مجازات در نظر گرفته است؛ براي همين حرص نميزنيم. كنار هم از زندگي ميگوييم تا بالاخره به ايستگاه آخر برسيم.»*راحله خانم هنوز اشك ميريزد. خانم مددكار با ۴ ليوان چاي از راه ميرسد و رشته كلام را دستش ميگيرد: «فريبا مادر بچههاي بند خودشان است. همه دوستش دارند. هم مهربان است و هم كمك حال. هر زنداني جديدي كه از راه برسد اولش موضع دارد. بالاخره محدود شده تا با خودش و جرمي كه مرتكب شده و مدت محكوميتش به تفاهم برسد؛ زمان لازم دارد. فريبا خانم پا به پاي بچههاي مددكاري به تازه واردها كمك ميكند.»فريبا خانم در طول مدتي كه از او تعريف ميكنند سرش را پايين انداخته. ميپرسم: «چطور شد كه به راحله كمك كرديد؟ او را از قبل ميشناختيد؟» راحله با سر تكان دادن ميگويد: «نه.» فريبا هم با پرزهاي فرشهاي دارالقرآن خودش را سرگرم كرده است. خانم مددكار زبان فريبا ميشود و ميگويد: «راحله زنداني ما نبود. بعد آمد ندامتگاه. روال كار اينطوري است كه هربند يك مدير دارد. فريبا هم معاون نماينده بند است. اينجا همه جور متهمي هست؛ از دزد و قاتل بگيريد تا كلاهبردار. زندانيها هر روز برگههاي روزانه را پر ميكنند و اخلاق و رفتارشان زير نظر است. ميزان تنبيه شدنشان در برگههاي نظرسنجي قوه درج ميشود و بعد هم براي گرفتن مرخصي از زندان و ارسال نامشان در فهرست گلريزانهاي هر فصل اعلام ميشود. فريبا از آن خانمهاي خوب زندان است. كمك حال و درس خوانده و باشخصيت. خيلي هم آرام و سربه زير. بچهداري بلد است. مادري و خواهري بلد است. خلاصه يك پا مادر است براي همبنديهايش. اسمش در فهرست گلريزان ماه رمضان بود و ۸۰ ميليون پول برايش جمع شده بود.»راحله خانم ميگويد: «من كه همه عمر به فريبا خانم مديونم؛ از قبل و بعد از اتفاقي كه افتاد اصلاً نميتوانم حرفي بزنم. از بس كه حالم بد بود. داشتم ميمردم. از بلاتكليفي خسته شده بودم اما دروغ نميگويم؛ اعدام خيلي ترسناك است. از وقتي حكمم استيذان شده و به مددكاري رسيده بود هر شب كابوس مرگ ميديدم و با گريه از خواب بيدار ميشدم.»مددكار ندامتگاه شهري ميگويد: «با آزادي راحله حالا نوبت فريباست تا سالهاي زنداني شدنش پايان بگيرد و طعم آزادي را مزه مزه كند. همان شب بعد از اعلام خبر گذشت فريبا چند نفر با زندان تماس گرفتند و ادعا كردند كه از خارج از كشور هستند و توانايي تقبل بدهي زن فداكار را دارند. با كمك خيّران، خدا را شكر بدهي فريبا جمع و جور شد و فريباي فداكار هفته آينده يكبار ديگر در دادگاه حاضر ميشود و بعد از آن با حكم قاضي ميتواند آزاد شود.»فريبا خانم ميگويد: «زندگي بالا و پايين زياد دارد. مهم اين است كه به هم كمك كنيم. من فقط سعي كردم قطعكننده جريان نباشم؛ مطمئن بودم خدا به من كمك ميكند. حالا، هم من آزاد شدهام و هم راحله. بيرون كه برويم حتماً براي كمك به بقيه همبنديهايمان تلاش ميكنيم. دوست ندارم قطعكننده جريان انسانيت باشيم.» کامل این گزارش را که به همت خبرنگار همشهری محله ری تهیه شده است را می توانید از اینجا بخوانید.شما هم برای ما بنویسید. از خاطرات مثبتی که در حوالی زندگی خودتان دیدید. از مهربانی ها و آدم های بزرگی که می شناسید. فرصت نوشتن هم ندارید ما بجای شما گزارش تهیه می کنیم. بزرگان محله تان را معرفی کنید. قرارمان در این ستون دیدن زیبایی هاست. برای شروع طهران را انتخاب کرده ایم.برای ارتباط با ما از طریق آدرس تلگرامی زیر می توانید مکاتبه کنید: https://telegram.me/mohsen_mahdianبرای دسترسی آسانتر به آرشیو مطالب نیز می توانید کانال طهرونی را داشته باشید:https://telegram.me/mahaleman
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 21]